loading...
❤ღ❤کلبــــــه ی تنهـــــا❤ღ❤
مسعود بازدید : 2 جمعه 06 دی 1392 نظرات (0)

همه سكوت كرده بوديم كه ببينيم آقاي محمودي چي ميخواد بگه كه بعد از چندلحظه مكث گفت بچه ها ما يه چند وقتي رو ميخوايم با رعنا خانوم بريم مسافرت و نيستيم از شما هم خواستم كه بيايد اينجا كه هم شما رو ببينم و بهتون بگم همه هاج و واج داشتيم به حرف هاي آقاي محمودي گوش ميداديم كه
من كه كنار آرام بودم يه سقلمه اي بهش زدم و گفتم آرام فك كن با اين كله پوك ها تنها باشيم چه شود
آرام - الي خدا به ما رحم كنه فك كنم يه جنگ جهاني راه بيوفته
حسنا كه تقريبا نزديك من بود گفت چي ميگيد شماها به هم هي پچ پچ ميكنيد ؟
الي - هيچي ميگيم خدا عاقبت ما را با اين سه كله پوك به خير بگذورنه
حسنا- راس ميگي صبر ايوب هم در بربر اينها كم مياره
تو همين قيل در بوديم كه آقاي محمودي گفت بچه ها دلم ميخواد در نبود ما خيلي باهم خوب رفتار كنيد وباهم خوب باشيد بعدش هم تا ساعت 9 سعي كنيد خونه باشيد ميدونيد كه من نگران ميشم راستي من هم هر رو زنگ ميزنم بهتون و از تون بيخبر نميونم
عمادكه كنارش صالح استاده بود بهش گفت
عماد-صالح من ميگم بيا ما هم بريم مسافرت
صالح - يه خنده اي كرد و گفت چيه ميترسي اينا كله تو بكونن به طاق ؟
عماد كه تعجب كرده بود گفت نه چرا بترسم من ميگم براي جلوگيري از جنگ اينها آخه ما چطوري بااينها سر كنيم
مهراد- منم همين نظر رو دارم واقعا فكرشو بكنيد كه ماهم مراقب اينها هم باشيم اصلا ماهم ميريم يه جاي ؟
صالح - خيله خوب هنوز كه چيزي نشده ..
عماد - باشه خدا عاقبت ما رو به خير بگذورنه اينها همين جوري مارو آدم حساب نمكنن
صالح - فكرشو كنيد حواسمون هم بهشون باشه
مهراد- خيله خوب چاره اي نيس
الي - حسنا اينا چي ميگن به هم
حسنا - ول كن بابا فكر كردي اين كله پوك ها خيلي حرف مهمي بهم ميزنن
آرام - اره بابا اينا غير خوزول چيز ديگه اي هم بلدن
حسنا -نه
الي - من شك دارم كه بلد باشن
همون لحظه آقاي محمودي با صداش توجه همه رو به خودش جلب كرد
خيله خوب بچه ها ما فردا عصر ميريم وازتون ميخوام رفتارتون باهم خوب باشه
آخه آقاي محمودي كم وبيش ميدونست كه ما باهم سر سه تيز دارم واصلا باهم خوب نيستيم
باشه بچه ها قول ميديد
همه به اجبار گفتم بله قول ميديدم خدا ميدونه كه از ته دلمون نگفتيم
رعنا خانوم بايه سيني چايي اومد بعد از خوردن چايي ما هم بلند شديم رفتيم بالا بعد از خدا حافظي رفتيم تو خونه اون سه كله پوك پايين موندن
ميگم بچه ها فرصت خوبيه ها براي اينكه درس خوبي بهشون بديم
الي- موافقم
آرام - منم موافقم
حسنا - ميگم آخه ما با اينها چطوري سر كنيم اه خيلي خوشمون مياد ازشون عين چي داشتن امشب ما رو ميخوردن اينقد بدم مياد ازشون فك ميكنن طاق آسمون باز شده اينا تلپي افتادن پايين
الي - منم موافقم فك ميكنن كي هستن همش دوس دارن تو كار ما دخالت كنن
آرام - خوششون مياد همش رو اعصاب ما پياده روي كنن
داشتيم از پله ها به سمت اتاقمون ميرفتيم كه صدايي ميخ كوبمون كرد
عماد - بچه ها شما صدايي نميشنويد
صالح - صدا رو اره ميشنونم
مهراد- فك كنم از طبقه دوم مياد
عماد- بيايد بريم ببينيم چي ميگن
صالح - يه وقت ميان بيرون زشته
مهراد- بيايد بريم بابا
با بچه ها نزديك در شديم و ايستاديم داشتيم به حرف هاشون گوش ميداديم
كه ميگفتم
الي - من حال اين مخمل رو ميگيرم اه اه آدم اين قدر ..
حسنا - من كه از نهايت فرصت استفاده ميكنم و حال اين ديلاق رو ميگيرم
آرام - من كه براي اين جناب سيريش دارم
عماد- اين ها منظورشون كيه ؟
مهذاد- نميدونم
صالح - والا تو اگه فهميدي ماهم فهميدييم
خيله خوب بچه ها بيايد بريم بالا
با بچه ها رفتيم بالا شروع كرديم باهم حرف زدن
عماد - من نميدونم اينها پيش خودشون چي فك كردن فك كردن ما له له شونيم
مهراد - فعلا كه اين طور به نظر مياد من حاظرم برم تو بيابون زندگي كنم از اين ها مراقبت نكنم
صاح - همش قيافه ميگرين براي ما انگاربراي ما مهمه
مهراد- خيله خوب بياد براي اون هم يه فكري ميكنيم
عماد- بچه ها من فردا كاردارم تو يه موسسه موسيقي برم نوت ها رو آماده كنم
مهراد - منم يه سري برنامه دارم برم سراغشون
صالح - من برم شيمي بخونم

الي - بچه ها من فردا كلاس دارم تو آموزشگاه برم بخونم و بعد برم جامعه شناسي بخونم
حسنا- منم برم نوت ها رو آماده كنم و بعد برم روانشناسي سازمان بخونم
آرام - منم برم سراغ برنامه هاي كه تازه بهم دادن و بعد برم سر وقت درس هام
ولي تو فكر هممون اين بود كه چطوري از خجالت هم در بيام با همين فكر به خواب رفتيم

صبح از خواب پاشيدم و بعد از خوردن صبحونه و جمع كردن ومرتب كردن هركي رفت سر وقت كار خودش
حسنا - بچه ها سعي كنيد تا عصر بگرديد كه موقع رفتن آقاي محمودي باشيم
الي- من تا 4 كارم تموم ميشه
آرام - منم تا 3 كارام رو كردم واومدم
الي - تو چي حسنا ساعت چند اينجايي ؟
حسنا- فك كنن 5 باشم ميرسم چون آقاي محمودي قراره 7 شب برن
الي - پس زود باشيد حاضر شيد كه بريم
حسنا- من رفتم حاضر شم راستي بچه ها اون كسي رو كه گفتم مي خواد به ما تو تغيير نوت ها كمك كنه امروز ميبينمش واي بچه ها ميترسم
الي- ترس نداره مگه آدم خوار ه
آرام - حسنا جان ترس نداره كه سعي كن عادي باشي
حسنا - سعي ميكنم ولي اين دل من ميگه قراره يه اتفاقي بيوفته
الي- به دلت بد راه نده
حسنا - سعي ميكنم
با بچه ها حاضر شديم و رفتيم دانشگاه
عماد- بچه ها زود باشيد ديگه مگه كلاس نداريد
صالح - ببر اون صدات رو اه بزار بخوابيم
مهراد - خروس بي محل
عماد - با زبون خوش پاشيد
مهراد كه خواب آلو بود گفت مثلا ميخواي چي كار كني؟
عماد - خودتون خواستيد عماد كه ديد اينا دست از خواب نميكشن يه هو با يه پارچ آب سرد و خالي كرد روشون
صالح - مگه مرض داري
مهراد- چته اول صبحي توهم مسخره شو در آوردي ؟
عماد- كه نمي تونست جلوي خنده شو بگيره تخسير خودتونه ميخواستيد بلند شديد
صالح -ولش كن بابا اين ديونه شده معلوم نيس امروز سر اين به كجا خورده
عماد- بسه ديگه بلند شديد مگه كار ندريد
هر سه نفرشون بعد از خوردن صبحونه هركي رفت سراغ حاضر شدن
عماد - بچه ها سعي كنيد زود بيايد خونه كه براب بدرقه آقاي محمودي باشيم
مهراد- من بعد از دانشگاه سر زدن به شركت تقريبا 3 خونه ام
صالح - من بعد از دانشگاه سرزدن به آموزشگاه تقريبا 4 خونه ام
عماد- از دانشگاه كه اومدم بعدش از اموزشگاه كه بيام سريع اومدم تقريبا 5 خونه ام ..
هر سه نفرشون داشتن مي آمدن پايين كه چشممشون افتاد به ما
الي- حسنا زود باش
حسنا -با يه صداي بلند من اومدددددددددددمممممممم
كه متوجه اومد متوجه نگاه هاي اونها شد از خجالت سرش پايين بود
الي چه عجب
حسنا- خيله خوب بريم
آرام - كه متوجه حظور اون ها توحياط شده بود حسنا الي زود باشي دير شد
تا خواستن از در برن بيرون كه صداي از پشت سرشون اون ها رو متوقف كرد

سلام عرض شد راستي امروز ساعت چند برمگرديد خونه چون ميخوايم بريم بدرقه آقاي محمودي
هرسه نفرمون برگشتيم ديدم عماد بود با مهراد و صالح ايستادن تو حياط
نخواستيم جهرو بحثي پيش نياد
الي- سلام
آرام - سلام
حسنا- سلام
الي- من اول دانشگاه وبعد آموزشگاه تقريبا 3 خونه ام
حسنا- من هم بعد از كلاس ام ميرم آموزشگاه تقريبا 5 خونه ام
آرام - منم بعد از تموم شدن كلاس ام يه سر ميرم شركت و تقريبا 4 خونه ام
براي يه لحظه شوكه شدن و داشتن خيره به ما نگاه ميكردن
كه عماد گفت - خيله خوب فك كنم فقط من و حسنا خانوم هستيم كه يه كم دير ميايم مهراد كه 2 خونه ست و صالح هم 3 خونه ست
حالا متوجه تعجبشون شديم
مهراد- خيله خوب پس سعي كنيد تا 5 خونه باشيد دير نكنيد
باشه اي گفتيم و از در رفتيم بيرون
حسنا- هيچي نشده از الان دارن فضولي رو شروع ميكنن
الي- خوب عوضش اونها هم گفتن
آرام - به هر حال خوشم نمياد فضولي كنن
حسنا - فك كنم از ان به بعد هر جا بريم قبلش با هاشون حتما همانگ كنيم واي كه چقدربد مياد
الي - ديگه چاره اي نيس
حسنا- عمرا ممن يكي يا يانها هماهنگ كنم . كه هم الي تاييد كرد وهم آرام
آرام - زود باشيد كلاس دير شد
هرسه نفرمون عين جت خودمون ور رسونديم دانشگاه خدا رو شكر يه كلاس بيشتر نداشتيم البته سه واحدي بود تا 11 سر كلاس بوديم
بعد از تموم شدن كلاس هامون هر كي رفت سمت محل كارش
الي- سلام خانوم سليماني فر
سلام خوبي الميرا جان
الي- خوبم ممنون با اجازه تون من برم سر كلاس
آرام:همين جور داشتم پله هارو ميرفتم بالا رسيدم رفتم دم اتاق آقاي احمدي كه به منشيش گفتم هماهنگ كنه كه بعد از چند دقيقه اي نوبت ام شد تقه اي به در زدم
بفرماييد
رفتم داخل سلام
آقاي احمدي - سرشو از بين برگه هاي كه جلوش ريخته بود برداشت يه نگاه به من كرد و گفت
سلام خانوم بهرنگ خوب هستين
آرام - ممنون كارم رو آوردم
فلش رو دادم به آقاي احمدي بعد از چك كردنش نقايصش رو بهم گفت من رفتم اتاقم كه درستش كنم
حسنا - وارد موسسه شدم رفتم تو اتاق مديريت كه بدونم امروز اون شخصي كه قرار بود بياد اومده يا نه
رفتم دم دفتر تقه اي به در زدم و خانوم شادمهر كه يكي از مسئول هاي
آموزشگاه بود و هم مسئول هماهنگي بود رو كردم وبهش سلام دادم
سلام دخترم
حسنا - ببخشيد خانوم شادمهر اون شخصي كه گفته بودين اوده ؟
خانوم شادمهر - بله دخترم يه نيم ساعتي هست كه اومده
حسنا- كجاست من كه نديدمش
خانوم شادمهر - تو سالن موسيقي اتاق 212 اونجا منتظرمونده
حسنا- باشه پس من رفتم همين جور كه نوت ها تو دستم ويولون هم رو دوشم بود رفتم تو سالن موسيقي نميدونم چرا اضطراب داشتم
نزديك اتاق 212 كه شدم تقه اي به در زدم همين جور كه چشمام و براي يه لحظه بسته بودم بعد از بعد ازچند ثانيه كه دررو باز كردم رفتم داخل اول پشتش بهم بود نتونستم درس ببينمش تا سلام دادم
وقتي برگشت از چيزي كه ميدديم شوكه شده بودم
براي يه چند لحظه توهمون حالت مونده بودم كه با صداش به خودم اومدم
حسنا خانوم كجاييد ؟
خداي من اين اينجا چي كار ميكنه
سعي كردم آروم باشم سرم رو اوردم بالا ديدم يه لبخند رولبش داره منو داره
بدن توجه به لبخندش گفتم - نوتتون رو آورديد
عماد - بله آوردم
حسنا - ميتونم ببينم
برگه هاي رو دادم دستم شروع كردم به ديدن خداي خيلي حرفه اي بود از اين كه نميتونستم ايردي پيدا كنم كفري شده بودم
عماد- ميتونم نوت هاي شاروهم ببينم
با ترس و لرز نوت هارو دادم دستش بعد از چند دقيقه اي سرش رو آورد بالا و گفت
كارتون بد نيس ولي بي ايراد هم نيس
ديگه داشت رو اعصابم پياده روي ميكرد منم هي به خودم دلداري ميدادم كه حسنا جان آروم باش چيزي نشده كه
تو همين فكرها بودم كه با صداي جديش به خودم اومدم
خيله خوب بيا اين نوت ها روبرن ببينم كارت چطوريه ؟
خداي من اين ديگه داره تند ميره انگار من شاگردشم
با يه صداي كه سعي ميكردم جديت توش باشه وصدام نلرزه وچقدر هم موفق شده بودم گفتم شرمنده من كه شاگردتون نيستم كه ازم ميخوايد كه كارم رو ببينيد
با نگاهي كه بهم كرد ديگه نتونستم چيزي بگم ولي اون لحظه دلم ميخواست پاشم بزنم دكورش رو بيارم پايين
عماد- خيله خوب شروع كن بزن خوب ميخوام بدونم كه شمادرچه سطحي هستين
ويولون روگرفتم دستم شروع به زدن نوت ها كردم
بعد از تموم شدن نوت ها رو كرد و بهم گفت
عماد- زدنت بد نيس ولي يه كم مشكل دراه
ديگه نتونستم ساكت بمونم كه ..

ديگه داشتم به زورجلوي خودموگرفتم كه چيزي نگم اما نميشد همش داشت الكي بهم گير ميداد كه منم برگشتم بهش گفتم ميشه بگيد كجاي كارمن ايراد داره براي يه لحظه مونده بود چي پوفي كردو بعد دستش برد تو موهاش كه صداي كه معلوم بود كلافه ست گفت خوب آخه ميدونيد خوب شما يه كم تو زدن صداي ريز مشكل داريد يعني اينكه خيلي ويولون رو به خودتون ميچسبونيد واين باعث ميشه يه كم كارتون خراب بشه
منم ديگه چيزي نگفتم كه خودش شروع به زدن كرد البته از روي نوتي كه من آماده كرده بودم بعد از تموم شدن كارش رو كرد به من گفت اينطوري ميزنن
منم فقط سعي ميكردم آرامش خودم رو حفظ كنم تو دلم هرچي ميتونستم بارش ميكردم همش بعد ازيه كم سكوت رو كردم بهش گفتم خيله خوب آقاي محترم لطف كنيدبيايد سر كار اصلي مون كه نوشتن نوت هست اگه حرف هاتون تموم شد
عماد-اولا من آقاي محترم نيستم فاميلي دارم فاميليم هم مرتضوي هست
حسنا- خيله خوب آقاي مرتضوي ( رو فاميليش تاكييد كردم )
چيزي نگفت بدون حرف دوتايي داشتيم نوت هاي جديد رو مينوشتيم وتغييرات لازم رو باتوجه به نوت هاي قبلي درش ايجاد ميكرديم
سرم پايين بود مشغول انجام بوم كه يادم افتادديرم شده خونه هم كار دارم
سريع گوشيم رو از كيف ام بيرون آوردم ديدم ساعت 4:30شده ولي اون همچنان سرش پايين بود مشغول بود
منم يه چند دقيق هاي رو نشستم وبقيه كارم رو انجام دادم و بعد از گذشت چند دقيقه كارم تموم شد و رو كردم و بهش گفتم ببخشيد آقاي مرتضوي
سرش رو آورد بالا و با تعجب بهم نگاه ميكرد
كه بعد از چند ثانيه اي
عماد- داري تشريف ميبريد ؟
حسنا- بله كار دارم ازش خدا حافظي كردم و سريع از در اومدم بيرون و رفتم پيش خانوم شادمهر رو قرار بعدي كلاس رو باهاش هماهنگ كردم داشتم از دفترش ميامدم بيرون كه ديدم داره ميادبدون توجه بهش از پله ها با سرعت رفتم پايين و به در خروجي رسيدم داشتم تند تند راه ميرفتم كه به خيابون اصلي برسم كه احساس كردم .....

همين جور كه داشتم سرعت ميرفتم. قدم ها رو تند تند برمي داشتم و ميخواستم توجهي نكنم ولي تو همين فكرا بودم كه احساس كردم يه نفر خيلي بهم نزديكه حتي صداي نفس نفس زدنش رو به وضوح ميشنويدم كه ميگه وووواييييستا . برگشتم سمت صدا ديدم عمادبود ر
عماد - دختر توچقدر تند تند راه ميري نفسم گرفت تا بهت برسم
حسنا- شرمنده من از شما نخواستم كه دنبال من بيايد بدون توجه به حرفش داشتم ميرفتم كه يه هو جلوم ايستادگفت كجا داري براي خودت ميري ؟
حسنا- لطف كنيد بريد اون طرف ميخوام رد شم
عماد- من كنار نميرم مگه قرار نيس بري خونه خوب باهم ميريم
حسنا- لازم نكرده من باما شما تا سركوچه ام نميام چه برسه تا خونه
عماد - خيله خوب خودت خواستي ؟
سريع از كنارش رد شدم و رفتم سمت خيابون اصلي چند دقيقه اي رو منتظر شدم ولي خبري از تاكسي نبود همينجور داشتم با خودم زمزمه ميكردم خداي من ديرم شد همون لحظه گوشيم زنگ خورد نگاه كردم الي بود
الي- معلومه كجاي
حسنا- منتظر تاكسي ام
الي - زود بيا ديگه داره دير ميشه
حسنا - خيله خوب باشه
الي - فعلا خداحافظ
حسنا- خدا حافظ
هنوز گوشيم رو نذاشته بودم كه احساس كردم كسي داره طرف ام مياد اول خواستم بي تفاوت باشم ولي هر چي دقت ميكردم به وضوح ميتونستم چاقوي كه دستش رو ببينم تا ديدم داره نزديك ميشه دوتا پا داشتم دوتا ديگه قرض كردم د فرار با سرعت مي دويدم از ترسم پشت ام رو نيگاه نميكردم كم مونده بود ديگه گريه ام در بياد براي يه لحظه بر گشتم ببينم داره مياد يا نه ديدم همچنان داره مياد
واي خداي من سرعت ام رو بيشتر كردم داشتم مي دويدم كه پام به چيزي گير كرد خوردم زمين پام درد گرفته بود وهمين باعث ميشد سرعت ام كم بشه
بازم سعي كردم سرعت ام رو زياد كنم تقريبا ازش دور شده بود ولي هر لحظه امكان داشت دوباره بهم نزديك بشه همين جور كه داشتم ميدويدم يه هو به چيزي برخوردكردم واز شدت ترس سرم رو بالا نمي آوردم بد جور ترسيده بودم همش ميگفتم تو رو خدا بامن كاري نداشته باش خواهش ميكنم
كه بعد از چند ثانيه اي با صداش كه ميگفت
من با تو كاري ندارم حالت خوبه
صدا آشنا بود
سرم رو آوردم بالا ديدم عماد بود
تا ديدمش يه نفس راحت كشيدم
ولي از شدت ترس كه نكنه دوباره پيداش شه خواستم بلند شم خوردم زمين تا امدم برخورم زمين سريع منوگرفت
عماد- چي كار ميكني يه دقيقه بشين
تورو خدا پاشو الان پيداش ميشه
عماد- كي پيداش ميشه
حسنا- بابا اون آقاهه ديگه
عماد - آقاهه كيه درس حرف بزن ببينم چي ميگي ؟
حسنا - بابا يه آقاي با چاقو افتاده بود دنبالم
عماد- چي ميگي ؟
حسنا- باور كن دستش چاقو بود پاشو تورو خدا لان مياد
عماد- خيله خوب
حسنا- اون هاش داره مياد ديدي گفتم مياد اصلا نفهميدم كه دارم گريه ميكنم
واقعا ترسيده بودم
عماد- خيله خوب تو نترس من اينجا ام باشه اون نميتونه كاري كنه
ميتوني پاشي
حسنا- اره
تا اومدم بلند شدم دوباره خوردم زمين
عماد- اين طوري ميخواي راه بياي
حسنا- خوب يه كاريش ميكنم زود باش تو روخدا داره مياد
عماد سريع تاكسي كهد اشت از اون جا رد ميشد رو متوقف كرد
به من كمك كرد تا سوار ماشين شم خودشم هم نشست جلو درس بود كه ازش خوشم نميا مد ولي تو اون لحظه واقعا به دادم رسيد
تا خونه از شدت ترس از حال رفتم تا اينكه ...

رسيديم دم خونه كه با صداي كسي كه فقط ميشنويدم ولي قادر به جواب دادنش نبودم كه ميگفت رسيديم بلند شو حسنا خانوم نه خير جواب نميده يخم هست كه خدا يا چي كاركنم
عماد- ببخشيد يه لحظه صبر ميكنيد
راننده - بله خواهش ميكنم
رفتم دم در خواستم زنگ بزنم كه پشيمون شدم فقط زنگ واحد خودمون رو زدم و مهراد جواب داد
بله كيه ؟
عماد- منم مهراد من دارم ميرم در مانگاه
مهراد- درمانگاه براي چي ؟
قضيه رو براش تعريف كردم و تاكيييد كردم كه يه طوري به دوستاش خبر بده كه هول نكن بعد هم سعي كنه قضيه اين كه كسي دنباش كرده رو پنهون كنه واز طرف ماهم عذر خواهي كن
مهراد- باشه خيالت راحت راستي كمك نميخواي
عماد - نه
مهراد- ما روهم بي خبر نذار
عماد- باشه فعلا
سوار ماشين شدم ورفتيم نزديك ترين بيمارستان سريع رفتم پذيرش كارهاش رو انجام دادم و دكتر هم اومد بالا سرش براش سرم وصل كرد تو راهرو بودم و كيفش هم دست من بود به همراه ويولونش يه لحظه صداي رو شنيدم كه از كيفش مي آمد با دودلي گوش رو برداشتم ديدم آرامه كه اسمش تو گوشي خانوم كوچيكه سيو كرده بود حنده ام گرفته بود گوشي رو جواب دادم
بله
آرام- سسلاام ححسنااا كككجاسست
معلوم بود هول كرده و نميتونه حرف بزنه از صداش هم معاوم بود كه گريه كرده
مونده بودم جواب اينو چي بدم
يه نفس عمنيق كشيدم وگفتم
آرام خانوم هيچي نيس فقط يه كم فشارش افتاده الان هم سرم بهش وصله حالش خوبه نگران نباشيد
آرام - خيالم راحت باشه آخه حسنا كم خوني شديد داره تو رو خدا هيچي نشده همون لحظه يه صداي ديگه هم مي آمد فهميدم الميراست تورو خدا راستش رو بگو
آرام خانوم باور كنيد هيچي نيس ما تا ده دقيقه ديگه ميام باشه
آرام - باشه ممنون فقط ما روبي خبر نذاريد بعد از قطع كردن گوشي
رفتم اتاق ببينم به هوش اومده يانه
رفتم بالاسرش كه ديدم بيشتر سرم تموم شده ولي اين هنوز به هوش نيومده يه لحظه نگران شدم همين كه اومدم برم بيرون يه صداي خفيفي رو شنيدم برگشتم ديدم به هوش اومده ميگه من اين جا چي كارميكم
رفتم بالا سرش و گفتم چيزي نيس يه كم فقط فشارتون پايين افتتاده بود
حسنا- دوستام چي اون ها تا الان نگران شدن
اون ها همين چند دقيقه پيش زنگ زدن به گوشيت البته شرمنده من جواب دادم و بهشون گفتم كه فشارت افتاده بود و من آوردمت اينجا
يه لحظه اخم هاش رفت توهم و لي بعد بهم گفت ممنون كه بهشون گفتيد
عماد- خواهش ميكنم من برم به پرستار بگم بياد سرمت رو قطع كنه
پرستاراومد سرمش رو از دستش جدا كرد
بعد از كمي معطل شدن بلند شديم كه بريم
تا اومدم از جام بلند شم يه هو سرم گيج رفت سريع اومدو منو گرفت كه نيوفتم هرچي بهش ميگفتم خوبم ولم كن خودم ميتونم
فقط ميگفت ولت كنم كه دوباره به خوري زمين بابا نميخورم زمين ولم كن
تا دستش رواز دستم جدا كرد سرم گيج رفت تو دلم همش حرص ميخوردم اونم كه ديد حال من اين طوريه دستم روگرفت و گفت اين طوري حالت خوبه
تادر خروجي بيمارستان رفتيم .كه من باخودش برداون طرف خيابون و رفت تو يه مغازه و بعد با ه آب ميوه و چند تا تنقلات ديگه برگشت پيش من
بيا اين آب ميوه رو بخور
حسنا-نميخورم حالم بهم ميخوره
عماد- من در اين بازكردم بگيرش خوب آروم آروم بخورش .
آب ميوه رو از دستش گرفتم و آروم آروم بدون هيچ حرفي شروع به خوردنش كردم اونم سريع يه ماشين گرفت و باهم رفتيم خونه
تادررو باز كرد الي و آرام اومدن سمتم
آرام- چي شده بود به تو
الي - تو كه ما رو نصفه جون كردي دختر
آرام - حالت خوبه
حسنا- خيله خوب حرف هاتون تموم شد اره بهترم
الي-- برام تعريف كن چي شده بود تو كه حالت خوب بود
سرم رو برگردوندم ديدم اون تا كله پوك هم هستن انگا اونها هم منتظر ما بودن
مهراد-حسنا خانوم خدا رو شكر بهتريد
بله ممنون
صالح - طوري كه نشد
تعجب كرده بودم مگه ان ها قضيه رو ميدونستن منم گفتم نه چيزي نيس
عماد- تا صبح كه نميخوايد اينجا بايستيد بيايد بريم بالا
با بچه ها رفتيم بالا نزديك واحدمون كه ديم رو كردم وبهش گفتم
آقا عماد يه لحظه
عماد- بله بفرماييد
حسنا- ممنونم ازتون واقعا نميدونم چه طوري ازتون تشكركنم اگه شما نبوديدمعلوم نبوديد معلوم نبود سرمن چه بلايي مي اومد راستي بگيد چقدرخرج كرديد تو درمانگاه تا من پولش رو بهتون بدم
عماد- خواهش ميكنم وظيفه بود بعدش هم مگه نميگيد كه ميخوايد از من تشكر كنيد خيله خوب پول رو بيخيال شيد
حسنا- خواهش ميكنم بگيد من اين جوري راحت ترم
عماد- منم اين جوري راحتم خواهش ميكنم ديگه حرفش روهم نرنيد
راستي بيايد بالا ما شام بچه ها رفتن ازبيرون شام گرفتن براي شماهم گرفتن بيايد بالا شام دور هم باشيم
الي- ممنون مرسي مزاحمتون نميشيم
آرام- نه خودمون يه چيزي درس كرديم
حسنا- نه ممنون ديگه بيشتر از اين مزاحمتون نميشيم
مهراد- اولا اين قدر مزاحم مزاحم نگيد بعدش هم ما مگه باشما تعارف داريم
صالح - بفرماييد بابا نترسيد نمك گير نميشيد
عماد- خانوم ها زود باشيد
ديگه چاره اي نداشتيم با هاشون رفتيم بالا
عماد - حسنا خانوم بفرماييد اينجا براتون راحتتره
الميرا خانوم آرام خانوم شماهم بفرماييد
بعد از نشستم ما براي يه چند لحظه ما ورتنها گذاشتن
مهراد- عماد بيا اين غذا هارو بگير
صالح - بابا چي شده بود
عماد- هيچي بابا قضيه روبراشون تعريف كردم
مهراد- جدي ميگي ؟
عماد- بله بيچاره داشت سكته ميكرد
صالح - خوب حق داره
عماد- راستي مهراد تو چه جوري به اين ها خبر دادي اينها كه رو كه تو تامرز سكته برد آوردي كه توهم با اين خبر دادنت
مهراد- باور كن من بهشون گفتم دوستتون فشارش پايين افتاده بودالان درمونگاهه حالش هم خوبه
صاح - راس ميگه اين تا گفت الميرا خانوم نمي دوني داشت سكته رو ميزد
مهراد- اره بابا آرام خانوم كه نزديك بود ماشين بگيره بياد من نذاشتم كلي باهاشون حرفزديم تا قانع شدن
عماد- خيله خوب بيايد شام روببريد
صالح -بزار من اول يه چايي بيارم بعد
عاد- باشه پس من رفتم
مهراد - منم غذاها رو گرم ميكنم
صالح - بچه هابيايد بيشتر هواشون داشته باشيم
مهراد- بله ماهم داريم همين كاررو ميكنيم
بابچه ها رفتيم پيششون نشستيم
مهراد- خوب خانوم ها خوب كولاك كردين ها
آرام - خوب نگرانش بوديم
صالح - بله ما هم ميدونيم ولي نزديك بود خودتون هم حالتون بد شه
الميرا- خوب چي كاركنيم داشتيم از نگراني سكته ميكرديم
عماد- حالا شماها كه خوب ايد منو بگيد كه خانوم رنگ به ور نداشت و از ترس داشت زبونش بند مي آمد
حسنا- ببخسيد شما ورهم انداختم تو دردسر
عماد- خواهش ميكنم هركي هم جاي شما بود و يه نفر اون طور ي دنبالش ميكرد همين رو داشتم ميگفتم كه نگاه هاي الميرا و آرام يه جور ديگه شد بعد فهميدم كه چه گندي زدم
تا اومدم ....

متوجه گندي كه زده بودم شده بودم كه مهراد به دادم رسيد وگفت البته عماد فك كرده بود كه كسي دنبال حسنا خانوم كرده چون ايشون داشتن باسرعت ميدويدن كه يه هو حالشون بد ميشه كخ خدا رو شكر عماد اونجا بوده و مياد كمكش هيچي نگفتن و سكوت كرده بوندن اما معلوم بودكه با حرف هاي مهراد قانع نشدن
مهراد - شرمنده آرام خانوم ميشه يه كاري براي ما انجام بدين
آرام - خواهش ميكنم بفرماييد
مهراد - ميشه اين برنامه اي رو كه براي درس برنامه نويس ام درس كردم رو يه نگا بهش بندازيد
آرام- باشه. رفتم تا برنامه شو چك كنم
كه همون لحظه صالح گفت
ببخشيد الميرا خانوم يه لحظه
الميرا- بفرماييد
صالح - شما كه زبانتو خوبه ميتونيد براي من اين اين متن رو ترجمه كنيد ممنون ميشم
المير- شماكه تو آموزشگاه زبان تريس ميكنيد ديگه براي چي از من ميخوايد
صالح - آخه متنش تخصصي و مربوط به رشته شماست يه جورهايي
البته باز هم شرمنده
اميرا كه كونده بود به اين مخمل چي بگه به ناچار گفت باشه البته قول نميدم
صالح - اشكالي نداره همين كه قبول كرديد ممنون
عماد- حسنا خانوم واقعا شرمده يه هو ز دهنم پريد
حسنا - خواهش ميكنم البته من خودم به دوستام ميگم ولي الان موقعش نبود ولي تودلم كلي از دستش حرص خوردم شيطون ميگه بزنم فك شو پياده كنم
بعد از صبحت كردن شام خوردن ديگه بابچه ها بلند شديم وكه بريم پايين
ازشون تشكري مرديم واومديم پايين
دررو باز كرديم و رفتيم تو خونه كه الي
الي- حسنا ميشه بگي امروز چه اتفاقي برات افتاد ؟
آرام- اين ديلاق از كجا پيداش شد ؟
حسنا - بيايد براتون تعريف كنم
هيچي گفته بودم كه يه نفر قرار بودبراي اجرا اون نوت ها بهمون كمك كنه
الي- اره
هيچي اون شخص عما بود آقا ديلاقه
آرام -چي ديلاق ديلاق
حسنا- اره خودش بود بعدش وقتي از آموزشگاه اومدم بيرون اومد و جلوم رو گرفت كه بيا باهم بريم اما ممن قبول نكردم تند تند بع راه خودم ادامه دادم تا اينكه رسيدم به خيابون اصلي
آرام - خوب
حسنا- رسيدم هر چي منتظرايستادم ماشين نيومد تا اينكه احساس كردم كسي دره دنبالم مياد
الي- خوب
هيچي اولش يه كم صبر كردم فك كردم باهام كه با منم كاري نداره اما ديدم همين طوري كه داره دنبال من مياد يه چاقو هم تودستش بود
آرام - اي واي خوب چي شد
هيچي من تا ديدم دستش چاقو سريع شروع به دويدن كردم
تا اينكه 1ام به يه چيزي گير كرد خوردم زمين
الي- حتما اومد اذييت كرد
نه منم سريع از جام بلند شدم سريع دويدم تا اينكه موقع دويدن به يه مانعي برخورد كردم اولش فكر كردم اون مرده ست اما نبود ديديم عماد بود منم اون لحظه حالم بد شد و بقيه اش هم خودتون ميدونيد
الي- پس بگو اينه همش ...

بچه ها من خواب مياد برم بخوابم انيقدر دويدم خسته شدم
الي- من نميدونم اين مخمل از پس يه ترجمه برنمياد كه اين كارو داده به من اون وقت اداعا ميكنه من تو آموزشگاه زبان تدريس ميكنم
حسنا- حلا كه قبول كردي زشته الان بگي نه
الي- اره اي كاش قبول نميكردم
آرام- منو بگو جناب سيريش لطف فرمودن فلششون و به من داده و فرمودن اگه مشكلي هم بود بنده رفع نقايص كنم آدم اينقدر پررو نديده بودم
الي- بيخيال فعلا كه قبول كرديم
آرام- اي كاش همين هم قبول نميكرديم
حسنا- بچه ها بريم بخوابيم كه فردا دانشگاه كلاس داريم تازه من بيچاره اين ديلاق روهم تو آموزشگاه ميبينمش اه فقط دوس داره بگه من بلدم تو بلد نيستي
الي- منم ببينم يه فكري به حال اين جناب مخمل مي تونم بكنم يا نه
آرام - برم بخوابم كه فردا هم شركت هو دانشگاه دارم تازه جالبي قضيه اينجاست كه قيد شده راس 9 هم خونه باشيم
الي- همينه ديگه اين آقاي محمودي هم خوشش مياد اين ها رو اعصاب ما پياده روي كنن
حسنا- باور كن اين ها به خاطر همين هم كخ شده اين قدر ما رواذيييت كنن كه نگو
آرام- ما نميذاريم كه ساكت هم نميشينيم به هرحال هرجور شده تلافي ميكنيم
حسنا- من هستم البته هروقت كعه اين ها خواستن براي ما اداي آدم بزرگ ها رو در بيارن اون وقته كه ديگه آبجيت ..
الي- منم پايه ام يه حالي ازشون بگيرم كه تمامي كلاغ ها به حالشون قارقار كنن
حسنا- فعلا مبحث قارقار كلاغ ها رو تموم كنيد بخوابيم

عماد- راستي شماها اين ها روچه جوري راضي كردين كه نيان
مهراد- خوب ديگه كلي براشون قصه.داستان تعريف كردم تا قبول كردن
صالح - هيچي كلي باهاشون حرف زديم كه چيزي نيس باوركنيد ازاين حرف ها
مهراد- بچه ها برنامه اي روكه به آرام دادم يه برنامه اي كه اصلا ربطي به آي تي نداره به نظرتون اگه متوجه بشه
صالح - پس آماده يه جنگ جهاني باشيم
البته منم

البته منم متني روكه دام به الميرا ..
مهراد- سركاريه
صالح - سركاري كه نه ولي يه جورهاي ميخوام تلافي كارهاي روكه كرده رودربيارم
عماد- به هب مبينم كه دوستان دارن به فكر تلافي كردن مي افتن
صالح - به هر حال ديگه ما هم ساكت نباشيم بهتره ؟
مهراد- بله بله
عماد- حالا چه نقشه اي داريد ؟
مهراد-خوب ميخوايم يه كم اين حال خانوم هاي پر مدعا ور بگيريم تا ديگه ما ور اذييت نكن
صالح - كم بلا كه سرمون نياوردن خدا به خانواده شون برشه واقعا برا خودشون يه پا زلزله هشت ريشتر هستن
عماد- ماهم ميخوايم از هرگونه خطر احتمالي پيشگيري كنيم
اون شب درباره اين كه چطوري حال اين ها روبگيريم داشتيم حرف ميزديم انگار بهترين فرصتي بود كه نصيبمون شده بود وما هم داشتيم ازش بهترين استفاده رو ميكرديم بعد از كلي حرف زدن ديگه هركي رفت يه كم درس خوند و بعد همه رفتيم خوابيديم
الي- پاشو ديگه حسنا مگه ما كارنداريم
حسنا - بيخيال بعدا انجام ميديم
الي - چي چيو بعدا انجام ميديم بلند شو
الي- آرام بلند شو ديگه
آرام - اه تو هم اول صبحي وقت گير آوردي ها
الي- ببينم مگه امروز ما كلاس نداريم و ديرميشه ها ساعت 11 شده
تا اين گفت منو آرام عين فشفشه از جامون بلند شديم همش اين طرف واون طرف ميرفتيم الي هم يه گوشه ايستاده و ما وربا لبخندش تماشا ميكرد
حسنا- آرام من ميگم اين امروز يه چيزيش ميشه ها مگه خودش كلاس نداره
آرام- نميدونم فك كنم مخمل كارخودشو كرد بچه مون عاشق شد رفت
حسنا- الي جون حلا چند تا برگه ست هنوز كه چيزي معلوم نيس
الي- همين جور كه ميخنديدم مگه طوري شده
حسنا- هيچي مگم بد درديه نه
الي- خوشم مياد جفتتون سركاريد
حسنا - براي چي ؟
الي- اخه آي كيو ها مگه ما تواين خونه ساعت نداريم يه نگاه بهش بنداز متوجه ميشي
تا به ساعت نگاه كردم فهميدم كه ما رو4 ساعت زودتر بيدار كرده
باصداي بلند آرام ور صدا كردم
آرام- چي ميگي
حسنا- يه لحظه ساعت رو نگاه كن ؟
آرام - من اينو ميكشمش
حسنا- منم كمكت ميكنم
همين جور كه دنبال الي نميكرديم اونم همش به ما ميخنديد و ماهم كه قربونش برم خونه رو گذاشته بوديم رو سرمون كه يه هو الي گير افتاد
الي- تو روخدا شماها كه اين قده مهمربونيد
توهمين لحظه بوديم كه يه هو صداي اومد....

داشتيم سرو صدا ميكرديم كه صداي در اومدهمين جور كه نفس نفس ميزديم چون اينقدر دنبال الي كرده بوديم كه به نفس نفس زدن افتاده بوديم رفتيم سمت در دررو باز كرديم يه هو چهارتا چشم ما رو نيگاه ميكردن تو دلم هي ميگفتم خدا يا اينها چرا اين جوري نيگاه ميكنن تو همين حالت بودم كه يه هو مهراد گفت -ببخشيد اين جا اتفاقي افتاده بلايي سركسي اومده اون ها هم اين قدر هول شده بودن كه اصلا حواسشون نبود
بعد از چند ثانيه تازه متوجه شدم با چه سرو وضعي اومدم جلوي در تا اين رو فهميدم يه جيغ كشيدم دررو بستم ازخجالت سرخ شده بودم
الي- چي شده آرام چرا اين جوري شدي كي بود ؟
آرام- ههيچي بالايي ها بودن فك كردن كه بلايي سر كسي اومده چون صدامون بلند بود
حسنا- چي شده ؟
الي- هيچي اين باهمين سرو وضع رفته بود دم در
آرام- همش تخسير توها الكي نخند
الي- خوب تقصير خودته
حسنا- خيله خوب بيايد حاضر شيم بريم دانشگاه بعد تحمل كردن اين ديلاق سخته
الي- مگه اموزشگاه داري ؟
حسنا- اره
الي- من از دانشگاه يه سر ميرم اموزشگاه ميام
آرام- من دانشگاه ميرم از اونجا هم ميام خونه كارهاي شركت هم خونه انجام ميدم
حسنا- حالا اين هابه كنار كن امتحانامون از هفته ي ديگه شروع ميشه
الي- اره از امشب برنامه دوره روبذاريم
آرام- من از امشب شروع به خوندن ميكنم
با بچه ها حاضر شديم رفتيم دم ايستگاه اتوبوس ايستاديم كه اتوبوس اومد سوار شديم و نزديك دانشگاه بوديم رفتيم تو محوطه رفتيم دم ساختمون علوم چون يه كلاسمون اونجا برگزار ميشد
آرام هم همين ساختون كلاس داشت خيلي مونده بود كه كلاس شروع بشه
حسنا- بجچه هابيايد بريم از بوفه يه چي بگيريم بخوريم
آرام- من چايي ميخوام
الي- من همين طور
حسنا-باشه بريم سه تا چايي بگيريم
بابچه ها رفتيم سمت بوفه سه تا چايي گرفتيم و رفتيم سمت صندلي هاي كه تو محوطه بود نشستيم و داستيم چايي ميخورديم كه يه هوديدم مخمل با رفيق شفيقش سيريش دارن از اوندور ميان كه
آرام- بچه ها همين يه دونه ور كم داشتيم فك كنيد ينها امروز صبح منو سرباز ديدن اون به جهنم تا تنم بود با يه شلوار كوتاه
حسنا- الي بيا بريم الان ميان يه چيز بهمون ميگن حوصله ندارم
الي- بشينيد ببينم هميچين ميگن انگار با غول دوسر طرف ان
حسنا- كاش باغول دوسر طرف بوديم با زاون زبون آدميزاد ميفهمه اينا كه و...
همين رو كه گفت دقيقا از كنار ما رد شدن
آرام- بچه ها اصلا هوا خوب نيس بلند شيد بريم
بابچه ها بلند شديم رفتيم سر كلاس هر سه تامون كلاس هامون جدا بود
بعد از توم شدن كلاس هامون اومديم توراهرو كه ديدم حسنا و آرام هم دارن ميان كه يه هو مهراد اومد جلوي آرام رو گرفت تو دلم گفتم خدايا خودت به خير بگذرون
مهراد- ببخشيد خانوم بهرنگ يه لحظه
آرام- برگشتم سمتش بله بفرماييد تودلم گفتم اين اينجا چي كارميكنه
مهراد- ببخشيد ميشه جزوه برنامه نويسي تون روبديد به من . آخه من اون جلسه ور نبودم
مونده بودم چي بگم آخه خيلي رو جزوه هام حساس بودم كه برگشتم بهش گفتم نمتونم بهتون بدم كه ببريد اما ميتونم بريد همين الان كپي منيد برام بياريد
مهراد- باشه شمااينجا بياستيد من برم بيام
آرام - باشه
اومدم پيش بچه ها سلام بر دوستان
الي- سلام چي كارت داشت
آرام - هيچي بابا جزوه ميخواست
الي - خوب من برم اموزشگاه بعد از اونجا ميام خونه
حسنا-من برم آرام جان ديرم شد
آرام - باشه من هم كلاس ام تموم شد ميرم خونه از آرام خداحافظي كرديم و رفتيم
تا يه مسري رو منو الي با هم بوديم ولي بعد يه چهر راه ديگه راهمون جدا شد از هم خداحافي كرديم رفتيم
نزديك اموزشگاه بودم از پله ها رفتم بالا رفتم پيش خانوم سليماني فر سلام الي-سلام خوب هستيد
سلام دخترم خوبي بياتو
ببخشيد اومدم برنامه اين ترم رو بگيرم راستي امروز اگه ميشه يكي جاي من بره از بچه ها امتحان فاين آل بگيره
باشه مشكلي نيس
بعد از يه نيم ساعتي كارم تمو شد داشتمو به سمت خونه حركت كردم به آرام هم زنگ زدم
بعد يه بوق جواب داد
آرام- سلام
الي- سلام خوبي رسيدي خونه
آرام - اره يه 10 دقيقه اي ميشه
الي - خيله خوب منم دارم ميام
آرام - الي يه چيزهاي براي شام بگير چيزي نداريم
الي- باشه حتما


نزديك دفتر خانوم شادمهر شدم در زدم بفرماييد
رفتم داخل سلام
سلام حسنا جان خوبي
ببخشيد خانوم شادمهر كلاس تميرين ما كجاست ؟
كلاس 212 همون جاي قبلي
ممنون پس من برم
به سمت كلاس 212 رفتم نميدونم چرا دل تو دلم نبود رفتم داخل هرچي اين ور اون ور دديم كسي نبود يه نفس كشيديم خيالم راحت شد
نشسته بودم داشتم كارهامو چك ميكردم اصلا جاي ديگه اي سير ميكردم
كه بعد از چند دقيقه اي حظور كسي رو كنار م احساس كردم تا سرم ور گرفتم بالا دوتا چشم مشكي داشت منو نگاه ميكرد
با منمن بهش گفتم سسلللاام
يه لبخندي زد و گفت سلام خوب هستيد
ممون
خيلي حواستون نبود چون چند باري صداتون كردم ولي جواب نداديد
تودلم گفتم پس به اين خاطر چهار ساعت داشتي منو نگاه ميكردي
نشستيم باهم مشغول زدن نوت ها و درس كردن اونها
عماد-ميتونم خواهش كنم اول شما بزنيد ببينم تونستيد تغييري تو زدنتون ايجاد كنيد يا نه
باحرص بهش گفتم نه خير مگه كارمن اشكالي داره
عماد- خوب بي اشكال هم نيس
خداي من . من اينو ميزنمش ها نگيد اون وقت چرا زدي ها
عماد- ميتونيد شروع كنيد
نميخوام شروع كنم اصلا مگه ما اينجا جمع نشديم كه يه نوت بسازيم نه اين كه از كارمن ايراد بگيريد بعدش هم كارمن اگه بد بود اينجا استخدام نميشدم و آموزش نميدادم
يه لحظه شوكه شده وبد انگاراز حرف هام تعجب كرده بود
كه گفت - خيله خوب اين نوت ها روتا نزنيم كه نمتونيم درستش كنيم شما بزنيد من هم نوتها ور مي نويسم
حسنا- باشه
تا كلاس تموم شه بين مون سكوت بود ولي نميدونم وقتي كنارش بود حسي رو داشتم كه برام غريب بود همش دوس داشتم بهش گير بدم اذيتش كنم يكي نيس بگه دختر مگه ساديسم داري مگه
خوب چي كار كنم به هر حال كاري كه از دستومن بر مياد
كارمون تموشد داشتم وسيل هامو جمع كردم از در كلاس بيرون رفتم كه يه يكي صدام كرد
برگشتم سمتش كه ديدم عماده
بله بفرماييد
عماد- داريد ميريد خونه
حسنا- بله
عماد- پس صبر كنيد باهمبريم
مزاحم نميشم خومدم ميرم
عماد- مثل اون سري خواي بري نه لازم نكرده صبر كن باهم ميريم
اين قدر لحنش محكم بود كه نتونستم چيزي بهش بگم
ايستادم بعد از چند دقيقه اي اومد باهم از پله ها رفتيم پايين
همين طور پا به پاي هم قدم ميزديم
من هيچي نمگفتم كه يه هو
عماد- ميتونم ازتون يه سوال بپرسم
بله بفرماييد
عماد- چند ساله كه ويولون ميزنيد
از12 سالگي
عماد- خوبه پس خيلي وقته ميزنيد
بله
رسيديم به خيابون اصلي كه يه تاكسي گرفت و باهم رفتيم خونه نزديك خونه بوديم كه كليد انداخت اول من رفتم و بعد اون اومد داخل
ممنون بابت امروز
عماد- خواهش ميكنم
از پله ها رفتم بالا در زدم وارد خونه شدم اونم هم رفت بالا
سلام بردوستان
الي- سلام خوبي
حسنا- چي شده آرام چرا ين جوري شدي ؟
الي- هيچي جزوه شو تو دانشگاه داده به سيريش اون هم بهش برنگردونده
حسنا- خوب برو ازش بگير
آرام - با يه صداي لرزون من پس فردا امتحان دارم جزوه مم دادم بهش ببره كپي كنه ولي نياورده
رفتم كنرش و بغلش كردم آرام جان خوب شايد كاري براش پيش اومده
نتونسته
آرام- چي چيو نتونسته هم چنان در حال ريختن اشك بود از ظهرتاحلا رفته كپي كنه
حسنا- چي رفته كپي كنه كه برات نياورده توهمين حال بوديم كه ...



اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    درباره وبلاگ

    سلام دوستان گلم به 

    وبلاگ من خوش امدید

     این وبلاگ به صورت

     تخصصی پیرامون رمان

     می باشد امیدوارم خوشتون بیاد 

    آمار سایت
  • کل مطالب : 40
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 10
  • بازدید سال : 49
  • بازدید کلی : 1,674
  • کدهای اختصاصی
    قالب وبلاگ

    گالری عکس
    دریافت همین آهنگ

    كد موسيقي براي وبلاگ