loading...
❤ღ❤کلبــــــه ی تنهـــــا❤ღ❤
مسعود بازدید : 3 جمعه 06 دی 1392 نظرات (0)
سريع بلند شد رفت سمت در تادررو باز كردم مهراد رو ديدم تو دلم گفتم اگه آرام بفهمه تواينجايي
مهراد- سلام ببخشيد ارام خانوم هستن
الي- بله يه لحظه رفتم تو اتاق مونده بودم چي بگم ولي دلم رو زدم به دريا بگم ميگم حقشه تا اون باشه ديگه دوست منو اذييت نكنه
آرام- كي بود
الي- يه نفر باهات كارداره
آرام- كيه بگو نيس حوصله ندارم
الي- پس من برم به مهراد بگم آرام نيس بعدتا اين رو گفتم سريع عين فشنگ از جاش بلند شد رفت سمت در
حسنا- خدا يا خودت به خيربگذرون
الي- من هم باهات موافقم ولي حقشه
رفتم دم در ازاعصانيت ميخواستم يه كف گرگي بزنم تو صورتش تا حالش بياد سرجاش ولي سعي كردم به اعصبانيتم مسلط بشم
مهراد- سلام آرام من چند دقيقه اي كارم بيشتر طول نكشيد ولي تا اومدم بالا شما رونديدمخيلي دنبالتون گشتم اما...
نميدونم اون لحظه چطوري بهش نگاه كردم اما معلوم بود يه كم ترسيده
كه برگشت و بهم گفت
بفرماييد اينم جزوه تون شرمنده اگه ديرشد
ميخواستم همون لحظه بزنم بره تو ديوار
كه ديگه نتونستم حرف نزم گفتم
من خيلي ايستادم ولي شما دير اومديد من نزديك يه نيم ساعتي ايستادم ولي بعد چون كلاس داشتم نتونستم منظرتون بايستم
مهراد- بازهم شرمنده فعلا خداحافظ
خداحافظ ولي من برات دارم آق سيريش
رفتم تو كه الي اومد پيشم وگفت چي شد
آرام- هيچي چي ميخواستي بشه صاف تو چشمهاي من نگاه ميكنه ميگه من خيلي منتظرتون بودم ولي شما نيومديد شيطونه ميگه برم بزنم بره لاي جرز ديوار گير كنه خجالت هم نميكشه منو به اسم كوچيك صدا ميزنه
حسنا- خيله خوب حرص نخور جزوه تو داد
بله
الي- حسناجان شام احيانا باشماست
حسنا اي به چشم من رفتم تو آشپزخونه
آرام- حالا شام چي هس؟
حسنا-كتلت گذاشتم
الي اخ جون
بعد ازخوردن شام وجمع كردن وسايل
هركي رفت سروقت كارخودش
بعد از درس خوندن الي رفت سراغ متن ترجمه اي كه صالح بهش داده بود
آرام هم رفت دنبال برنامه اي كه مهراد داده بود به قول خودش ببينه ميتونه بلايي سر اون بياره يانه
منم رفتم سروقت نوت هام داشتم نوت ها رو تنظيم ميكردم كه صدايي الي رو شنديدم كه ميگفت .......

رفتم تو حال كه ديدم الي داره ميگه
ميبيني اين پسره پرو منو سركار گذاشته منو مسخره كرده
ْآرام - چي شده ؟
الي- هيچي پسره پرو منو گذاشته سركار متني رو كه به من داده يه شعر انگيليسه كه توي سطح ابتدايي يعني لتسكو ياد ميدن من اين ور ميبينم ديگه
آرام- حلا به تو شعر داده منو بگو به من برداشته برنامه اي داده كه اصلا ربطي به برنامه نويسي نداره معلوم نيس پيش خودش چي فك كرده
حسنا- اي ن ديلاق منو خيلي حرص ميده بيايد يه كار كنيم برن سركاردرس مثل خودشون
الي- من پايه ام
آرام- منم همين طور فقط چه طوري ؟
ببينيد ما مورهاي شهرداري اين موقع ها براي گرفتن ماهيانه ميان پايين خوب ماهم قبل از اين كه اين ها بيان ميريم اداي مامورهاي شهرداري رو در مياريم و به بهونه گرفتن ماهيانه ميزاريمشون سركار
الي- اگه ما رو بشناسن اصلا چيكا ركنيم كه ماورنشناسن
آرام- الي راس ميگه فقط اگه لو بريم چي ؟
حسنا- كسي قرار نيس لو بره
خيله خوب گوش كنيد ببينيد چي ميگم الي تو ميري لباس هاتو عوض مكني يرو اون سويشرت نارنجي ات هست كه داري اونو بايه كلاه من بهت ميدم
آرام- منم دستكش دارم
حسنا- بعد ميمونه شلوار من دارم بهت ميدم
براي اين كه نشناسنت يه كم چهره تو تغيير ميدم
الي- ميخواي چي كا ركني
حسنا- من ميدونم چيكاركنم تو كاري نداشته باش
الي- خدايا من خودمودست تو سپردم
آرام- يه دقيقه دندون به جيگر بگير توهم انگارهفت ماهه دنيا اومده ؟

شروع كرديم به درس كردن الي با آرام براش با مدادابروهاشو پررنگ تر كرديم براش سيبيل گذاشتيم و موهاش هم جمع كرديم كارمون بعد از نيم ساعت تموم شد
خيله خوب حلا خودتو تو آيينه ببين
الي- اين كيه ؟منم
آرام- نه پسرعمومه ؟
حسنا- خوب الان خود شبيه يكي از ماموران شريف شهرداري شدي كه ميان آشغال جمع ميكنن
الي- زهرمار برو خودتو مسخره كن
حسنا- الان وقتشه الي برو دم در زنگشون وربزن وايسا تا بيان پاين به محض اين كه اومدن پايين و تو رو ديدن از پشت آيفون سريع بيا تو حياط بعد از اين كه اون ها رفتن بيرون تو در رو ميبندي باشه
الي - باشه
الي رفت پايين و ماهم حواسمون بهش بود
رفتم پايين همش ميترسيدم لو برم تو دلم ميگفتم حقشونه ترس نداره اين ها فقط منو از پشت آيفون ميبينن در باز كردم رفتم بيرون زنگشون رو زدم
كيه بفرماييد
الي- صدامو عوض كردم بالهجه حرف زدم
آقاي محترم بيا پاين ماهيانه زود باش ماهيانه فك كم صالح بود چون صداش شبيه اون بود
صالح -يه لحظه صبر كنيد الان
الي -تو دلم ميگفتم خدايا نفهمن خدايا
بعد از چند ثانيه پشت ايفون گفت
صالح- آقا ماكه تازه ماهيانه داديم
الي- آقا من نميدونم ماهيانه روبردار بيار (واي داشتم ميمردم از خنده )
صالح - باشه
از پشت ايفون صداشون ميومد كه ميگفتن عجب ادميه بابا ماكه تازه ماهيانه دادم
منم تو دلم ميخنديدم
صالح- يه لحظه صبر كنيد الان ميارم
به محض اين كه گفت ميارم مطمئن شدم كه آيفون روگذاشته سريع اومدم تو حياط پشت ديوارقايم شدم بعد از چند دقيقه صداي قدم هاشو ميشنويدم
داشت نزديك در ميشد كه ميگفت اقا كجايي بيا ماهيانه تو بگير
اي بابا اين كجا رفت
منم تاديديم از در رفته بيرون سريع بدون اينكه كسي منو ببينه رفتم در رو بستم
سريع از پله ها رفتم بالا كه يه هو برق راه پله روشن شد مونده بودم چي كار كنم كه بعد از چند ثانيه خاموش شد نفس راحتي كشيدم و خدا روشكر در رو برام باز گذاشته بودن سريع خودم ورانداختم تو خونه
آرام و حسنا تا منو ديدن از خنده افتادن منم كه به زور جلوي خنده مو گرفته بودم هر سه باهم ميخنديدم ولي توهمين لحظه صدايي ميامد كه ميگفت
فك كنم صالح بود
كي در و بسته
دررو باز كنيد
ماهم كه تا اين رو شنيديم افتاديم ازخنده
هر لحظه اعصباني تر ميشد
كه ...

صداي صالح بود كه از فرت اعصبانيت همش دادو بيدادميكرد و ميگفت يعني چي كي در رو بسته ها معلوم بود اومده بود توساختمون چون صداش از راهرو ميامد
عماد-چته توهم اينجا رو رو سرت گذاشتي ؟
مهراد- راس ميگه ديگه توهم حلا كه اومدي تو
صالح - بابا چهار ساعت من بيرون ام هيچ كس نيس مردم آزار معلوم نيس كي بود
عماد- خيلي خوب بسته ديگه بيا بريم تو
مهراد - بدو زود باش
صالح - اومدم

حسنا- بچه ها نوبت اجراي نقشه دوم كه توسط آرام اجرا ميشه هستيد يانه
آرام- من هستم تا حال اين سيرسش رو بگيرم
الي- ديگه چي تو سرته
حسنا- تو برو دست و صورتت رو بشور
الي- باشه من رفتم
حسنا- ببين آرام تو الان به اين بهونه كه صدا از كجا ميامد ميري بالا خوب بعد اصلا به روي خودت نمياري كه اين برنامه مربوط به درستون نميشده ولي قبلش توهم يه سري تغييرات رو اون برنامه اجراكن تا حالش بياد سر جاش
آرام - باشه بعد
الي- صبر كنيد منم بيام
حسنا- بدو
الي- اومدم بقيه شش
حسنا- هيچي برنامه رو ميدي بهشون مياي پايين خيلي ريلكس
آرام-اگه بفهمن چي
حسنا- نميفهمن بابا
آرام - من رفتم يه كم خراب كاري در برنامه ايجاد كنم ميام
بعد از چند دقيقه آرام اومد از چشاش معلوم بود كه يه حركتي زده كه عمرا بتونه درستش كنه
حسنا- تبريك ميگيم كه تونستي اين برنامه رواجرا كني
آرام- خواهش ميشه
الي- برو ديگه آرام - من رفتم
از پله ها رفتم بالا نزديك درشون شدم و در زدم
كيه
آرام - منم
مهراد بود كه دررو بازكرد
سلام خوب هستين
آرام - سلام ممنون ببخشيد اين صدا از كجا ميامد
مهراد- هيچي يه مسله اي بود حل شد
ارام بله ببخشيد اين برنامه تون كه بهم داده بوديد كه براتون درس كنم
مهراد- بله ممنون
آرام- خواهش ميكنم خداحافظ
مهراد- خداحافظ
متونستم به راحتي تعجب رواز تو چشاش بخونم حقته تا تو باشي ديگه منو سركار نذاري
از پله ها اومدم پايين و رفتم تو خونه
كه

نزديك درشدم و رفتم تو اتاق
حسنا- چي شد بهش برنامه رودادي
الي- خوب چيزي نگفت
بابا يه دقيقه صبر كنيد مجال بديد بهتون ميگم رفتم بالا در زدم
الي- خوب
در زدم و اتفاقا خود مهراداومد دررو باز كرد
حسنا- خوب چي شد
هيچي در روباز كرد من براي رد گم كردن ازش پرسيدم كي بود سروصدا ميكرد اتفاقي افتاده اونم گفت نه يه مساله اي بود حل شد بعدش اون برنامه رو بهش دادم وگفتم اينم برنامه تون تا اون جايي كه تونستم نقايص شو رفع كردم
اونم انگار از حالت تعجب كرده ولي هيچي نگفت وازم برنامه رو گرفت

مهراد- بچه ها يعني آرام متوجه سركاري بودن قضيه نشد
عماد- نميدوم شايد هم نشده
صالح - ميخواي يه امتحاني بكن بببين
مهراد بعيد ميدونم
صالح - ميخواي برو ببين شايد مثل الميرا متوجه نشده نباشه
در حالي كه تو دلم ميخنديدم وفكر ميكردم كه متوجه نشده با بيخيالي رفتم لپ تاپ ام رو آوردم و روشنش كردم عماد و صالح هم نشسته بودن كنار من كه در جريان قرار بگيرن لپ تاپ روشن كردم و برنامه روگذاشتم توش بعد از چند ثانيه صفحه باز شد بعد از اينكه روش كليك كردم و بعد از چند ثانيه برنامه قفل كرد هنگ كرده بودم يعني چي
عماد- خوب يه بار ديگه امتحان كن
صالح - خوب برنامه رو چك كن يه بار ديگه
مهراد- خوب بزاريد آقا هر كاري كه تونستم و بلد بودم سر اين برنامه پياده كردم ولي انگا رنه انگار
ديگه نزديك بود بزنمم زير گريه آخه برنامه اش رو لازم داشتم چي كار كنم
عماد- هيچي برو بزار من امتحان كنم
عمادهم هر كاري كرد نتونست برنامه ور باز كنه
صالح هم همين طور اونم هر كري كرد نتونست
ديگه نزديك بود از حرص خودمو بزنم
عماد - باب اشكالي نداره حداقلش فهميدي كه طرفت همچين هم بيكارنشسته تو سركارش بزاري
مهراد- بروبابا توهم اه
صالح - خوب راس ميگه ديگه
ولي معلوم بود دران از خنده ميتركن ولي به زور جلوي خودشون روگرفتن
ولي يه لحظه پيش خودم فكركردم خودمم داشت خنده ام ميگرفت كه يه هو زدم زير خنده كه بچه ها هم بامنم زدن زير خنده

خودم هم خنده گرفته بودم واقعا خوشم اومده بود كه تونسته بود يه همچين بالايي سرم بياره خداييش خودمم هنگ كرده بودم
عماد- ولي خودمونيم ها چه بالايي سرت آورده
صالح - معلومه خيلي هم وارد بوده به اين كار
مهراد- چه ميدونم شماها هم واقعا من نميدونم خوب اگه ديگه نميتونستم حرف بزنمم خوب يلايي بود كه خودم داشتم سرش آوردم و حرفي براي گفتن نداشتم

الي- حسنا بيا ديگه دير شد
حسنا- اگه شما يه لحظه سرو صدا نكينيد من گليدم
الي- من كه آخر حرف تو نفهميدم ولي اگه فحش بود خودتي
حسنا- اره يه فحش زشت
الي- من ميگم اين چند روزه تو بي ادب شدي ؟
حسنا - ديوانه اون فحش نبود يعني ميام
ْارام - بچه ها امروز ساعت چند خونه ايد
الي- من تا ساعت 7 شب آموزشگاه هستم البته قبلش دوتا كلاس دارم
حسنا- من تقريبا ساعت 8 خونه ام البته تا ساعت 5كلاس دارم سعي ميكنم زود بيام
آرام - منم تا 6 سعي ميكنم بيام البته اگه زودتر كارم تموم بشه تو شركت
تو همين حين بوديم كه احساس كرديم اون سه كله پوك هم دارن به حرف هامون گوش ميدن
بعد از چند ثانيه سرو كله شون پيدا شد
صالح-خوب خانوم ها فك نميكنيد خيلي زود ميان خونه
دلمون ميخواست همون لحظه هر سه تايي مونن بزنيم دربو داغونشون كنيم مسخره شو در آوردن ولي خوب چارهاي هم نبود
الي- خوب كارداريم
حسنا- مگه چيه خوب من كلاس دارم دانشگاه بعدش هم كاردارم تو آموزشگاه
آرام-خوب زودتر ازاين نمشه
عماد- حسناخانوم شما بعد داشگاه ميايد اموزشگاه خوب منو شماباهم ميام
حسنا- ديگه مونده بودم من خودم بر ميگردم
عماد- يه دفعه گفتم باهم برميگرديم شماهم قبول كنيد
صاح - الميرا خانوم سعي كنيد اگه ميشه زودتر بيايد
الي- من نخوام شمانظر چي كار كنم كيو ببينم
صالح - يه خنده اي كردو گفت خوب منو ببينيد
الي- از حرص ميخواستم ...
مهراد- آرام خانوم خواهش ميكنم زود برگرديد ما به خاطر خودتون ميگيم خوب دوس نداريم براتون مشكلي پيش بياد
آرام- ممنون به فكرما هستيد ولي ما از پس خودمون بر ميايم
بعد از كلي جهرو بحث هر كي رفت پي كارش ما رفتيم دانشگاه اون سه كله پوك هك رفتم سركاربعدش هم كلاس داشتن
سوار اتوبوس شديم و نزديك دانشگاه پياده شديم
هر كدوم كلاس هامون باهم يكي نبود بعد از تموم شدن كلاس هامون باهم برگشتيم كه بعد از طي يه مسيري رفتيم سركا ر
حسنا-نز ديك آموزشگاه شدم و رفتم داخل طبق برنامه مون داشتيم پيش ميرفتيم زياد باهم كل كل ميكرديم اما باهم راه مي آمديم
آرام- رفتم از پله هاي شركت با لا بعد از گرفتن كارهام از منشي دفتر آقاي احمدي رفتم اتاقم مشغول انجام كارم شدم
الي- رفتم اموزشگاه از رفتم دفتر خانوم سليماني
د رزدم
الي سلام
سلام دخترم
خانو سليماني اين دفتربرنامه هاي منو ميديد
بيا بيگر
رفتم وبرنامه ورازش گرفتم و بعد از يه استراحت رفتم سر كلاس و بعد از يه چند ساعتي كه گذشت تقريبا ساعت 6:30 بود كه داشتم وسايلم رو آماده ميكردم بعديه لحظه موجه لرزش گوشيم شدم
حسنا بود
سلام
حسنا - سلام الي من تا نيم ساعت ديگه خونه ام توچي
الي- من يه ذره كار دارم ميام
راستي آرام الان خونه بود
الي- باشه پس ميبينمتون فعلا خدا حافظ
خدا حافظ
بعد از انجام يه سري از كارخام كه مربوط به آموزش ميشد ابعد از خداحافظي از بچه ها از آموزشگاه زدم بيرون
تا خيابون اصلي رفتم همين جور كه داشتم به سمت ايستگاه ميرفتم همش احساس ميكردم كه كسي داره تعقيب ام ميكنه اما سعي كردم به روي خودنم نيارم
بعد از لحظه اي انتظارخدا رو شكر اتوبوس اومد نميدونم چرا همش دلم شور ميزد يه چند باري به پشت سرم نگاه ميكردم ولي كسي نبود
همش به خودم دل داري ميدادم كه خبري نيس
نزديك هاي خونه پياده شدم و داشتم ميرفتم اون طرف خيابون رسيديم به كوچه مون م هم تاريك بود منتها اولش اين طوري بود ولي وسط هاي كوچه چراغ داشت همين جور كه به سر كوچه نزديك ميشدم
احساس ام بهم ميگفت كسي داره باهات مياد
از ترس داشتم سكته ميكردم ولي ميخواستم به روي خودم نيارم داشتم مسيرم رو ميرفتم كه متوجه صداي قدم هاش شدم براي يه چند ثانيه سعي كردم به روي خودم نيارم برگشتم كه پشت سرم رو ببينم به چيزي كه ميديدم شك داشتم ولي حداقل مطمئن شده بودم كه كسي داره دنبالم مياد
تا اون جايي كه تونستم دويدم اونقدر سريع مي دويدم كه داشت نفسم بند ميا مد سريع زنگ زدم در باز شد نمي دونم چه جوري خودم رو به داخل خونه رسودنم در رو بستم افتادم به نفس نفس خداي من داشتم سكته ميكردم نشستم رو زمين داشت اشكم در ميومد تا حالا اين جوري نترسيده بودم
بعد از چند دقيقه اي نشستن رفتم سمت شير آبي كه تو حياط بود بازش كردم ويه كم آب خوردم يه ذره حالم جا اومد ولي هم چنان ميترسيدم
براي يه لحظه چشمم افتاد به طبقه بالا چراغ شون روشن بود پس خونه ان
ولي احساس ميكردم كسي داره از پنجره منو نگاه ميكنه
چون براي يه لحظه سايه كسي رو ديدم پشت پنجره شون
سريع رفتم بالا دوس نداشتم بفهمن رفتم سمت در خونه در و باز كردم كه

سريع خودم روانداختم داخل خونه نفسم داشت ميگرفت كه يه هو حسنا متوجه حالم وشد اومد
حسنا- چي شده الي چرا رنگت پريده چيزي شده ؟
الي-يه نفس آروم كشيدم و گفتم آره
حسنا- چي شده ميگي يانه
همون لحظه آرام هم سر رسيد چي شده الي
الي- يه لحظه صبر كنيد يه ليوان اب بديد بچه ها دارم ..
حسنا رفت و سريع با يه ليوان آب برگشت بيا بخور ليوان رو از دستش گرفتم وآب رو خوردم
آرام - خوب تعريف كن
الي- باشه فقط قول بديد به كسي نگيد يعني اين قضيه مر بوط به ما 3نفر ميشه
حسنا- بگو چي مربوط به ما ميشه
الي- بچه ها يادتونه كه ترم هاي دو و سه بوديم كه يه نفر خواست براي اينكه ما بچه هاي فعال تو دانشگاه بوديم . همه قبول مون داشتن براي اينكه ماروخراب كنه چه بلايي سرمون آورد
آرام- خوب اين چه ربطي ..
الي- ربط داره مگه يادتون رفته بود با تهمتي كه بهمون زده بود نزديك بود ما رو از دانشگاه اخراج كنن بعدش هميه خاطر سوابق خوبمون بهمون محلت دادن تا از خودمون دفاع كنيم بعد ما سه نفر با تلاش هاي كه داشتيم و پرس وجوي هان مون و با به دست آوردن مداركي كه خيلي مهم بود مچش رو گرفتيم
حسنا- اره يادمه بعد اومد معذرت خواست..
آرام - خوب اينها چه ربطي به حال امروز تو داره
الي- ربط داره چون امروز همين آقا دنبال من كرد و تا دم خونه هم اومد
بچه ها چي كار كنيم
حسنا- خيله خوب بچه ها فقط نزاريم اين سه كله پوك بفهمن باشه
چون اگه بفهمن يه درده سر جديد داريم نميخوام الكي بيوفتيم تو درده سر
آرام- باشه فقط ارزاين به بعد مراقب رفت وآمد هامون باشيم يه ساعتي هاي رو برداريم كه هوا روشن باشه به تاريكي نخوريم برگرديم خونه
الي- اره راس ميگي
حسنا - منم برم با خانوم شادمهر صحبت كنم كلاس هام رو بندازم صبح
الي - راستي بچه ها من فردا نيستم با بچه ها يه كار تحقيق داريم كه كي ميخوايم كنار هم باشيم تا مطالب رو آماده كنيم
حسنا- درس توسعه ور ميگي
الي- اره بابا كلي بهمون كار داده
حسنا- خوش بگذره بهتون خيلي سخت گيره
آرام- تازه من يه برنامه رو گروهي داريم درس ميكنيم منم فردا از دانشگاه ميرم پيش بچه ها
حسنا- يعني من تنهاام نه بچه ها
الي- حالا يه شبه ديگه يه كاريش كن
حسناه - باشه ببينم چي ميشه


صالح - بچه -ها يه چيز من الان داشتم بيرون رو نگاه ميكردم كه ديدم الميرا با يه حال خيلي بد اومد خونه رنگ به صورت نداشت
عماد- خوب شايد فشارش افتاده
صالح - معلوم بود دويده
مهراد- خوب الان چي كار كنيم ميخواي بريم پايين بازخواستشون كنيم
صالح - نه لازم نكرده ميگم نكنه اتفاقي افتاده
مهراد- نگران نباش راستي من فردا شب با بچه ها ميريم درس بخونيم برنامه نويسي هم تحقيقه هم بنويسيم
صالح - منم نيستم بابچه ها داريم ور يه پروژه كار ميكنيم
عماد- پس من تنهاام باشه
با بچه ها بعد از كلي حرف زدن و بعدش درس خوندن خوابيديم

الي-حسنا- بيا
حسنا- چيه
الي- ببين فردا ما كه نيستيم زود بيا خونه باشه
حسنا- باشه حواسم هس
آرام- حسنا جان حواست باشه
حسنا- باشه من رفتم بخوابم
صبح كه از خواب پاشدم ..

پاشدم ديدم بچه ها رفتن تو خونه تنهام بلند شدم رفتم يه ابي به صورتم زدم و اومدم تو آشپزخونه ديدم صبحونه حاضره رفتم ونيه چيزي خوردم چون بعد از ظهر كلاس داشتم يه كم درس خوندم و يه كم نوت هام ورتغيير دادم و بعد نزديك هاي ساعت 1 بود كه بعد از خوندن نماز يه چيزي خوردم و بعد حاضر شدم رفتم دانشگاه از در خروجي كه رفتم بيرون همش ترس داشتم كه نكنه دنبالم بياد
همش اين طرف واون طرف ور نگاه ميكردم بعد به ايستگاه رسيدم و خدا روشكر اتوبوس سريع اومد و سوار شدم نزديك هاي دانشگاه بودم پياده شدم ورفتم داخل محوطه دانشگاه
نزديك دانشكده فني بودم كه الي رو ديدم
سلام
الي- سلام خوبي
حسنا- خوبم
الي- ببخشيد ديگه بيدارت نكرديم ما كلاسمون صبح شروع ميشد آرام هم همين الان رفت سركلاس توچه خبر نديدش كه
حسنا- نه نديدمش خدا روشكر نبود اشكال نداره بيا بريم يه چايي بگيريم بخوريم
الي- باشه
باهم رفتيم يه چايي از بوفه دانشگاه گرفتيم واومديم
بعد ازخوردن چايي هر كي رفت سر كلاسش
من ان روز دو تا كلاس داشتم آموزشگاه كلاس نداشتم
بعد از تموم شدن كلاس ام اومدم دم كلاس الي كه ديدم داره مياد بيرون
كلاست تموم شد؟
الي- اره فقط الان با بچه ها بريم سر تحقيق
باهم از دانشكده اومديم بيرون كه ديدم آرام هم داره مياد
سلام
حسنا- سلام
آرام- حسنا مراقب خودت باش اين يارو عقل درس حسابي نداره كه صبح منو الي داشتيم ميامديم كه نزديك خونه بود مراقب باش
حسنا- بچه ها باشه حتما
آرام - باشه ما رفتيم رسيدي خوه زنگ بزن
باشه
كلاس ساعت دوم هم تموشد از دانشكده كه داشتم ميامدم نزديك غروب ود
از دانشگاه اومد بيرون كه نزديك ايستگاه ايستادم كه با اتوبوس برم كه يه هو چشمم خورد ديدم اون طرف خيابون ايستاده
تا ديدمش سريع يه تاكسي كه داشت رد ميشد رو نگه داشتم سوار شدم ولي همش احساس ميكردم داره دنبالم مياد
نزديك خونه بودم كه احساس كردم داره دنبالم مياد سرم رو برگردوندم ديدم خودشه داره مياد سريع در رو باز كردم ورفتم تو حياط داشتم سكته ميكردم تو حياط نشستم زدم زيرگريه
احساس كردم كسي داره نگام ميكنه سريع از جام بلند شدم باهمون چشاي گريون از پله ها رفتم بالاكه صدايي روشنيدم
برگشتم ديدم عماد بود
عماد- چي شده چرا گريه ميكني اتفاقي يافتاده
نميتونستم حرف بزنم با يه صدايي خيلي آروم بهش گفتم هيچي نيس
عماد- اون وقت به خاطر هيچي داري اينجوري گريه مكني
هيچي نيس سريع دراتاق رو باز كردم رفتم داخل بهش توجهي نكردم
نزديك يه يه ساعتي بود كه از ترس از جام بلند نميشدم ديم اينطوري نميشه بلند شدم رفتم يه آبي به صورتم زدم قيافه ام ديدني بود قرمز شده بودم آخه هر وقت گريه ميكردم صورتم قرمز ميشد
تا از اومدم برم آشپزخونه كه صدايي ميخ كوبم كرد يه ذره رفتم جلو ديديم كه يكي داره باسنگ ميزنه به شيشه سايه اش هم افتاده تو اتاق
از ترس نفهميدم چه طوري خودم ور به طبقه سوم رسوندم
اينقدرترسيده بودم كه نفهميدم كي در باز شد فقط از شدت ترس خودم ور انداختم تو بغلش گريه ميكردم ميلرزيدم از ترس زبونم بند اومده بود
ولي صداي آرومش كه ميگفت
آروم باش خانومي گريه نكن نترس من اينجا ام
حسنا . خانوم گريه نكن يه يه چند دقيقه اي تو بغلش بودم اون هم ميديدكه من حالم بهترنميشه هيچي نميگفت
كه بعد از چند دقيقه متوجه شدم با چه سرو وضعي اومدم واي خدا فك كن چي كا ركنم با يه لباس آستين كوتاهو يه شلوار كوتاه كه تا سرزانوهام بود
ببعد از اين كه از بغلش اومدم بيرون روم نمشد بهش نگاه كنم خواستم از جام بلند شدم برم كه دستم رو گرفت
حسنا يا ميگي چي شده يا ..
با يه صدايي سعي ميكردم بضي كه داشتم ور خفه كنم گفتم هيچي فقط يه كم ترسيدم چون من ازتنهايي ميترسم
خيله خوب بيا بريم ببينم تو ا زچي ترسيدي باهم رفتم پايين
وادراتاق شدو گفت بيا اينجا كه هيچي نيس ديدي الكي مترسيدي ولي من فك ميكنم كه تو ازچيز ديگه اي ترسيدي
نه ممن ننترسيدم
خيله خوب پس اگه نميترسي من برم بالا
تا ازدر رفت بيرون منم مثل اين جوجه ها كه دنبال مادراشون راه ميافتن من پشت سرش داشتم از پله ها بالا ميرفتم كه يه هو برگشت سمتم
خنده اش گرفته بود وگفت
ميترسي بري پايين
با سر اشاره كردم اره
خيله خوب بيا بالا
باهم از پله ها رفتيم بالا بهش اعتمادداشتم مي دونستم باهام كاري نداره
پسر خوبي بود
رفتيم تو خونه
اون رفت تو آشپزخونه بايه ليوان اب قند اومد
بيا بخور رنگ به صورتتت نيس
آب قند روخوردم يه كم بهتر شدم
عماد- خيله خوب نمگي چي شده ؟
هييچي نشده
عماد- ببين دختر خوب من كه ميدونم تو از چيز ديگه اي ترسيدي فك ميكني نديديم كه چطوري اومدي تو خونه جلوي در نشسته بودي داشتي گريه ميكردي ؟
هنگ كرده بودم نميتونستم بگم
اصلا بدون اين كه متوجه بشم صورتم خيس شده بود داشتم گريه ميكردم
كه اودمد پيشم آروم بغلم كرد
انگار بهم برق 360 ولت وصل كرده بودن تو بغلش احساس امنيت ميكردم
خيله خوب اگه گفتنش ناراحتت ميكنه نگو آروم باش خانومي نترس من اينجا ام پيشت باشه نترس
از بغلش اومدم بيرون خيله خوب اگا قول بدي كه ديگه گريه نميكني اينجا بمون من ميرم اتاقم راحت باش
تا خواست بلند شه احساس ترس ميكردم همش فك ميكردم الان پشت دره
با يه صداي آررم گفتم
ميشه نريد خواهش ميكنم من ميترسيم
تعجب كرد هيچي نميگفت ولي از قيافه ام ميتونست حدس بزنه كه چقدرترسيدم
خيله خوب اينجا ميشينم
حسنا- ببخشيد تورو خدا شما روهم اذييت كردم شرمنده اگه .
عماد- خواهش ميكنم اين حرف ها چيه خوب شما اگه كار داريد بريد اون طرف اتاق من هم اينجا هستم تودلم ميگفتم حلا همين كه رات داده اينجا ديگه پرو نشو براش جا هم مشخص ميكنه
خنده اي كرد و گفت باشه من رفتم اون طرف شماهم خواهش ميكنم نترسيد

رفت يه گوشه نشست و تلويزيون نگاه كرد منم روي همون مبلي كه نشسته بودم كم كم داشت حوصله ام سرميرفت نمتونستم كاري كنم مثل اين كه خودش متوجه كلافگي ام شده بود كه گفت اگه چيزي ميخواي تعارف نكن برو بردار كه من گفتم ببخشيد چايي داريد
عماد- نه ميتوني بري دم كني هم براي خودت بريز هم براي من ديدم كاري ندارم رفتم تو آشپزخونه البته شبيه همه چيز جز اشپزخونه واقعا شبيه بازار مسگرها ميموند
رفتم كتري رو برداشتم و آب ريختم توش گذاشتم سر گاز بعد از يه چند دقيقه اي چايي رو دم كردم و دوتا ليوان برداشتم البته يه ليوان برزگ داشت كه اونو براي خودم ريختم و اون ليوان كوچيكه اون ريختم. گذاشتم توي سيني گذاشتم و بردم براش قبل از اين كه بخواد ليوان بزرگه رو برداره خودم برداشتم از اين كار م خنده اش گرفت زود جنبيدي
حسنا- خوب چي كا ركنم من چايي دوست دارم
عماد- خوش به حال چايي
مونده بودم چي بگم هنگ كرده بودم
عماد- خيله خوب تو درس نداري
حسنا- چرا دارم ولي
عماد- ميترسي بري
با سرم اشاره كردم آره
عماد- خيله خوب بيا باهم بريم تو هم درس هاتو بيار راستي نوت ها هم بيار كار كنيم
باهم رفتم پايين من درس هام رو برداشتم وهم نوت هامو ولي هنوز ميترسيدم همش احساس ميكردم كه الانه كه يه اتفاقي بيوفته
سريع وسايلم رو برداشتم كه يه هو

داشتم وسايلم رو جمع مي كردم كه صدايي رو شنيدم و بعد باسرعت نور از اتتاق خارج شدم و دديم عماد جلوي در ايستاده و انگار متوجه ترس من شده بود گه گفت
كارت تموم شد
بله ممنون
عماد- خواهش ميكنم
باهم از پله ها رفتيم بالا و شروع به نوشتن نوت ها كرديم تغييرات رو ايجاد كرديم توهمين حين بودم كه يه هو گفت
عماد- نميخواي بگي از چي ميترسي ؟
حسنا- من از تنهايي ميترسم
عناد- ولي من فك ميكنم قضيه چيز ديگه هس
حسنا- نه چيزي نيس
عماد- خيله خوب اگه نمخواي بگي نگو
معلوم بود نارحت شده ولي چارهاي هم نداشتم نميخواستم الكي تو ردسر بيوفته
ديگه سكوت كرديم ومنم نميخواستم كه اون رودرگير كارم كنم چند دقيق هاي گذشت كارمون تموم شد با ويولون آهنگ رو زدم واقعا خوب شده بود
بعدش من رفتم يه گوشه شروع به درس خوندن كردم اصلا متوجه گذر زمان نشده بودم سرم رو بلند كردم ديدم عماد يه گوشه خوابيده
چشمم خورد به ساعت نزديك هاي صبح بود آروم آروم وسايلم رو جمع كردم و بلند شدم و رفتم سمت در كه يه هو صداش روشنيدم كه ميگفت
مگه نمگي كه از تنهايي ميترسي
حسنا- نه ديگه نزديك هاي صبحه ممنون بابت كمكتون نميدنم با چه زبوني از تون تشكر منم واقعا اگه شما نبوديد
كه يه هن جلوم سبز شد
عماد- خواهش ميكنم . ولي حالا چرا اين قدر عجله خوب بيا يه صبحونه بخوريم بعدميرفتي
حسنا- تودلم گفتم اين قبل ها با افعال جمع بامن حرف ميزد ولي انگارخيلي احساس صميميت مكينه شيطون ميگه همچين
حيف حيف كه توهمين افكار بودم كحه صداش منو به خودم آورد
حسنا- نه ممنون تا الانش كلي بهتون زحمت دادم مزاحم نمشم ممنون
عماد- مزاحم كه نيستي ولي ميامدي خوشحال ميشدم
حسنا- تو دلم گفتم تا الانش هم بيش از حد احساس خوشحالي كردي
ممنون من برم ببخشيد مزاحمتون شدم
عماد- خواهش ميكنم پس اگه كاري بود به من بگيد
حسنا- باشه ممنون
از پله ها اومدم پايين و وارد اتاق شدم بعد از خوردن صبحونه رفتم سر وقت درس توهمين حين بودم كه صداي در اومد الي و آرام بودن
سلامممممممممم
حسنا- چه خبرته الي
الي- خوب جواب سلام واجبه ها
حسنا- سلام
آرام- چيزي شده حسنا دمقي
حسنا- اره
الي-خوب بگو ببينم
حسنا- تمام قضايا روبراشون تعريف كردم
الي- كلك نكنه عاشق شدي رفته
حسنا- برو بابا توهم
الي- خوب چرا ميزني
آرام = خوب شد اين ديلاق بود
حسنا- بله اگه اون نبود من از ترس سكته رو زده بودم
الي- من ميگم يه خبرهايي هس تو بگو نه
حسنا-الي تا به حال كسي تورو به صورت واضح زده
الي- الان كه فك ميكنم ميبينم كه واقعا ديروز خيلي بهت سخت گذشت نه
حسنا- بله بله
آرام- من ميگم از اين به بعد تنها جايي نريم مثلا امروز حسنا كلاس داره دانشگاه توهم الي من شركت كاردارم باهم ميريم وبعد يه جا باهم قرار ميزاريم باهم برميگرديم البته بيشتر مراقب باشيد بچه ها اين درس حسابي نيس ...

بعد از خوردن ناهار كه الي درس كرده بود بابچه ها حاضر شديم و رفتيم وبيرون از در خروجي خارج نشده بوديم كه يه هودردباز شدو مهرادو صالح هم اومدن ايستاديم يه گوشه كه رد بشن
مهراد- سلام خانوم ها
صالح- جايي ميرفتيد
دلمون ميخواست بزنيم دكورشون رو پياده كنيم كه يه هو
الي- بله با اجازه تون
صالح - كجا اون وقت
الي- دانشگاه
مهراد- خوب زود برگرديد . مراقب باشيد
آرام- حتما هستيم
ديگه منتظر نيستاديم وسريع از در رفتيم بيرون
الي- انگار داروغه اس ميپرسه كجا ميرين كجا مياين
آرام - .والا همينو بگو كي ميان زود بيان
توهمين حين بوديم كه يه هو از كنار مون رد شدن
حسنا- بچه ها ا اصلا به روي خودتون نياريد خيلي ريلكس
الي- به هر حال حقيقت تلخه اميدوارم موجه نشده باشن
آرام- خيله خوب بيايد سوار اتوبوس بشيم دير شد
باهم سوار اتوبوس شديم و رفتيم سمت دانشگاه
نزديك دانشگاه شديم و رفتيم سمت كلاس هامون بعداز تموم شدن كلاسمون تموم شد و بعد الي بامن اومد آرام هم چون شركت كارداشت رفت و قرار شد بيان نزديك خيابون باالي آموزشگاه چون اونجا نزديك تر بود
آرام:از پله ها رفتم بالا و وارد شركت شدم و كارم رو تحويل دادم و و كارهاي كه قرار بود روش كاركنم رو گرفتم و رفتم اتاقم براي نوشتم برنامه ها
حسنا" باالي رفتيم از پله هاي آموزشگاه بالا و بعد وارد اتاق خانو شادمهر شديم
سلام دخترم اين كيه معرفي نميكني
حسنا- ببخشد اين دوستم الميراست همخونه ايم هس مثل خواهرم ميمونه امروز هم اومده پيشم تا تنها نباشم
خانوم شادمهر-خوشحالم از اشناييتون الميرا جان ميتوني اينجا منتظر بموني تا كلاس حسنا جان تموم بشه
الي- ممنون خانوم شادمهر
خواهش ميكنم دخترم
بعداز تموم شدن كلاس ام اومدبيرون از كلاس رفتم اتاق خانم شادمهر كه دديم الي نيس همين جور كه داشتم دنبالش ميگشتم يه هو يكي از پشت سرم منو صدا كرد
برگشتم ديدم الي بود
زهرمار مسخره ترسيدم ديوانه
الي- خوب چيكار كنم تو اين قدر نازك نارنجي هستي
من نازك نارنجي ام
الي- يعني نيستي
يه دونه زدم به بازوش
الي- بميري دردم گرفت
حسنا- حقته
ديگه نتونستيم حرف بزنيم چون توهمون لحظه خانوم شادمهر اومد
خانوم شادمهر- حسنا جان اون نوت هاي كه قرار بود براي اجرا آماده بشه چي شد
حسنا- اماده شده فقط يه كمي از كارش مونده كه اون هم داره اماده ميشه تقريبا تا پس فردا اماده ست
خانوم شادمهر - خوبه
برنامه كلاس ها رو بهش تحويل دادم وخداحافظي كرديم و بعد از پله ها اومديم پايين رفتيم سمت خيابون اصلي هنوز چند قدمي رونرفته بوديم كه احساس كرديم كسي داره ما روتعقيب ميكنمه
الي ميگم هااحساس نميكني كسي داره مياد دنبالمون
الي - منم يه همچين حسي رو دارم
حسنا- بيا يه نگاه بندازيم ببينيم كسي هست يانه
الي- خودت نگاه كن
حسنا- من نميتون الي خواهش ميكنم
الي- خيله خوب پشت سرش رو ديدو سريع رو كرد به من گفت كسي نبود
حسنا- خدا رو شكر
تا خيابون اصلي رفتيم كه ديم آرام هم داره مياد ايستاديم تا اون هم بياد
بعد از كمي قدم زدن همش احساس ميكردم كه يكي داره تعقيب مون ميكنه
حسنا- بچه ها احساس نميكنيد كسي داره دنبالمون مياد
آرام- راه من يه همچين حسي رو دارم چون داشتم ميرفتم سمت شركت انگار يكي داشت منو تعقيب ميكرد داشتم از ترس سكته مي كردم
الي- بچه ها بييد يه نگاهي نبدازيم ببينيم شايد كسي نباشه
هر سه نفرمون تا برگشتيم ديم يكي دراه يواش يواش مياد سمت ما يه كم بيشتر كه نگاه كرديم فهميديم خودشه
اينقدر ترسيده بوديم كه حد نداشت آخه تو دستش هم معلوم نبود چي بود
سعي كرديم به خودمون مسلط باشيم خدا رو شكر يه ماشين گرفتيم وهمش تو راه برميگشتيم پشت سرمون رو نگاه ميكرديم يه ماشين قرمز رنگ بود كه ما هر جا ميرفتيم دنبالمون ميامد راننده هم شك كرده بود ولي حرفي نميزد ديگه داشتم سكته رو ميزديم سركوچه كه رسيديم بعداز حساب كردن كرايه سريع يه سمت خونه دويدم تا در رو باز كرديم ...

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    درباره وبلاگ

    سلام دوستان گلم به 

    وبلاگ من خوش امدید

     این وبلاگ به صورت

     تخصصی پیرامون رمان

     می باشد امیدوارم خوشتون بیاد 

    آمار سایت
  • کل مطالب : 40
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 20
  • بازدید سال : 59
  • بازدید کلی : 1,684
  • کدهای اختصاصی
    قالب وبلاگ

    گالری عکس
    دریافت همین آهنگ

    كد موسيقي براي وبلاگ