loading...
❤ღ❤کلبــــــه ی تنهـــــا❤ღ❤
مسعود بازدید : 22 جمعه 06 دی 1392 نظرات (0)
بابا باخنده سرشوتکون دادو به حرفهای شیرینش پرداخت باباامشب مثل پیرزنا شده یکریز فک میزنه میناخانوم روبه همون پسرکردوگفت:پرهام جان عموباتوکارداره همیشه ازکلمه عمومتنفربودم واسم یاداورخاطرات تلخه اه روکردم به میناخانومو گفتم:اِ اِ اِ عموچیه دارید پیرم میکنید2سال دیگه این بچه فکرمیکنه من بابابزرگشم مامان باخنده گفت:میناجون بببخشید این بهراد زیادی شوخه میناخانومم ازاون لبخندای باحالش زدوروبه پسرش گفت: پرهام بلندشوبروپیش بهراد بلندشو مامان اییییی اسمش پرهامه پرهام رها ایول منم اسم بچه هامو نزدیک به هم انتخاب میکنم چه باحال میشه -هااااا ماشاالله حالادرست شد یادم باشه 20امتیازمثبت ازهمین حالا واستون کناربزارم میناجون راستی بهتون بگم میناجون مشکله ؟؟ -نه پسرم هرچی دوس داری صدا کن پرهام یه نگاه به مادرش انداختواروم بلندشدوسرشوانداخت پایین واومد کنارمن نشست دهه انگارخواستگارشم مردوخجالت روبهش کردموگفتم کوچولواسمت پرهامه پرهام بااخم گفت من کوچولونیستم اره اسمم پرهامه اسم توچیه -اسم من غضنفر پرهام که چشاش ازتعجب گردشده بودگفت:غضنفریعنی چی؟؟ -غضنفریعنی همین که جلوته .چن سالته توخوشکل پسر من 6سالمه توچن سالته؟؟ این پسرطوطی شده هرچی من میگموتکرارمیکنه -توداستان نوحوشنیدی؟اصلامیدونی نوح کیه -اره ابجی رها واسم تعریف کرده -میدونی چن سالش بوده؟؟ -نه نمیدونم -اندفه ازابجی رهات بپرس سن منوبرادرنوح یکیه -غضنفرمدرسه میری؟؟ واااااا بچه باورکرده اسمم غضنفره -اولا اسمم بهراده نه غضنفربعدشم مدرسه نمیرم دانشگاه میرم پرهام بااخم گفت:پس چراگفتی اسمت غضنفره شونه هاموبالا انداختموگفتم:دروغ گفتم -دروغگودشمن خداست باشیطنت بهش نگاه کردموگفتم اینوهم ابجی رهات یادت داده پرهام دستشوگذاشت جلودهنشوعین این موشا ریزریزخندیدوگفت اره باتک سرفه ی اقای جوادی حواسموازپرهام کوچولوگرفتم که صدای اقای جوادی من نخبه رو به خودش جلب کرد -بهرادجان شما درس میخونی؟/ پ ن پ کارگری میکنم صداموصاف کردموگفتم بله دانشجوام اقای جوادی همونطورکه سیبومیلونبوندتودهنش گفت:رشتت چیه یه لبخندزدموگفتم:ابیاری گیاهان دریایی اقای جوادی شروع کردبه خندیدنوگفت ماشالله محسن چه پسر سرزنده ای داری خدابرات نگهش داره امین اگه شمابذارید خدا نگهش میداره بابا نفسشودابیرونوگفت:اره زیادی دلقکه من موندم چی به این کچلومیرسه انقدمنوتحقیرمیکنه روکردم به اقای جوادیوگفتم:من دارومیخونم اقای جوادی با تحسین نگام کردانگارداره دومادپسندمیکنه خـــــــدایاحواست باشه ها تموم امیدم خودتی -ماشاالله پسرم ترم چندی -بااجازتون ترم 4 -موفق باشی رشته خوبی داری افرین -ممنون شومالطف داری اگه توعمرم بگی کدوم روز مثل ادم حرف زدی الانو واست مثال میزدم ایــــــــول به خودم دارم میشم گل پسر صدای بهارورهاازدرورودی میومد نمی دونم بهارچی شنیده بودکه با صدای بلندی میخندیدهمیشه ازخنده بلندیه دختزمتنفربودم بااخم بهش نگاه کردم که حساب کاردستش اومدوخودشوجمع کرد حواسم رفت پی گوشیم هییییی شیداگوربه گورنشی گوشی خوشکلموداغون کردم به خاطرتویه گوشی خفن دیگه هم داشتم اونوتوتصادف که باموتورداشتم ازدست دادم هنوزم مشخص نشده اون روزایمان حواسش کوجابوده که اونجوری شوت شدیم توجدول کنارخیابون منم که سرم توگوشیم بودهول کردم گوشی از دستم افتاد هنوزکه هنوزه تکه هاشودارم یادم باشه بعداسیمموبندازم تو نوکیاx3اه معلوم نی دوستام چن بارزنگ زدن صدای اون خانوم خوشکله که میگه دستگاه موردنظرخاموش هستوشنیدنوفیض بردن داشتم واسه خودم فکروخیال میکردم که وز وز یه چی کنارگوشم منوازعالم هپروت کشوندبیرون بهاربود اِ اِ اِ ایناکی اینجانشستن -حواست کجاست؟؟ -پی قاقالی ها توچراوقتی اومدی نیشت عین بزبازبودنمیتونی یکم باوقارتررفتارکنی تواخرمیترشی بااین رفتارت -خفه باباحواسم نبودحالاببخشید -به حواست بگو همیشه باشه تازه نصف شبه بخشداری بسته چشمم افتادبه مامان که داشت حرص میخوردوباچشماش بهم میفهموندزبون نفهم توبزرگی درگوشی ممنوع اه اینا چقد ساکتن رهاخانومم که بنازم غرورشو مگه من این جا مجسمم همشون بلغورمیکنن الی من اندخیالشونم نی اگه الان تیدا اینجابود حال میکردیم ازاین رهابخاری بلندنمیشه نمیذارن بریم تواتاقمون اونجابایه چی سرگرم شیم -مامان شامونمیاری؟؟ مامان باعصبانیت بهم نگاه کرد بی خیال نگاه های مامان من فرداهزارتاکاردارم بایدبرم یه گوشی بخرم حوصله ندارم بدم تعمیراوناکه تعمیرنمیکنن اجزای خوبوبرمیدارن به جاش اجزای بنجل میذارن بهار:مگه 6ماهه بدنیااومدی صبرکن ابرومونوبردی -اول بروازمامان بپرس چن ماهه منوبدنیااوردبعدم حوصلم سررفن بهارباخنده گفت:زیرشوکم کن سرنره دهه اینم زبون دراورده همش حال میگیره -بشین بینیم bow -انقدغرنزن حالاچی میشه 2دقیقه مث ادم رفتارکنی -واسه من که فرشتم کسرشانه بازم چشمای مامانودیدم دهه خووووووومادرم چرااونجوری نگاه میکنی من قلبم ضعیفه پس میفتم باش درگوشی ممنوع بلندشدموگفتم:ببخشیدمن برم بالا بابا:بلاخره طاقتت طاق شددرعجب بودم که تواین همه ساکت بودی داشتم به بهرادبودنت شک میکردم مامان باخنده گفت چیه پسرمواذیت میکنی برومامان واسه شام صدات میکنم رفتم طرف اتاقم بهراداین کچلووزیادی پاپیچت شدیه حالی بایدازش بگیری *********************************** تواتاقم هرچی دنبال گوشیم میگشتم پیداش نمیکردم اه کوجاگذاشتمش بالاکمدمونگاه کردم واه چه خبره پراز سیم کارت من کی این همه سیم گرفتم اهان پیداش کردم سیم کارتوانداختم توگوشی به محض روشن شدن 3تامسج اومد اولی مال ایمان بودکه چرتوپرت نوشته دومی مال سمانه بود که پیام متنی بود سومی مال شیدا بودکه نوشته:عزیزم همون جاهمیشگی ساعت3 وووووووووبنازم به پرروبودن این شیداخدایی این همه روازکوجامیاره بیخیال باباخیلی وقت بودبه سمانه زنگ نزده بودم زنگ زدم به سمانزنگ زدم به سمان بعدازچندبوق برداشت -بله -سلوووم خانوم معلم خوبی؟؟ سمان باخنده گفت:سلام خوبم توخوبی؟؟ -به خوبی شوما چه خبرچیکامیکنی بادرسا -بادرساهووووم میخونم میخونم میخونم توچه خبریادت ازمانمیاد باخنده گفتم:عاشق همین یادت ازمانمیادگفتنتم ترفتی خونه مانجونم -نه خیلی وقته نرفتم سرم توکتابه بهارخوبه -اگه بدباشه بایدتعجب کنم مزاحمت نمیشم برودرستوبخون دخترخوب موفق باشی کاری باری؟؟ -نه به بهارسلام برسون -چشووووم خداحافظ خانوم معلم -بهراد -جـــــانم -مواظب خودت باش دوست دارم بعدهم قطع کردبا خنده به گوشی تودستم نگاه کردم سرموتکون دادموبهش اس دادم:منم دوست دارم معلم کوچولوی خودم سمان معلم من بودگرچه 18سال بیشترنداره ولی واسه من مث معلمه دختریکی ازدوستای مامانمه که ازقبل باهم رفتوامدخانوادگی داشتن منوسمان خیلی باهم صمیمیم نمیگم مث خواهربرادرچون یه مدت باسمان دوس بودم یعنی سمان میشید جی اف من ولی وقتی بااخلاقش متانتش شرموحیاش اشناشدم دلم نیومدبااحساسش بازی کنم پس بهش گفتم مث دوتادوس باشیم سمانم قبول کرد این جوری برای هردومون بهتربودپس شدیم دوس جونی های هم -بـــــهـــــرادبـــیاپـــ ایــین شـــــــام اه بازم خروس بی محل ایییی ننه کمرم داغون شدچقدازاین پله هابرم بالاوپایین رفتم طرف میزشام -به به جمعتون جمه گلتون کم بودکه اونم اومد نشستم رویکی از صندلیهاوگفتم:بسم الله شروع کنیم میناخانوم بالبخندبهم نگاه میکرد قربون لبخندت بزایه شام درستوحسابی کوفت کنیم بعد دوماددیدبزن دهه مامان:بفرماییدتروخداسرد میشه بیاحالادوساعت به تعارفاشون گوش بده بیخیال بابا بقیه مشغول تعارف کردن بودن بشقابموبرداشتموواسه خودم غذاکشیدم مامان باتعجب بهم نگاه میکرد قاشقوچنگالموبرداشتموگفتم: اگه بخوام به تعارف تیکه پاره کردن شوما برسم غذاسرد میشه منم بدم میادشوماغذای سرد دوس دارید به تعارف کردنتون ادامه بدید منم غذامومیخورم اقای جوادی گفت:بهرادراست میگه باباشامتونوبخورید پ ن میخواستی بهراددروغ بگه خداروشکرتعارفاتموم شد داشتم غذاموبالذت میلونبوندم که چشمم افتادبه بشقاب رها اخه مث اینکه بچم رژیم داره غذاشوداره پاس کاری میکنه باتک سرفه ای گفتم:ببخشیدرهاخانوم بازی بین کیه؟؟ همه باتعجب نگام میکردن اخههههه شاخکهاشون بزرگ شده نوچ نوچ به بشقاب رهااشاره کردموگفتم:اخه هی غذاروپاس میدی به چنگال ازچنگال به قاشق اگه دوس نداری به مامانم بگو مامان بالبخندباباکشش گفت: رهاجون خوشت نمیادگلم رها: نه این حرفاچیه؟اشتهاندارم -برم برات اشتهابخرم تعارف نکن -نه ممنون من با هرکی تعارف داشته باشم باشما ندارم -خوددانی ازماگفتن بود مامان:بسه بهراد روکردم به میناخانوموگفتم:میناجون رهاخانوم رژیم دارن این تن نمیره راستشوبگید میناخانوم که اون لبخندازلبش محونمیشدگفت:نه پسرم رهامعمولاکم شام میخوره عادتشه -حالاچرارژیم نداره همه داشتن به مسخره بازی های من نگاه میکردن رها:اگه شمابرنامه رژیمی خوبی سراغ داریدواسه خودتون نگهش دارید رهابلندشدوگفت:مرسی دستتون دردنکنه غذای خوشمزه ای بود کمترپاچه خواری کن مامان:توکه هنوزچیزی نخوردی عزیزم -ممنون تازه زیادیم خوردم بابلندشدن رهابهارم بلندشدوباهم رفتن اتاق بهار غذاموتموم کردموباگفتن:نوش جون رفتم طرف تلوزیون نشستم وبیخودکانال عوض کردم گوشیم زنگ خورد ایول چه به موقع به گوشیم نگاه انداختم اه این ایمانم کشت ماروجواب دادم ایمان:الو چراخاموشی؟؟ -دردزایمان بلندگوقورت دادی بعدابهت میگم چراخاموش بودم سلامت کووامونده؟؟؟ -سلام برادربهراد چطوری؟؟ علیک بزغاله بدک نیستم -بهرادبلندشوبیااینجا -اونجاکوجاست خزه؟؟کوجایی توچقدشلوغه -هیچی بابابچه ها جمع شدن جات خالیه بدوبیا -حالاکوجاجمع شدیدبیام تفریقتون کنم -خونه ارشام بلندشوبیا -ببینم چی میشه راستی بساط مساط دارید -بهرادقاقالی هاروولشش بیااره بساط داریم -پای کیه؟؟ پای خودارشام خیلی باحال شده بیا ببین ایمان شیداهم هستببین ایمان شیداهم هست؟؟ -نه نیستش بیادیگه لفس نیامنتظرم سی گودبای خرگاو واسه من ادم شده بزغاله نوپا بلندشدمورفتم تواتاقم لباساموعوض کردمویه دست به موهام کشیدم سوئیچ ماشینوبرداشتموازاتاق زدم بیرون که بین راه به رهاوبهار برخوردم به به چه برخوردباشکوهی -کجاداداش؟؟ -فضولوبردن جهنم....... -بهرادخیلی بی تربیتی کجامیری حالا؟؟ -میرم بیرون خانوم ثبتوضبط باید امارهمه روبگیری که کجامیرن کی میرن؟؟؟؟کی میان؟؟؟؟ بهاربدون توجه به حرفم گفت:این وقت شب بیرون چه خبره؟؟ -خبرسکته مش رجب ازدست زبون دخترش داشتم میرفتم که یه سوال به ذهنم اومدبرگشتم طرف رهاوگفتم -ببخشید میتونم بپرسم چن سالتونه؟؟ رهاباخنده گفت:فضولوبردن جهنم گفت هیزمش تره بیخیال پشتموبهش کردموگفتم خوش به حال فضول هرجا میبرنش پس منو کجامیبرن هیییی روزگار رفتم طرف درخروجی که یه بازپرس دیه صدام زد بابا:بهرادکجا؟؟؟ -یه تُک پامیرم سرکوچه وبرمیگردم زودی ازدرخروجی زدم بیرون چون اگه میموندم بایدازهفت عالم غیب برای باباجوابوسوال میکردم توحیاط بودم که صدای بابامنومتوقف کرد -بااین تیپ میری سرکوچه؟؟؟ برگشتموگفتم:میرم بیرون یه دوری بزنم میام -این وقت شب؟؟ -مگه دخترم که محدودیت زمان داشته باشم من هروقت دلم بخواد میرم بیرون -برگردتوخونه جای نمیری -جان؟؟؟؟؟؟برگردم توخونه؟هه بابایه چیزی میگی هاااااا -خفه شواحمق ولت کردم که این شدی حرمت مهمونوداشته باش -شوماهمیشه حرفتون همین بوده ولت کردم این شدی شماکه خیلی ادعاتون میشه چراولم کردی که این شدم -صداتوبیارپایین حیف مهمون داریم بروگمشودیگه هم نیا خونه من همچین پسری نمیخوام بروکه یارومعشوقه هات موندن -چشم میرم خوب فهمیدیدیارومعشوقه هام منتظر منن میخوام امشب یه شب فراموش نشدنی باشه براشون بابارومیدیدم که داره حرص میخوره مامان اومدتوحیاطوباچهره نگران گفت:چی شده؟؟ -هیچی ازآق محسنتون بپرسیدماکه رفتیم خداحافظ -بهرادصبرکن مادرکجامیری بدون توجه به صدای مامان درحیاطوبازکردموماشینوبردم بیرون بیرونوباسرعت روندم خونه آرشام****************** ماشینوپارک کردمورفتیم طرف خونه بااین اعصاب داغون کوجابرم حتماامشب باید یه زهرماری بخورم زنگوفشاردادم بدون اینکه ببینن کیه دروبازکرد خل مغزن دیه نمیگن ممکنه گشت باشه رفتم داخل حیاط که ایمان اومدجلو -بـــــــه استادبهراداخموچقداخم بهت میاد خوبی؟؟ باهاش دست دادموگفتنم:خفه بزغاله بدک نیستم چه خبره؟؟ ایمان نیشش تابناگوش بازشدوگفت:تولدمانترائه -خوووباشه توچرانیشتوعین بزبازکردی؟آرشام داخله؟؟ -نوووووج رفته بیرون الانه هاست که برگرده -امشب وتکاداریم؟؟ ایمان بااخم بهم نگاه کردوگفت:بلافرض که داشته باشیم منوتوروسننه -وووبچه ننه واسه من ابروهاتواونطوری نکن الان اعصابم قاطیه بکش کنار ایمانوازجلودرزدم کنارورفتم داخل -اه اه چیکارکردید؟؟ ایلا:به به بهرادجون چه عجب چشممون به جمالت روشن شد -سلام آیلاخانوم عجب از زمونه چطورمطوری؟؟ به چندتاازدوستام که میشناختمشون سلام دادمورفتم نشستم کنارآیلا چندتادختروپسرتازه اومده بودن که من نمشناختمشون بازچشمای من اشتب چرخیدرویکی ازدختراکه سرشوتکیه داده بودبه مبل چشماش یه رنگ خاصی داشت بانمک بود داشتم به چشم خواهری نگاش میکردم(عجب جنس خرابی داره ههههه) که آیلادستشوگذاشت زیرچونموصورتموبرگردوندطرف خودش -فکرشم نکن توچشمای خمارش نگاه کردموگفتم:فکرچی/؟؟؟ -فکرمانداناهمون که بهش خیره شدیایمان اومدطرفمون که ایلاازمن فاصله گرفت دختره ی خنگ انگاررفتم توجفت این مانداناکه انقدنگرانه دهه ایمان:بهرادبلندشوبریم اینجانشین نفست بندمیادمیمیری خونت میفته گردن من بدبخت حس جنازه کشی نی بلندشو باایمان رفتیم حیاط پشتی خونه یه حیاط کوچولوخوشکل بود دلم بدجورگرفته بودامشب همه یه همراه داشتن الی من اه چرابعدشیدانتونستم باکسی بمونم -بهرادچته گلابی؟؟ -گلابی عمت بزغاله -اه اگه الان بهت میگفتم هلوکلی خرکیف میشدی باباجون توجون ارشام گلابی هم میوه است میوه که بامیوه فرق نداره گلابی جووووون -فلسفه نبافbow -چته بهرادرو فرم نیستی؟؟ -هیچیم نی بروببین مانترانیومده به ماهم نگفتی یه چیزی واسش بخریم ایمان دوباره نیشش بازشدوگفت:نه هنوزنیومده میخوام سورپرایزش کنم -توچراوقتی اسم مانترامیادعین یه خرکه بهش تیتاب دادن ذوق میکنی؟؟ -اخه مانتراخودش یه پاتیتابوپتی بوره واسه خودش باخنده گفتم لابدتوهم خری دیگه ایمان بااخم گفت:تواززبون کم نیاری یه موقع -ایمان حال ندارم بروارشام نیومد؟؟ -دک میکنی دیگه اوکی مارفتیم توهم خوش باش بدکاری کردم توروازدست اون ایلاعفریته جادوگرنجات دادم مث شرک که فیونارونجات داد حیف که فیوناازتونازتربود تازه دخترم بود -گمشوحوصلتوندارم چرت نگو -اِ واااای خاک توسرت بهرادمانترا تک انداخت داره میاد اِ وای من برم بچه هارواماده کنم سوتی ندن یه موقع -مگه دردزایمانت گرفته وای وای میکنی بروخوووو ایمان چشماشوبستویه نفس عمیق کشیدوگفت: بهرادازاسترس قلبم اومدتو.... باخنده یکی زدم توسرشوگفتم:منحرف برودیگه کنه دهه -ایمان من رفتم توهم ستاره هاروبشمورامارشونوبده من بدم به ستاره شناسا ایمان پسرخوبی بوددرسته اخلاقش غلط اندازهولی تااینجایی دوستیمون لب به سیگاروموادالکلی نزده بود تازه منوهم نع میکردولی من یکی گوشم بدهکارحرفهایی ایمانو میلادنبودالبته قبلا بازم اومدم مهمونی بازم جای خالی شیدا اه لعـــــــنـــــــت بهــــــت شیدا صدای خنده اشنایی ازتوخونه میومد رفتم توخونه خودش بودشک نداشتم که خودشه قدش سه نمه بلندترشده بود شــــــیــــدا بــــــود داشت باایلاحرف میزد پشتش به من بود احساس خفگی میکردم بوی سیگارم حال خرابموخرابترمیکرد احساس خفگی میکردم بوی سیگارم حال خرابموخرابترمیکرد آیلا:اِ اِ بهرادبیاببین کی اومده ستاره سهیل شیدابرگشت طرف من دیگه اون شیدای مظلوم نبودکه خودشوبرام لوس میکرد صورت مظلومشویه عالمه رنگولعاب پوشونده بود توهمین موقع برقاروخاموش کردن یه نفس عمیق کشیدم اه ریه هام پرشد ازدودسیگار خدارررررووشکرکه به خیرگذشت وگرنه بایدباشیداروبه رو میشدم ایمان:هیسسسس الان مانترامیادوای به حال کسی که جیکش دربیاد هروقت رقص نوروزدم همه باهم جیغ میکشید تولــــــــــدت مبارک هرکی صداش بلندترباشه یه شوشولات پیش من جایزه داره دِ برو که رفتیم هه ایمان چقدبچه است ببین چیکارمیکنه میخواستم ازخونه بزنم بیرون حالم اصلا خوش نبود ایمان رقص نوروزدوصدای جیغ بچه هابلندشدحالم ازاین همه شلوغی بهم میخورد میخواستم برم یه جاداد بزنم خودموخالی کنم میخواستم باخودم خلوت کنم میخواستم بهم ثابت بشه شیدارونمیخوام مانترارومیدیدم که توشوکه همینطورایستاده وایمان جلوش مسخره بازی درمیاره بقیه هم بهش میخندن نفس های گرم یکی به گردنم خورد برگشتم شیدارودیدم بابی حالی بهش نگاه کردم شیدا:حالت خوبه بهراد میخوایی بریم بیرون دستموگرفت که باشدت دستموازدستش کشیدم بیرون وگفتم بریم نه برم رفتم طرف درخروجی همه انقدسرگرم بودن که متوجه بیرون رفتن من نمیشدن یه زمان منم مث ایناشادبودم توحیاط یه نفس عمیق کشیدموهوای پاکوباتمام وجودم بلعیدم چرا من باید مث یه نجس زندگی کنم خدااااا احساس کردم یکی کنارم ایستاده برگشتموباتعجب شیدارودیدم این چی میخواد این وسط اه شیدا:چراازمن فرارمیکنی؟؟ -چون لولوخورخوره ای دهه زوره نمیخوام باهات هم کلام شم -چرا؟؟بهت گفتم دوست دارم بازم میگم من بدون تومیمیرم -این 4سالوچطورزنده موندی؟توکه بدون من میمیری این 4سالوچطور تحمل کردی تقریبا داشتم داد میزدم میخواستم خالی شم عقده های این 4سالوروش خالی کنم میدونی وقتی رفتی بهرادچی کشید؟؟ میدونی وقتی توروبااون نامردترازخودت دیدم چی کشیدم؟؟ -بهراد به خدا سوء تفاهم شده باخنده عصبی گفتم:خووو سوء تفاهم شده نمیتونستی بمونیو بهم بگی بهراد تو اشتباه میکنی نه اونموقع توپی خوشگذرونی هات بودی پی هرزه بازی هات شیدادستشوگذاشت رولبموگفت:هیسس بهرادمن هرزه نیستم همین موقع درحیاط بازشدوآرشام بادستای پراومد داخل حیاط وقتی شیدارودیدبابهت ایستادوبه شیدانگاه کرد وسایلی که تودستش بودوگذاشتوبا یه نگاه مشتاق اومد طرف شیدا نامردهردوتون بریدگمشید بریدبه جهنم شیدابالبخندبهش دست داد آرشام یه نگاه به من انداختوگفت:اِ اِ شیدا فقط دس میدی بابا های کلاس شدی هاااااااااا شیدا:چیکارکنم تاآقاراضی شه -زودتند سریع منوببوس میدونی چن وقته ندیدمت باعصبانیت چشماموبستم عوضی شیداباخنده رفت طرف ارشامودستشوانداخت دورگردن آرشاموصورتشوبوسید شیدا:حالا راضی شدی ارشام خان من مث یه بت وایستاده بودمو به دلدادگی هاشون نگاه میکردم -نه راضی نشدم راضی شدنم باشه برابعدزیاد شیطونی نکنید بیایید تو واسه شیطونستونم جا هست کثافت واسه من دم ازدوس داشتن میزنه باعصبانیت رفتم طرف درخروجی حیاط -بهرادچته؟؟بعداین همه مدت اومدم اینه رفتارت برگشتم طرفشوگفتم:چیه انتظارداری مثل آرشام باشم تویه کثافتی که فقطوفقط به فکرهوس خودتی خواستم دوباره برم که دستموکحکم گرفتوگفت:چیه حسودیت شد اومد جلومو ایستادوگفت:من برای توبهترینارودارم رونوک پاش بلند شدو........رونوک پاش بلند شدو........ ای خدازمینه گناهواین فراهم کردماروسننه خودت یاور خداروشکرقدم ازش بلندتره خاک تومخت چه وقت این حرف بود بیاا این قلب ماهم اینجاواسه خودش بندری میره صورتشوبه صورتم نزدیک کرد بنازم خلقتتوخدا چه کردی حیفففف شیدااون بلاهاروسرم اورد وگرنه امشب یه حالی ازش میگرفتم!!!بهراد دوباره منحرف شدیاهاااا شیدا:همیشه میخواستم مال من باشی نمیدونستم چراخودموعقب نکشیدم نمیتونستم دوباره داشتم مسخ چشمای شیدامیشدم شیداچشماشوبستوخواست لباشوبزاره رولبام(چشمادرویش) صدای میلاد توگوشم زنگ میخورد:بهرادباعقلت تصمیم بگیر نه با احساست!!من داشتم چیکارمیکردم فوری خودموکشیدم عقب یعنی هوااارر توکلت بهراد شیدا:بهراد -چیه میخوایی بایه بوس خرم کنی بعدکه سواریتوگرفتی دِبروکه رفتی میدونستم شیداعصبانی شده آخه هیچ پسری نمیتونست شیداروپس بزنه اون بچه مثب مثبتاشم از زیر دس شیدادرنرفتن شیداباعصبانیت بهم نگاه میکرد آخـــــــــــــــــــــــ ــه دلــــــــــــم خـــــنـــــــــــک شـــــــــــــــد آیلا:هووویی قناریابیاییدواستون اب شنگول اوردم قناری عمه بابات عفریته بسوزتا نگات کنم شیدایه نگاه بهم کردوگفت:چیه بهرادپاپات اجازه نداده بخوری دست آیلادوتاگیلاس بود حرصم دراومدباخودش چی فک میکرد که بچه مثبتم بچه پاستوریزه ام رفتم طرف آیلاوگیلاسوازش گرفتمولاجرعه سرکشیدم طعم تلخ مشروب تودهنم پیچیداماتلخ ترازحضورشیدانبود که آیلاباتعجب بهم نگاه کردوگفت:بهرادحواست هست نه حواسم گم شده رفته خواستگاری عمت بابی حالی بهش خیره شدم شیدااومدگیلاسشو گرفتوبه ایلاگفت:مرسی بروداخل ایلارفت طرف درخونه که صداش زدم -آیلا/؟ برگشتوگفت:جووووونم بهراد -واسه من دوباره بیار ایلاهمینطورخیره نگام میکرد خووبهش حق میدادم اخه ازخیلی وقت بودمشروبوهمه چیزو کنارگذاشته بودم فقط گه گداری ویسکی میخوردم اونم ازاجبار -باشه میارم نشستم روپله هاوسرموبین دستام گرفتم خدایا یه نگاه به من بنداز ببین دارم تولجن زارزندگی دستوپامیزنم خدااااااا کی منومیبینی کییییییی؟؟ شیدانشست کنارموبه اسمون نگاه کردوگفت:بهراد بهراد چی میشه منو توبشیم همون لیلی مجنون سابق دلم برای بهرادخودم تنگ شده تواون بهراد نیستی مغرورشدی بدون توجه به حرفش گفتم:میدونی شیدا تموم این سالها منتظربودم یه دقیقه ببینمتویه سیلی به اندازه تموم بدبختیام بهت بزنم ولی الان که دارم فک میکنم ارزش همونوهم نداری آیلابا بطری مشروب برگشت -بیابهرادزیادنخوری ها ووووچراهمه امشب دایه ی مهربانترازمادرشدن برام -مرسی میتونی بری آیلایه نگاه ازاون وحشتناکابه شیداانداختورفت توخونه شیدا:بهرادمیخوام بهت ثابت کنم دربارم اشتباه فکرمیکنی شیشه مشروبوبه دهنم نزدیک کردموگفتم:درسته توزندگیممم خیلی اشتباه کردم ولی مطمئنم تواین یه مورداشتباه نکردم یه قلپ ازمشروبوخوردموگفتم:شیدا دنبالهوس خودت بودی اون موقع که باهم بودیم گرچه پیچومهرهات شل بود همیشه هم بهم چراغ میدادی ولی من حدالامکان سعی میکردم ازحدم فراتر نرم چون واست ارزش قائل بودم بهش نگاه کردموگفتم:ولی تودرعوضش چیکارگردی؟؟ باصدتاازدوستام ریختی روهموهرشب بغل یکی بودی...... شیداوسط حرفم پریدوگفت:میگم اشتباه میکنی بهراد من هرزه نیستم بهرادنگواین حرفو بادیدن شیداکل روحیمون داغون شد دهه دوباره شیشه مشروبوبه دهنم نزدیک کردم که شیدابا اخم ازم گرفتشوگفت:نخورمست میشی میگم امشب همه دایه ی مهربانتراز مادرشدن هاااااا باخنده گفتم:خوب که چی؟؟؟ -بهرادحاضرم امشب بهت ثابت کنم دربارم اشتباه فکرمیکنی باتعجب بهش نگاه کردم نه این شیداکلا تنش میخواره همش چراغ میده حرفاش ضدنقیصومنحرف کننده است خدایا اندفه رو بهرادوببین که خام نشه این تن بمیره تنهام نزار ان باروو این شیدا عفریته است شیداهمونطورکه بالبه بطری مشروب بازی میکرد گفت:بهرادواسه به دست اوردنت میخوام دست از عفتم بکشم حاضزم همه چیموبه پات بریزم تامال هم بشیم هوووووم پ شیداخانوم نقشه داره واسم شروع کردم به خندینوتوچشماش نگاه کردموگفتن:تواگه عفت داشتی جات اینجانبودنوچچچ شیداچرا منو شگول فرض میکنی اون شبوکه مستوپاتیل رفتی اتاق ارشام یادته خیره توچشماش بودم میخواستم تموم نفرتمو میخواستم سرش خالی کنم فک میکردی همه خوابن نه ولی بهراد خنگ بیداربود عشقشو دید که توبغل یکی دیگه لاس میزنه شکستم شیدا ولی اینوفهمیدم که راه منوتوازهم جدائه داشتم چرتوپرت میگفتم زیاده ازحدم مشروب خورده بودم ولی هنوزکنترلم دست خودم بود شیداباتعجب بهم نگاه کردوگفت توازکوجا میدونی رفتم اتاق ارشام بهراداشتباه میکنی من همچین کاری نمیکنم باعصبانیت بازوشوگرفتموصورتمونزدیک صورتشوبردموگفتم:همون موقع که رفتیم طرفای شمال همون موقع که توارشام جیک توجیک بودیدوقتی هم بهت اعتراض میکردم نازمیومدیو قهرمیکردی یادت اومد دستموبالا اوردمو گونشونازکردمو گفتم :اره عزیزم یادت اومدبهرادوفروختی یادت اومد بهم چه جوری خیانت کردی یادت اومد بهرادو تبدیل کردی به سگ یادت اومد که بهراد همه چیشو تو قمارای ارشام باخت خودشو زندگیشوخانوادشودرسشو همه چیرو باختم ولی تو چی داشتی خوش میگذروندی پی خودت پی کثافت کاریای خودت ازش فاصله گرفتمو یه نفس عمیق کشیدم حالم ازش بهم میخورد شیداروشوازمن گرفتو گفت:هرکی گفته خواسته میونه منوتوروخراب کنه که خوب تونسته کارشو انجام بده من بهت خیانت نکردم منوتوروخراب کنه که خوب تونسته کارشو انجام بده من بهت خیانت نکردم احساس راحتی میکردم دیدن شیدا یه محک بود واسم که ببینم چه احساسی بهش دارم من نه ازشیدا متنفرم نه دوسش دارم واسم مهم نبود خوشحال بودم که حنای شیدا دیگه واسم رنگی نداره بلندشدمو بایه لبخندریلکس گفتم:این دفعه روکسی نگفت بادوچشم بینام که ایزد داده دیدمتون هوووم ببخش که بدون اجازه دیدم خوووووب خوشحال شدم دیدمت من دیگه برم کار داررررررممممم کاری باری -کجا؟؟من منتظرجوابتم بهرادمن دوست دارم بدون تومیمیرم میشه بشی همون بهراد سابق دلم واست تنگ شده بلندشدو روبه روم ایستادتوچشماش نگاه کردموگفتم تونذاشتی همون بهراد سابق بمونم میدونی یدا هیچ وقت نمیبخشمت توباعث تمام بدبختیامی من ازت متنفرم میفهمی عزیزم نزدیکش شدمو دستمو گذاشتم زیرفکش یه روزی این چشما همه چیز من بود ولی الان ...... ولش کردمو گفتم شیدا حالم ازت بهم میخوره شیدا حالت زاری به خودش گرفتوگفت:بهرادتوروخداتورو� �ون من یه فرصت دیه بهم بده -چه فرصتی ؟؟که دوباره بریوتنهام بزاری نه شیدا دیگه پی فرصت نباش که پیداش نمیکنی من دیگه اون بهرادسابق کوچولو نیستم سختی کشیدم بزرگ شدم به مخم اشاره کردمو گفتم:عقلم رشد کرد وقتی اینجا بودم توقمارای ارشام همه چیموباختم توکجابودی پی اللی تللی پی هوسات شیداخودمو ازاین لجن زار تنهایی بیرون کشیدم -بهرادتوروخدا یه باربه حرفم گوش بده تابهت ثابت شه من دخترهرزه ای نیستم بهراد هرروزیوکه بگی من حاضرم ازهمه چیزم میگذرم تابهت ثابت شه هرزه نیستم من دخترهرجایی نیستم -شیدا اسم دخترحرمت داره توخودتودخترمیدونی تو از کدوم دخترایی نکنه قدیسه ایو ماخبرنداریم -بهراد دارم میگم واسه به دست اوردنت از عفتم میگذرم باخنده بهش گفتم:شیدامنوسیاه نکن خودم عمریه ذغال فروشم میگم ازت متنفرم بعدتومیگی حاضری ازعفت نداشتت بگذری باباشیداچقدتوبخشنده ای کاش همه مث توبودن روح بخشنده ای داری هااااا شیداباعصبانیت گفت:نه توهنوزاین عادت مسخره کردن دیگرانوکنارنذاشتی دارم جدی میگم بعدد تو مسخره بازی درمیاری فک کنم اون مشروب جنسش بنجل بوداخه اول زد گرممون کردولی بعدش زنگ هشدارمخمونوبه کارانداخت اون جورکه من گرمم شدگفتم الانه که رام شیداشم دوروزدیگه هم ازتب تندمن باس شکمش بالامیومد ازافکارمنحرف خودم خندم گرفته بود شیدابادیدن لبخند من اتیشی شدوگفت:ببین دارم واسه کی لی لی میزنم برو اصلا نخواستیم گورهرچی عشقه میدونم بهراد میدونم توهم دوسم داری اهههههههههههه بنازم اعتمادبه سقفشوزد به ستون خونمون شیدا:ولی کاری میکنم بلایی سرت میارم تا اونجات بسوزه باخنده داشتم بهش نگاه میکردم یه چشمک زدموگفت:تاکوجام بسوزه خدایی یه اعتراف کنم من اولین باربود این کلمه رومیشنیدم یعنی تاکوجام بسوزه شیداحرف منحرف کننده ای زد یا نه؟؟ هوووووبهرادگفتم الانه که شیداروببینی بزنی به فازدپ ولی مث اینکه افکارمنحرفت اوج گرفته شارژم شدی باباتوروعشقهههههه شیداباعصبانیت پشتشوبهم کردورفت طرف خونه به اسمون نگاه کردم خدایاتوزندگیم ده هابارصدات کردم ولی توهمش منوپس زدیوگفتی خفههه بهراد خدایا ایزدخودمو گم کردم دستموکشیدم توموهام بیااینم ازاین مهمونی گندزدبه حالمون رفتم طرف درخروجی حیاط میخواستم ازجایی که نفس های کثیف شیداهسته دورباشم یکی باتنه منوازجلوی درکنارزد برگشتم یه چندتافش+18بارش کنم که دیدم همون دختربانمکس داره گریه میکنه اخهههههه نانازی چه بانم گریه میکنه خوشکل خانوم خنگول بهراد بروببین چشهیکی با تنه منوازجلوی درکنارزد میخواستم برگردم یه چندتا فش+18بارش کنم که دیدم همون دختره بانمکس داره گریه میکنه اخه نانازی چه خوشکل گریه میکنه خنگول بهراد بروببین چشه/؟ دویدم طرفش بازوشو گرفتم که باوحشت بهم نگاه کرد -چی شده خوشگله/؟چراگریه میکنی؟؟ دستاشوگذاشت روصورتشوباگریه گفت:بامن کاری نداشته باش توروخدا ولم کن بزار برم خونمون تابلوبود اولین باره اومده مهمونی انقد مظلوم گریه میکرد که ادم دلش فقط میخواست بغلش کنه شبیه فرشته ها بود دستاشوازروصورتش برداشتموگفتم:اولین باره اومدی مهمونی؟؟ -هووووممم چقدبانمکه یکی زدم رونوک بینیشوگفتم:اخه فرشته کوچولو جایی تو که اینجا نیست -میخوام برم خونمون!!!! بعددوباره شروع کرد به گریه کردن داشتم به چشماش نگاه میکردم به رنگشون یه گیرایی عجیب داشتن ادم دلش میخواست فقط نگاش کنه از بس بانمکوخوشکل بود -چیه مگه ادم ندیدی بچه پررو دوساعته زل زدی به من که چی؟ -ادم که دیدم ولی توفرشته ای که هیچی نگاه کردن جرمه یه نفس عمیق کشیدمو گفتم:نمیذارم این وقت شب تنهابری دوباره باگریه گفت:ولم کن میخوام برم خودم میرم به توچه -اه تودوباره شروع کردی فرشته کوچولودلم نمیاد ولت کنم اشکاشو پاک کردموگفتم:بیاخودم میبرمت باصدای بریده بریده ای گفت:خودم میرم نمیخوادتوازاین لطفای بزرگ بکنی ولم کن همتون بیشهورید اه -عجب زبون درازی داره هاااااااا -باش بامن نیاواست آژانس میگیرم هوووم؟؟ باتردید بهم نگاه کردوگفت:باشه ولی میشه زودتر من میخوام برم خونمون میخوام رودتر ازاینجا برم -اوکی فک کنم سر کوچه یه اژانس هست بریم اونجا راه افتادمکه دیدم اون فرشته همونطور ایستاده -چیه نمیخوایی بیایی؟؟ باصدای ارومی گفت:نه نمیخواد خودم میرم میدونستم سخته اعتمادش بهم معلوم نی اون توچی دیده که اینطور ترس ورش داشته رفتم نزدیکشوبالحن آمرانه ای گفتم:بهم نگاه کن اصلا سرشوبالانکردمن با این لحن بابهار حرف میزدم پدرجدمونو میدید جلوخودش ولی این انگارنه انگارچقد نترسه ماشالله فکشوگرفتم بالاومجبورش کردم بهم نگاه کنه توچشماش خیره شدم رنگ چشماش به ادم اهتمادبه نفس میدادگفتم: ببین کوچولوتوتنها این موقع شب کوجامیخوایی بری؟؟فک کردی ازاون مهمونی کوفتیوگرگاش فرارکردی بیرون خیلی درامانی نه کوچولو اگه تومهمونی 4تاگرگ صفت داشته باشه ولی بدون این موقع شب همه بیرون گرگن ببین من اگه بخوام بلایی سرت بیارم راحت میتونم کارموانجام بدم این کوچه روببین به کوچه اشاره کردموگفتم:پرنده توش پرنمیزنه ماشینمم یه نمه اونطرف تر پارک کردم اگه بخوام بلایی سرت بیارم نیاز به هیچ جا ندارم همین جاهم میتونم کارموانجام بدم پس اگه از من میترسی من میرم ولی بدون اون راهی که تو درپیش داری ازمنم ترسناکتره باش من میرم خداحافظ رفتم طرف ماشینم که باصدای بچگونش صدام زد -آقا؟؟ برگشتم طرفشوگفتم:هنوزآقانشدم پسرم درضمن فک کنم مامانم ازبدوتولد واسم اسم گذاشته اسمم بهراده مامان تو واسه تو چه اسمی انتخاب کرده خوشگله؟؟ اخم کردوگفت:نگوخوشگله بدم میادبعدم مگه ثبت احوالی اسم منومیخوایی چیکارلطف کن برام آژانس بگیر چقدباحال اخم میکنه!!!!!!!!!!! خاک تومخت بهرادجلوبهترینا وا ندادی بعدجلواین دختربچه داری کم میاری؟؟؟؟ -بیا بریم سرکوچه اگه نمیترسی -میشه توبری من همینجابمونم باس بهم اعتمادمیکرد -اوکی ولی بپا لولونخوردت چندقدم بیشترنرفته بودم که دیدم کنارمه -اِ اِ از لولوترسیدی؟؟ بدون حرفی کنارهم راه میرفتیم من داشتم از فضولی دق میکردم تابیبینم اون توچه اتفاقی افتاده ولی اون اند خیالشم نبود -توچرامث بقیه نیستی؟؟ باتعجب بهش نگاه کردم -یعنی چی مث بقیه نیستم مگه بقیه چشونه؟؟ یعنی مث بقیه پسرانیستتی دیگه بقیه چششون نی گوششونه یه تای ابرومودادم بالاوگفتم:از چه لحاظ؟؟ -هیچی بیخیالش -نمیشه دیه ادموکنجکاو میکنی بعد میگی بیخیال منظورشوفهمیده بودم گفتم:خوووومن ضعف ندارم که -جالبه!!! -حالامن یه سوال دارم بپرسم مث من یه تای ابروشوداد بالاوگفت:آره بپرس داداش از لحن داداش گفتنش خوشم اومد بانمکه چقد باخنده گفتم:چرااومدی اینجا؟؟فک نکنم انچنان سنی هم داشته باشی باناراحتی بهم نگاه کرد -خووووو دوس نداری نگو - نه. سرشرط بندی بادوستام بایه پسر پولدار دوس شدم واسه اولین بار به خاطرش اومدم همچین مهمونی بهش وابسته شده بودم ولی.. باگریه ایستاد رفتم طرفش دست خودم نبود هرکی صورت مظلومشو با اون اشکاش میدید به درد میومد بغلش کردم هق هق گریش تو سینم گم شد -هیسسسس اروم باش بیخیالش باهق هق گفت:میخواست ازم سوء استفاده کنه خیلی کثافت بود جلوی من با ده نفر بود -خووب تموم شد از من جداشدو همونطورکه اشکاشو مثل بچه ها پاک میکرد گفت: ببخشید دست خودم نبود یکی زدم روبینیشوگفتم بیخیالش بریم رسیدیم سرکوچه - خووووو کجا میخوایی بری/؟ -فرمانداریه واستا من بیامبلاخره اسمشوفهمیدم اسمش مریم بودنه ماندادنا مریم وقتی سوارماشین شد بازم بهم گفت:مرسی داداشی ازلحن داداش گفتنش خوشم میومد هیییییییی چی میشه یه نمه ازابهت اینوبهارداشت بیخیال مگه بهارچشه ابجی گلم رفتم طرف ماشینم خووو خونه که نمیتونم برم پس میرم پیش میلادجوونم من هروقت ازخونه بزنم بیرون این میلاد میشه یارویاور من عقربه های ساعت رو12مونده بودنوتکون نمیخوردند زنگ زدم به میلاد -سلام داداش گلم کوجایی؟؟ -بهرادکمترپاچه خواری کن گوشیت چراخاموشه؟؟ -اه اه میلاد پلچه عمتوبخورم حالاعمه خوشکلیم نداری که من امیدوارباشم -خفه من واسم یه کاری پیش اومده الان مشهدم باتعجب گفتم مشهدچه خبره؟؟/خوبی تو/؟؟ -هیچی پیش خواهرمم -اتفاقی افتاده میلاد؟؟؟ -نه نگران نشوشوهرش رفته ماموریت خارج ازکشورمن یه ماهی اینجام -اووووووه یک ماه بابادلم واست تنگ میشه میلاد باخنده گفتم:لده خیاط گشادش کنه ناراحتی نداره که -گمشوسرپفکی حالاکاری نداری؟؟//؟ -کجایی؟؟؟؟؟ نمیتونستم به میلاددروغ بگم بهترین کسی بود که درکم میکرد -من الان ازمهمونی اومدم بیرون میخوام برم خونه عموم -بهردا!!!!بازمهمونی؟؟؟حالاچر خونه عموت بازمیخوایی اتوبدی دست بابات -باباتوکه نیستی مجبورم برم خونه عموم دیگه -چراقضیه رو میپیچونی بروخونه خودتون -با بابادعوام شده نمیرم خونه!!! بهرادبازخل شدی؟؟چیزی خوردی؟؟؟ اینودیگه نمیتونستم بهش بگم ناراحت میشد -نه جون داداش چیزی نخوردم -چرارفتی مهمونی مگه قول ندادی دیگه نری؟؟ -تولدمانترابودمجبوربودم بیام وگرنه خودت که میدونی من مهمونی های ارشام نمیام اره جون عمم من چقد راست میگم -باشه حالابرو خونه خودتون ازباباتم عذرخواهی کن -مگه تقصیرمنه میلاددوباره شروع نکن به نصیحت خوشم نمیاد -بهرادحواست به خودت باشه من نگرانتم گوشیم انتنش میره خاموش میشه نمی تونم ازت خبر داشته باشم مواظب خودت باش باخنده گفتم:کلک کوجایی که انتن رفتوامد داره هان؟؟ میلادباخنده گفت:بروبابا کاری نداری؟؟؟ -هـــــــــان الان داری دست پیشومیگیری که بعد پای پیشوبگیری -گمشودوباره شروع کردی چرتوپرتاتو خداحافظ -سلام برسون خداحافظ نمی دونم چراهمه باعمومشکل دارن بیخیالش حوصله دعوامرافه ندارم نمیرم خونه عمو آیلا رودیدم که ازخونه ارشام زدبیرون اهان خودشه ماشینوروشن کردمورفتم طرفش کنارش که رسیدم بوق زدم ولی ایلاسرش پایین بود باباحجب و حیایی این ایلاتوحلقمممم شیشه ماشینودادم پایینوگفتم:آیلا برگشتوبهم نگاه کرد ایستادموگفتم:ببیا بالا میرسونمت باخنده گفت:نه بابازحمتت میشه -چه زحمتی بپربالا آیلاسوارشدوگفت:ممنون ولی راضی به زحمت نبودم -اه انقدزحمت زحمت نکن آیلاباخنده گفت روشن کن بریم که دیره -اوکی بریم وقتی رسیدیم ایلابا تشکرپیاده شدورفت طرف خونه اه همه رو برق میگیره ماروننه ادیسون اینم که ازش بخاری بلندنشد میخواستم ماشینوروشن کنم که ایلابرگشتوبه شیشه ماشین زد باخنده شیشه ماشینودادم پایینوگفتم:جانم -میگم چیزه چشماشوریزکردموگفتم:چیزه که جیزه چی شده؟؟؟ ایلاباخنده گفت اگه میخوایی بیاهمین جااستراحت کن منم که ازخداخواسته گفتم:خواستن که میخوام ولی راحله چی؟؟ -رفته خونه خودشون بیادیگه -باشه واستاماشینویه جاخوب بزارم -پس من میرم دروبازمیکنم اوومدی هااااااااا -اوکی برواومدم ماشینوپارکردمویه دستی به موهام کشیدمورفتم طرف خونه ایلا ایلاجلوی درمنتظربودبهش لبخندزدمو بی پروارفتم توخونه من چقد پرروشدم این روزا بگوماشالله نشستم رومبلوسرموگذاشتم رولبه ی مبلوچشماموبستم ایلاکه تواشپزخونه بودگفت:بهرادچیزی میخوری؟؟ نیکیو پرسش یه لیوان اب بهم بده!!! ایلاباهمون لبخند همیشگیش لیوان ابوبهم دادوگفت:بیابهرادی الان برات اتاقواماده میکنم بروبخواب بهش نگاه کردموگفتم:مرسی رفت طرف اتاقوگفت:بهرادتواتاق راحله میخوابی؟؟ -اره واسم فرقی نداره/؟/؟؟ -بیا اگه میخوایی بخوابی اتاق امادست -مرسی الان میخوابم -بهراد من خستم میرم بخوابم کاری نداری؟؟ -نه ممنون ببخشیدمزاحم شدم -خواهش عزیزم خوب بخوابی من میرم اتاق خودم -شب بخیر نمی دونم چرا دلم نمی خواست ایلا به این زودیا بخوابه هووووبهرادتنت میخواره هاااا همین جاهم که گیرت اومدازسرت زیادیه الانم بروکپه مرگتوبزار شیطانولعنت کن لیوانوگذاشتم رومیزورفتم طرف اتاق یه اتاق ساده بودحوصله دید زدنشو نداشتمبه اندازه کافی امروزفکرم مشغول بوده تیشرتمودراوردموروتخت دراز کشیدم فکرم پی اتفاقات امروز میچرخید شیدا مریم رها به همه فکرمیکردم به خودم به این زندگی کوفتی توعالم خوابوبیداری بودم که باصدای بازشدن دراتاق ازعالم خواب باکله پرت شدم پایین اه به دراتاق نگاه کردم دیدم ایلاباتاپ دامنک بنفش ایستاده(تمومششش کنم؟؟؟هههه) چه خوش سلیقه هم بودوما نمیدونستیم بابی حالی گفتم:چیزی شده؟؟/ -اِ اِ بیدارت کردم ببخشیداومدم یکی ازکتابای راحله رو بردارم خوابم نمیاد -هان باشه داشتم بهش نگاه میکردم که بادستپاچگی داشت رومیزومیگشت بلندشدمورفتم کنارش -ببینم میتونم کمکت کنم بهم نگاه کردوگفت:نه خودم پیداش کردم(بسه دیگه تموم کنم؟؟) میخواست بره بیرون که دستشوگرفتم بالبخندبهم نگاه کرد اخهههههه بهش چشمک زدموگفتم:شب خوش هیچ وقت خودم نرفته بودم طرف دخترعادت نداشتم برم سمت دختر همیشه دخترابهم پیشنهادمیدادن چه دوستی چه رابطه موجی!!(هــــــان توروخدا) دستشوول کردمورفتم روتخت دراز کشیدم ایلابا سردرگم بهم نگاه میکرد باعصبانیت رفت طرف دراتاق جلوی دراتاق ایستادمیخواست بره بیرون که کتابوانداخت روزمینوبرگشت اومدپاییین تخت نشستو شروع کردباور رفتن بادستش تحمل خودمم داشت تموم میشداگه ایلاچیزی نمیگفت خودم یه کاری میکردم ایلااروم سرشوالااورد توچشماش اشک بود ازایمان شنیده بودم که دوسم داره دوست داشتنشم خلاصه میشد تویه شب -بهرادپَسم نزن همین یه جمله کافی بودکه ازخودبی خودم کنه اولین تجربم نبود ولی خیلی وقت پیشا دوراین کارارو خط کشیده بودم کشیدمش توبغلموگونشوبوسیدم ایلادستشوبردتوموهاموگفت:م� �سی صورتموبردم نزدیکولباموگذاشتم رولباش ایلاچشماشوبستومنوهمراهی میکرد میخواستم ازشیداانتقام بگیرم از بابام ازخانواده ای که منو درک نمیکردن ازمیلاد که بی موقع رفته بودمشهدحتی ازاون خداکه هیچوقت منو ندید هیچ وقت نگفت بهرادی هم وجود داره ایلاسرشوگذاشته بود روسینم موهای بلندشوبهم ریختموگفتم: خوشکل خانووم چقد موهات قشنگگگنننننن واقعاایلااز خوشکلی کم نداشت یه دختره سبزه بانمک باچشمای خمارسبز اولین روزی که اومده بوددانشگاه همه پسراتوکف خوشکلیش بودن ایلاسرشواوردبالاوبا یه لبخند نمکی شروع کردبه بوسیدن گردنم چشماموبستم به گردنم خیلی حساس بودم دیگه داشتم میرفتم تواوج جای خودموایلاروعوض کردموشروع کردم به بوسیدنشو........................******* چشماموبازکردموباخمیازه به ایلاکه توبغلم خوابیده بود نگاه کردم اروم گونشوناز کردم که چشماشوباز کرد -اِ اِ بیدارشدی خانومی ببخشید ایلادستموگرفتوگفت:نه بایدبیدارمیشدم تیشرتموکه پایین تخت افتاده بودبرداشتموگفتم:من میرم حموم -هوووممم واستا باهم بریم دستموگذاشتم روپیشونیشوهولش دادموگفتم:واستابعدازمن ایلاهمونطور که ملافه میپیچوند دورخودش گفتکپس من یکم دیگه میخوابم تاتوبیایی پیشونیشوبوسیدموگفتم:باشه خانوم خوش خواب اب سردوبازکردم افکارم بهم ریخته بودمن چیکارکردم همیشه بعدازانجام کارم عذاب وجدان میگرفتم ولی چه فایده اب ریخته شده که دیگه برنمیگرده سرموگرفتم بالاقطرات اب مثل شلاق به صورنم میخورد لعنت به این زندگی خدایاولم کردی تواین جهنم دره خدایا خستم کردی میخوایی منوببینی یانه لعنتتتتتت به بی هدفی لباساموپوشیدموازحمام زدم بیرون ایلالباساشوپوشیده بودوداشت موهای بلندشوشونه میکرد -عافیت باشه اقایی -ممنون -اِ اِبهرادببین دیشب باگردنم چیکارکردی؟؟؟ باخنده رفتم طرفشوگوشه لبشوبوسیدموگفتم:خودت دیوونم کردیه دیگه ایلاهمونطورکه موهای خیسموبا دست مرتب میکردگفت: چقدخوشکل میشی وقتی موهات خیسن باخنده گفتم:هوونکن ایلا دوباره منحرف میشم هااا ایلابینیموکشیدوگفت:شیطون دیشب سیرت کردم دیگهههههههه باخنده بغلش کردم -بهرادخیلی دوست دارم موهاشوبوسیدم که گوشیم زنگ خورد ازایلاجداشدمورفتم طرف گوشیم شماره ناشناس بود نکنه شیدا باشه بیخیال جواب نمیدم اه شیدا باشه به درک جواب دادم -جانم؟؟ -سلام اقابهرادخوبی؟؟ صداش اشنا بود ولی من یادم نیمیومد کیه -مرسی شما؟؟ باگریه گفت:من رهام اقابهراد توروخدابیایید این بیمارستانی که میگم باتعجب گفتم بیمارستان؟؟اتفاقی افتاده؟؟-توروخدا بیایینتوروخدابیایدادرس بیمارستانوگرفتموباعجله دنبال سوئیچ ماشینم بودم واااایی خاک تومخت بهرادخیلی خری دیشب نتونستی خودتو کنترل کنی به توهم میگن مردبایدشرایلاروازسرم کم کنم -بهرادچی شده؟؟؟ اه اینوکجای دلم بزارم باید یه جوری دکش کنم خوشم نمیاد ایلا سربارم باشه لعنت بهت بهرادچیکارکردی؟؟ روکردم به ایلاوگفتم:دیشب هراتفاقی افتادتقصیرخودت بود -یعنی چی؟؟چی میگی بهراد!!! همونطورکه دنبال سوئیچ بودم گفتم:یعنی اینکه توکه دیشب حالتوکردی پس دیگه پاپیچ من نمیشی درضمن یادت باشه من بهت پیشنهاد ندادن پس هیچ مسئولیتی درقبالت ندارم -امابهرادمن میخوام باهم باشیم توروخدا!!!! -بسه دیگه ایلامنم مثل بقیه که یه شب باهاشون بودی فک کن تاریخ انقضای منم مثل بقیه تموم شده اوکی!اه سوئیچ ماشینموندیدی؟؟ ایلابابغض سوئیچ ماشینوگرفت طرفموگفت:بیا -دست توئه من دوساعته دارم دنبالش میگردم همه روهمینجوری پیش خودت نگه میداری فک کنم اونایی که واست سود بیشتری دارنوکفشاشونوقایم میکنی تاهمیشگی پیشت باشن -بسه بیشترازاین نمیخوام تحقیربشم گمشوو رفتم طرفشوروبه روش ایستادموانگشت شصتمورولبش کشیدموگفتم:چیه ایلاخوشکله دیشب خوب حال نکردی که الان واسم دم دراوردی هاننن؟؟اخـــــی هانی اشکال نداره ایلاباعصبانیت دستموپس زدوگفت:بهرادمیری یانه؟؟؟ -خداحافظ ایلاخوشکله راستی من دیشب خیلی بهم خوش گذشت خدانصیب بقیه هم بکنه که فیضشوببرن ازخونه ایلازدم بیرون اخیشششش چقد عصبانیش کردم مهم اینه که دکش کردم ولی خدایی ایلافکرنمیکردبه این زودی ردش کنم بهرادبازحیون شدی لعنت بهت اه باعصبانیت سوارماشین شدموباسرعت روندم طرف بیمارستان که رهابهم گفته بودیعنی چه اتفاقی افتاده؟؟چرارهابیمارستانه؟ ؟ نکنه واسه بهاراتفاقی افتاده باشه؟؟؟ این فکرباعث شدپاموبیشترروپدال گاز فشاربدم باعجله درورودی بیمارستانوپست سرگذاشتم رهارودیدم که بادست باندپیچی شده اومدطرفم ازاون گریه های صبحم خبری نبوددوباره شده بودهمون رهای سابق مغرور -سلام اقابهرادببخشیدمزاحمتون شدم -سلام خواهش میکنم چه اتفاقی واستون افتاده؟؟ وقتی دقیق به صورتش نگاه کردم یه خراش روگونه سمت چپش بودباهمون چشمای یخیش گفت ببخشید صبح حالم خوب نبودمیخواستم باهاتون حرف بزنم -خوب من درخدمتم بفرماییدحرفوبزنیدروکمک منم حساب کنید هرطوردوست داریدبزنیدش بیمارستانم کنارمونه اگه حالش بدشدولش میکنیم یکی به دادش برسه رهاباتعجب بهم نگاه میکردیه لبخندکوچیک زدوگفت:میشه بریم تومحوطه -چرانمیشه خوبم میشه ولی قبل رفتن نمیخوایدبگیدچی شده واسه کسی اتفاقی افتاده؟؟ -نه واسه کسی اتفاقی نیفتاده میخوام باهاتون حرف بزنم -بله بله یادمه گفتیدبریم تومحوطه حرفوبزنیم رهابدون توجه به حرفای من ازسالن بیمارستان خارج شد وااخوب سرصبحی یهلبخندبزن شادمون کن بداخلاق دنبالش راه افتادم رفتم تومحوطه رویکی ازنیمکتهانشستیم 5دقیقه گذشته ولی هنواین رهاخانوم حرفونزده سرموبلندکردموبه اسمون نگاه کردم اونم دلش گرفته بود داشت خودشولوس میکردودنبال بهونه ای واسه گریه بود -دارید به اسمون نگاه میکنید؟؟ -ن پ میخوام به ادمای دیگه بفهمونم بامای بی بی میشه مثل یه مرد سرمونوبالابگیریم رهاشروع کرد به خندیدنوگفت:شماهمیشه گلوله نمکید؟؟ اخــــــه نمردیموخنده اینوهم دیدیم بایدصدقه بدم هه -نه خوووو من بعضی موقع هاکله ی قندم میشم رهاخودشوجمعموجورکردوگفت: اقابهرادبه خاطراین مزاحمتون شدم که ........ وسط حرفش پریدموگفتم:حرفوبزنیم!!!!!!! رهابالبخندگفت:اره میخوام باهاتون حرف بزنم -بفرماییدمن منتظرم -ببینیداقابهرادنمیدونم چطوری بگم -بادهنتون دیگه -میدونیدازدیشبه دارم تمرین میکنم چطوری حرفاموبهتون بگم ازدیشب استرسداشتم ولی الان میفهمم استرسم بی مورد بوده اخه ادم وقتی باهاتون حرف میزنه یه صمیمیتونزدیکی خاصی بهتون پیدامیکنه من دیگه داشتم بال درمیاوردم ازاین همه تعریف صداموصاف کردموگفتم:شومالطف داری -اقابهرادخبرداریدپدرامون چه تصمیمی گرفتن؟؟ اه بازم بابا گند زد به زندگیمون بله میدونم چه تصمیمی دارن ولی رهاخانوم من مخالفم دوست ندارم واسه ایندم پدرم تصمیم بگیره من یه بار اشتباه کردمو رشته دانشگامو به خواست پدرم انتخاب کردم امادیگه نمیخوام اون بلا سرایندام بیاد نمیخوام بهتون توهین کنم میدونم ارزشتون بیشترازمنه میخوام همسرموخودم انتخاب کنم رهابالبخندگفت:منم مخالفم بعدم سرشوپایین انداختوگفت:نمیخوام دربارم فکربد کنید ولی من یعنی میدونید نمیدونم چطوری بگم من یه نفرودوست دارم که قبلا باغرورم ازدستش دادم ولی نمیخوام این اتفاق دوباره بیفته باخنده گفتم:خوب خداروشکرحالاکی هست این ادم خوشبخت رهاباخجالت گفت:الان توبیمارستانه بلندزدم زیرخنده وگفتم:هنوزشوهرت نشده فرستادیش بیمارستان وای به حال اینکه شوهرت بشه فک کنم اونموقع باکله باید بره تیمارستان مگه نه؟؟ رهابااخم گفت:اون خودش جوگیرشدوقتی بهش گفتم دوسش دارم بعدم زد به درخت کنارخیابون چه باحال بودداشتم خفه میشدم ازخنده باهمون ته خنده ای که توصدام بودگفتم:حالانمیخواییداین اقای خوشبختوبه من معرفی کنی؟؟ رهابانگرانی گفت:اقابهرادباباتون گفتن اخرهفته میان خواستگاری میشه خواستگاریوبهم بزنید؟؟ -چـــــــی خواستگاری؟؟؟چرامن خبرندارم؟؟؟؟؟؟ -اقابهرادخواهش میکنم قراراخرهفته روکنسل کنیدچون هم مامانم هم بابام ازشما خوششون اومده!!! -مگه مامان بابات میخوان زن من بشن که خوششون اومده؟؟ مهم تویی نه اونا!!!! -ببخشید اقابهراد معیارهای من باشماجوردرنمیاد...... -نمیخوادمنوتوجیه کنی توازالان به بعدواسم مثل بهارمیمونی الان بیامنو ببرپیش این اقای خوشبخت ببینم چیزیش نشده قلبش کارمیکنه یانه؟؟رفتیم طرف اتاق این اقای خوشبخترهادستشوگذاشت رودستگیره درکه بااخمگفتم:توکجا؟؟؟؟ مثل اینکه داداشتم هاهمینجابشین چقدپرویی توجلو داداشتواینکارا نکن رها زشته بشین همینجا نفسموباحرص دادم بیرونوگفتم:دخترم دخترای قدیم اسم خواستگارمیومدهفت رنگ میشدندچه دوره ای شده رهاباتعجب بهم نگاه میکرد بااخم گفتم:چیه میخوایی قیافموخواستگاری کنی؟؟؟ همین جاباش تامن برم پیش این آقاهه رهابالبخند ازجلوی در رفت کنار وقتی رفتم داخل اتاق فقط میخواستم2تاشاخ گاو توسرم رشد کنه باورم نمیشد این که سینانه!!!!! رفتم بالاسرشوگفتم:گندتوباآب پاش اینجاچیکارمیکنی؟؟؟؟ سینان باتعجب بهم نگاه کردوگفت:بهراد!!سلام تواینجاچیکارمیکنی؟؟ -کوفت سلام دردسلام آخه به توهم میگن رفیق؟؟؟ -چی شده؟؟؟ازدانشگاه اوردنتون اینجا؟؟؟؟ -تازه میگه چی شده نا آقادانشگاه کجابود هوووواااااررررتوسرت -بهراددرست حرف بزن ببینم چی میگی؟؟؟ -حالامیایی عشق منوکش میری هان!!!! سینان باتعجی گفت:چـــــی؟؟؟بهراد!خواستگ ار رهاتویی؟؟؟؟ همونطورکه ادای گریه کردنودرمیاوردم گفتم:آره رفاقتوتوحقم تموم کردی آهای رفیق نارفیق سینان بارنگ پریه ای گفت:دوسش داری؟؟؟ همونجورکه مینشستم روصندلی گفتم:اره چه جورم خیلی میخوامش گلیه واسه خودش یعنی سینان اولین دختریه که دلمواینجوری به چشم خواهری برده مثل بهار میمونه واسم خدابه سرشاهده آبجیمه!!! -بهراد خیلی مسخره ای هااااا گلابی!!!! حالاگذشته ازشوخیاین بود اون دخترمغروری که میگفتی؟؟؟ سینان باخنده گفت:آره!!!!!! -چیه لات شدی دستتو ازقنداقت درآوردی واسه من عاشق شده خاک تومردونگیت چراعین ندیده هااین بلاروسر خودت اوردی زدی به درخت ای عشق ندیده!!!! شروع کردم به خندیدن عجب سوژه ای بوده واسه خودش هاااا -نیشتتوببندرهاااکجاست؟؟؟؟ -هووویییی رهانه رها خانومبعدشم به توچه کجاست؟؟ زدی ابجیمیو ناکار کردی!!!!!! -بهراداذیت نکن بگوبیاد ببینمش!!!!! -آخ آخ واسه من ادای عاشقارودرنیاراصلابهت نمیاد سینان مثل این گربه ی شرک شدوگفت:بهرادقراراخرهفته کنسله؟؟؟؟؟؟ باعصبانیت دستموکشیدم توموهام -ببین سینان باباموکه میشناسی من اصلاخبرندارم واسه اخرهفته قرارخواستگاری گذاشته تازه شنیدم جون داداش -میدونم توراضی نیستی هم توروهم باباتومیشناسم خداروشکرررکه گیرادم نالوتی نیفتادم -من با بابام صحبت میکنم قرارآخرهفته هم به طور کل کنسله تونگران نباششش -مرسی داداش انشالله منم جبران میکنم -آره دیگه باس جبران کنی باید توعروسیم کردی برقصی -ههه رواب بخندی پرروو فقط ادم به تو رو بده سنگ خارا -دیگه دیگه تورها بداخلاقوخوشبخت کن خودش جبرانه -هووووییی بداخلاف عمت درباره رهای من درست حرف بزن باخنده گفتم:نه بابا این زندونی حرف زدنم داره بدسلیقه -گمشووو تاالان ابجیت بودهاااا سلیقه توروهم میبینیم -هه بهراد یک خوش سلیقه ای هست زن من ماهه -بروگمشووو پـــررو بلندشدمو باخنده باهاش دست دادموگفتم:من میرم بااین اق محسن تکلیفموروشن کنم!!!!!!!!!! -مواظب خودت باش زیادباهاش دهن به دهن نزار -ممنون فعلا خداحافظ!!!!!!!! ازاتاق زدم بیرون رهابلندشدروبهش گفتم:سینان پسرخوبیه ولی نزار بره خارج حیفه به خدا!! -میشناسیش؟؟؟؟؟ -بــــــه داداشمه هااا رفیق جون جونیمه فعلا من برم خونه کاری نداری؟ -نه ممنون بارم معذرت -خواهش کارای بیمارستانوانجام دادی؟؟؟؟ -اره سرم سینان تموم بشه میریم -باش من میرم خداحافظ -بازم ممنون خداحافظ!!!! من یک حالی ازاین محسن بگیرم واسه من قرارخواستگاری میزاره هه سوارماشین شدموروندم طرف خونه!!!!! ماشینودم درپارک کردمورفتم توخونه مامانودیدم که مثل همیشه ماتم زده رومبل نشسته!!!! -سلام مامان مامان بادیدن من بلندشدواومدطرفموبالبخندگف ت:سلام پسرم خوبی؟؟فدات شم خداروشکراومدی داشتم ازنگرانی دق میکردم -ممنون میبینی که خوبم باباخونه است؟؟؟؟ -اره خونه است!!!! باباهمونطورکه ازپله هامیومدپایین گفت:به به بهرادخان توکه قرارنبودبیایی چی شد که اومدی؟؟؟ مامان:اقامحسن توروخدادوباره شروع نکن!!! -نه مامان خانوم اندفه من شروع میکنم بابا شمابااجازه کی واسه اخرهفته قرارخواستگاری گذاشتی من اینجاهلوام!!!!! دیدم که باباتعجب کرده ولی خیلی زودخودشوجمعوجور کردوگفت:نمی دونستم بایدازکسی اجازه بگیرم!!!! -اون دیگه مشکل شماست که نمیدونستید قرارآخرهفته روکنسل کنید -مگه مردم مسخره منوتوان؟؟؟؟ -مگه زندگی من مسخره شماست که دارید خرابش میکنید؟؟ بابا باعصبانیت اومدطرفموگفت:اونموقع که توبغل این دخترو اون دخترلاس میزدی مسخره بازی نبودنه اقابهراد!!!! بافریادگفتم:اِ چه خوب یادقدیماکردی ولی بذاربهت بگم اونموقع هم تومامان مقصربودید مامانومیدیدم که داشت گریه میکرد نشستم رومبلوگفتم:نه بذاریدیه داستانیوبراتون تعریف کنم یه پسربود19سالش بیشترنبودیه حماقت بچگانه کردمغزخرخورد بایه دختردوست شدبهش وابسته شدهمیشه ازاون دخترواسه مامانش میگفت ولی اون دخترتنهاش گذاشت حال روحی این پسر داغون بودمامانوباباش میدیدندپسرشون داره داغون میشه ولی به جای اینکه درکش کنن ترکش کردن روکردم به مامانوگفتم:مامانش همیشه سرشوباتاسف تکون میدادو ازکنارش ردمیشدمیگفت توپسرمن نیستی شیرموحلالت نمیکنم به بابانگاه کردموگفتم:باباش انگار نه انگار پسری داره ولش کرد به امون خدافک میکرداینواون باس واسش پدری کنن این پسر پسر پیغمبر که نبوداشتباه کرده بودهمه اشتباه میکنن اینم اشتباهی وابسته این دخترشده بود وقتی خانوادش واسش کاری نکردندازخونه زدبیرون 24ساعت انواع مهمونی هابود هرشب بایه دخترمیگرفتنش بازم باباش واسش کاری نکرد یه ترم ازدانشگاهشومشروط شد مشروب میخورد باهزاردخترجوروناجور رابطه داشت قمارمیکردتموم هستیشومیباخت واسه فراموش کردن اون دختر ولی پدرش کجابود اقاداشت تودبی به جلساتش میرسید واقعایه پدرومادربا بچه شون اینجوری رفتارمیکنن اره اون پسرمنم اون پدرومادرم شماها دیگه حالم ازاین اشفته بازار بهم میخورد دوباره اینا گذشته رو واسم زنده کرده بودن باعصبانیت رفتم طرف اتاقمودرومحکم کوبیدم دستموگذاشتم روشقیقه هام واسه من الان ادای پدرهارودرمیاره اونموقع که بهش نیازداشتم نبودالان واسه من شده پدروظیفه شناس روتخت دراز کشیدم باید یه فکری میکردم اومدن من توخونه واسه همه شده جنگ اعصاب من ازدواج میکنم ولی نه باکسی که مامانوباباانتخاب کنن من انتخابموخیلی وقت پیشاکردم میدونم بهترین کسیه کی میتونه منودرک کنه وباهام بمونه همیشه دوست داشتم زن آیندم واسم الگوباشه ازش خیلی چیزاهایادبگیرم باعث موفقیتم بشه میدونم انتخابم درسته بایدبهشون بگم انتخابم کیه!!!!!!! اوناکه به قول خودشون میخوان منوسروسامون بدن بلندشدمورفتم طرف دراتاقوبازش کردم ازروپله هارفتم پایین رواخرین پله ایستادم بابارومیدم که سرشو بین دستاش گرفته مامانم داشت گریه میکرد هه -آقامحسن من ازدواج میکنم اماباانتخاب خودم نه انتخابی که واسه شماحکم پولوسودو داشته باشه من انتخابموازقبل کرده بودم حالاهم که شوما قصدسروسامون دادن منودارین پس نباید باانتخاب من مشکلی داشته باشید من اگه ازدواج کنم بادخترخانوم همتی ازدواج میکنم نه کس دیگه ای .......................من اگه ازدواج کنم بادخترخانوم همتی ازدواج میکنم نه کس دیگه ایرفتم تواتاقم به اندازه کافی امروزمخم مختل شده بود اون ازدیشب اینم ازالان بابامنم ادمم هاااااا رفتم طرف کشوی میزتحریرازتو کشو یه ارامبخش برئاشتمو بدون اب خوردم لباساموعوض کردموروتخت دراز کشیدم حوصله فک کردن به تصمیمی که گرفته بودمونداشتم ولی میدونستم راه درستو میرم سمانه همون کسیه که من میخوام یه دخترکه تامیتونست سعی میکردمنوبه خدانزدیک کنه کسی که همیشه بیشترازمامانم نصیحتم میکرد منی که ازنصیحت متنفر بودم به حرفاش گوش میدادم حرفاش واسم خیلی شیرین بود به عکس آندرتیکرتواتاقم نگاه کردم نمیدونم چرامن ازجکوجونوربازی های کشتی کج خوشم میاد ولی این آندرتیکرجوونیه واسه خودش پرپنبه ماشالله هیکلشم که روفرمه مخصوص رویاهای دخترای ایرانی یه لبخنداومدرولبم دیگه مسخره بازی تموم حالگیری ازدختراتموم رفیق بازی تموم دوران تجردروبه اتمامه تقه ای به دراتاقم خوردوبعدم مامان اومد داخل وااایی به اندازه کافی کشیدم امروزحوصله نصیحت ندارم مامان بااخم لیوان ابمیوه روگرفت جلوموگفت:بیابخور رنگ به روت نمونده انقدحرص نخور همونطورکه لیوان ابمیوه رومیگرفتم گفتم:مگه زایمان داشتم تازه حرص نمیخورم پسته میخورم چرامث دختراباهم رفتارمیکنی مامان نشست روتختوگفت:اصلافک نمیکردم سمانه انتخابت باشه توجام نیمخیزشدمولیوانوبه دهنم نزدیک کردموگفتم: خوب الان فک کن چیه مامان ازسمانه خوشت نمیاد؟؟ مامان بالبخندگفت:نه همیشه ارزوم بودکه عروسم باشه -خوب الان ارزوت براورده شدمیبینی خداچقددوست داره مامان گوشموگرفتوگفت:بگوواقعا دوستش داری یاواسه لجبازی سمانه روانتخاب کردی؟؟؟؟؟؟؟؟ -آی مامان مگه کرم دارم باایندم بازی کنم خوب معلومه دوسش دارم ول کم گوشه هااااالباس چرک نی که میپیچونیش مامان گوشموول کردوگفت:کرموکه داری شکی توش نیست این مامانمونم خوب میزنه توبرجک ادم بهش نگاه کردموگفتم:مامان ازمن دلخوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مامان بایه آه کوچیک گفت:نه پسرم میدونم درحقت کوتاهی کردیم -بیخیال حالاازعروست راضی هستی؟؟؟؟؟ مامان باخنده گفت:حالاهی بگوکه من ازسمانه تعریف کنم توهم هی ذوق کنی!!!!!!!!!!!! نه مثل اینکه امروز مامان ضدحاله -مامان جون خودم من ذوقونمیکنم ذوق منو میکنه بعدم زدم زیرخنده عجب چیزی شد هااااااااا مامان چپ چپ بهم نگاه کردوگفت:بازمن بهت خندیدم پرروشدی -فدایی داری اونم اقامحسنه چشماتواونجوری نکن مادرم -بهرادتوهیچ وقت بزرگ نمیشی واسم همون بهرادی که وقتی میرفتیم خونه مانجون مرغ وخروساروخفه میکردی میمونی باخنده به مامان نگاه کردم راست میگفت همیشه جوجه هارو آمپول میزدم خروساروخفه میکردم که جوجه هایتیم بشن بعدم مانجون بالنگه کفش میفتاددنبالم -بهرادبهت افتخارمیکنم ثابت کردی بزرگ شدی فک نمیکردم انتخابت سمانه باشه بهترین انتخابوکردی -تودهات ما23سال بزرگه مگه توشهرشومابه یه پسر23ساله میگن کوچولو نی نی اره مامان مامان خندیدوسرشوتکون داد همونطورکه ته مونده ابمیوه رومیخوردم گفتم:مامان حالاکی میری برام خواستگاری؟؟؟؟؟؟ -چقدهولی تووووو مونده تاخواستگاری -راستی بابارفت؟اصلاقبول کرد؟ -اره رفت قبولم که قبول کرد مامن بلندشدوازاتاق رفت بیرون منم که براثراون قرص وامونده چشمام گرم شدو روحم پروازکردو کپه مرگمو گذاشتم خدایا توخواب ازاون حوری خوشگلابهم بده یه بوسی نوازشی اه دوباره داشتم چرت میگفتم 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    درباره وبلاگ

    سلام دوستان گلم به 

    وبلاگ من خوش امدید

     این وبلاگ به صورت

     تخصصی پیرامون رمان

     می باشد امیدوارم خوشتون بیاد 

    آمار سایت
  • کل مطالب : 40
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 13
  • بازدید سال : 52
  • بازدید کلی : 1,677
  • کدهای اختصاصی
    قالب وبلاگ

    گالری عکس
    دریافت همین آهنگ

    كد موسيقي براي وبلاگ