loading...
❤ღ❤کلبــــــه ی تنهـــــا❤ღ❤
مسعود بازدید : 6 جمعه 06 دی 1392 نظرات (0)
صبح با بچه ها مشغول جمع كردن وسايل شديم و بعد چون از قبل با آقاي كاشاني هماهنگ كرده بوديم وسايل هارو داخل وانت گذاشتيم كه آقاي كاشاني از ما معذرت خواست چون نمي تونست با ما بياد خواهش ميكنم دست شماهم دردنكنه خواهش ميكنم بچه ها ..
رسيدم ودر خونه و زنگ زديم آقاي محمودي بله
سلام با
ما هستيم وسايل ها رو آورديم
سلام دختراي گل
بفرماييد
خوش آمديد

با كمك آقاي محمودي وسايل ها رو به طبقه دوم برديم
كرايه وانت رو حساب كرديم ورفت
وسايل ها رو به طبقه دوم انتقال داديم
تا ساعت 3 درگير چيدن وسايل ها شديم چون از قبل خونه تميز بود از كارهامون جلو افتاديم

خيلي خوب شده بود پذيرايي رو فرش كرديم و پشتي ها رو به ديوار تكيه داديم و
بعد آشپز خونه رو چيديم وبعد ازتموم شدن آشپز خونه و پذيرايي هركي رفت كه اتاق خودشو بچينه
اتاق اولي براي حسنا دومي براي ارام
سومي هم براي الي شد

هر كدوم كتاب هامون رو داخل كتاب خونه اي كه ميز تحرير هم داشت گذاشتيم
هركدوم از ما يه دونه از اون داشتيم
شروع كرديم به چيدن اتاق هامون
بعد از تموم شدن كارهامون خانوم آقاي محمودي اومد بالا
خسته نباشد دخترهاي گلم
با يه سيني چاي اومده بود همه اين چاي نديده ها حمله كرديم سمت چايي بعد از خوردن چايي
بچه ها ناهار كه نخوردين ؟
آخ حرف دلمون زد
از قيافه هاتون معلومه كه خيلي گرسنه هستيد
الي كه كنار من بود يه سقلمه اي بهش زدم
چيه توهم چته
ميگم ها اين قدر قيافه هامون تابلوه شبيه آدم هاي گرسنه ست
حتما ديگه شايد يه چيزي تو قيافه هامون داره فرياد ميزنه ما همگي گرسنه مونه .....
خوب دخترها بيايد پايين ناهار آماده ست

با بچه ها با سرعت نور خودمون رو به آقاي محمودي رسونديم
رفتيم داخل خونه جمع وجوري داشتن تلويزيون كه تو پذيرايي بود و با چند تا مبل راحتي
و آشپز خونه هم اوپن بود كه يه ميز ناهار خوري 4نفره اونجا بود
بفرماييد دخترهاي گلم ببخشيد به شماهم زحمت داديم شرمنده خواهش ميكنم اين حرف ها چيه
شماهم مثل دخترهاي خودم ايد
رفتيم تو آشپزخونه رو صندلي ميز ناهار خوري نشستيم
واي عجب بوي غذاي دارم ازبوش غش ميكنم
آرام - خيله خوب حداقل عادي برخورد كنيد فك نكن تا حالا غذا نخورديد
الي آخه تو كه حال منو حسنا رو درك نميكني كه بابا ما صبحونه هم نخورديم
خيله خوب رعنا خانوم آمود آبرومونو برديد
غذا رو كشيد و گذاشت رو ميز
يه هو با حالت ذوق زدگي گفتم
آخ جون قيمه
رعنا خانوم كه به زور جلوي خند ه اش رو گرفته بود گ
گفت نوش جان
غذا رو خورديم اون قدر خورده بوديم كه ديگه داشتيم ميتركيديم
جابليش اينجا بود هرسه لاغر هرچقدر هم ميخورديم اثر نداشت
بعد از خوردن چايي وكمي نشستن
منو آرام كالاس داشتيم الي هم آموزشگاه كلاس داشت
تقريبا تمام وسايل ها رو آورده بوديم فقط خورده ريز ها مونده بود كه اون هم آقاي محمودي گفت من ميارم هر چي ا صرار كرديم خودمون مياريم قبول نكرد
شب هم قرار شد بيام همين جا ...

تشكري كرديم و بعد از خداحافظي رفتيم بالا هرسه يه دوش 3 دقيقه اي گرفتيم و حاضر شديم من وآرام به سمت دانشگاه الي هم آموزشگاه رفت
تقريبا ديگه آخرهاي كلاس ام بود استاد حظور غياب كرد و من هم از كلاس اومدم بيرون
ببخشيد خانوم اسدي برگشتم ديدم يكي از هم كلاس هامه
بله بفرماييد
ببخشيد ميخواستم اگه ميتونيد جزوه تحقيق تون رو بديد من يه كپي بگيريم
الا همراه ام نيست
باشه اشكالي نداره جلسه بعد ميتونيد بياريد اگه ميشه
تودلم گفتم عجب گيري كرديم ها

ديدم چارهاي نيست
باشه
البته قول نميدم كه يادم بمونه تو رو خدا خانوم اسدي خواهش ميكنم يادتون نره
باشه ببينم چي ميشه
از ساختمون فني اومدم بيرون كه ديدم آرام هنوز نيومده زنگ زدم بهش جواب نداد فهميدم سر كلاسه
كه بعد از چند دقيقه اسمس داد داره مياد
از روي صندلي بلند شدم كه ديدم داره مياد
كجاي تو
بابا ولمون نميكنه بريم اه خسته شدم اين قدر راجع به سيستم حرف زد
خيله خوب بيا بريم
از دانشگاه اومديم بيرون و ديگه اون ساعت اتوبوس نبود
تاكسي گرفتيم و رفتيم رسيديم جلوي خونه
اي واي آرام ديدي چي شد كليد نداريم
خسته نباشي احساس نميكني خيلي زود يادت افتاده
اه خوب چيكار كنم
زنگ بزن
زنگ زديم كه رعنا خانوم تا فهميد ما اييم در رو باز كرد و خودش اومد اومد دم در
سلام
سلام دخترهاي گلم خسته نباشيد
بيايد تو يه چاي بخوريد بيرون سرده
نه ممنون
نه ممنون نداريم بيايد
چارهاي نبود رفتيم داخل آقاي محمودي هم خونه بود سلام
سلام دخترهاي گل خودم
خوب هستيد بابا
ممنون
چيكار ميكنيد بادرس ها
ميگذرونيم اين ترم ايشالله درس تون تموم ميشه
بله اگه خدا بخواد و اين اساتيد بذارن
ايشالله كه درس تون تموم ميشه

رعنا خانوم همون لحظه با يه سيني چاي ريسد
در حال خوردن چايي بودبم كه صداي زنگ اومد
رعنا خانوم رفت دم بيا تو دخترم
بيا بالا
فهميديم الي
ااومد داخل خونه
سلام الي جون
سلام بچه ها سلام
بيا دخترم برات چايي بريزم
الي هم كنا رما نشست و چايي شو خورد وبعد از چند دقيقه
آرام- خيله خوب بچه ها پاشيد بريم
ببخشيد مزاحمتون شديم
آقاي محمودي : كجا به سلامتي ؟
حسنا كه يه قيافه مظومانه به خودش گرفته بود گفت خود داريم ميريم بالا ديه
نكنه پشيمون شديد
آقاي محمودي كه زده بود زير خنده خانوم بيا بين اينا چي ميگن
چي شده بچه ها چرا پاشديد
خوداريم ميريم بالا
لازم نكرده شام همين جا ميمونيد
من شام گذاشتم
آقاي محمودي من بي تقصيرم
كاري نميتونم بكنم
به صلاح تونه كه بمونيد واگرنه رعنا شما رو ...
ديدم اصلا شرايط جوي خوب نيست به همين خاطر ترجيح داديم شام رو بمونيم
حسنا -الان كه فك ميكنم ميبينم حيف نيست غذا به اين خوشمزگي رو از دست بديم
رعنا خانوم كه به زور جلو ي خنده اش گفت نوش جان

حتما بايد تهديدكنم
نشستيم و غذا رو خورديم
الي - واقعا خوشمزه ست دستتون درد نكنه
آرام من هم تشكر كرديم
بعد از شستن ظرف ها و كمك كردن به رعنا خانوم كه به زور گذاشت اين كار ها رو بكنيم واقعا زن و شوهر مهربوني بودن
بلند شديم رفتيم بالا
ميمونديد بچه ها نه ديگه به اندازه كافي زحمت داديم راستي بچه ها اينم كليدها ببخشيد داده بوديم از روش براتون بزنن بگيريد دستتون دردنكنه خواهش ميكنم
اين حرف ها رو ديگه نزنيد اگه يه بار ديگه اين حرف روبشنوم ديگه من ميدونم و شما ها

باشه باشه
بچه ها اگه چيزي لازم داشتيد بهم بگيد تعارف هم نكنيد باشه ممون
رفتيم بالا

در اتاق رو باز كرديم رفتيم داخل .....

صبح فقط من زود از خواب بيدار شدم ديدم الي و آرام هنوز خوابن پاشدم چايي گذاشتم از خونه زدم بيرون رفتم نانوايي نون خريدم كه ديدم هنوز خوابن

ديدم اين طور نميشه اين ها رو از خواب بيداركنم
صدام رو گرفتم رو سرم شروع كردم به آواز خوندن

كه ديدم همون لحظه الي شروع كرد غر زدن
بسته ديگه اول صبحي توهم
بعد آرام اول صبحي احساس خوش صدايي بهت دست داده
خوب پاشيد ديگه
چقدر ميخوابين
پاشو الي جون اين خوش صدا نميزراه من وتو بخوابيم
اومدن تو آشپزخونه تا ديدن سفره پهنه و همه چي حاضر
بابا تو ديگه كي هستي نه الان كه فك ميكنم خوش صدا هم هستي
برو خودي ...
خيله خوب چرا خشمناك ميشي
الي برو صبحونه توبخور
آرام باباب چيكار كردي تو
خوب ديگه ما اييم ديگه

صبحونه روخورديم و مشغول مر تب كردن خونه بوديم چون هنوز كامل مرتب نشده بود

ومقداري وسيله هم ميخواستيم وخريد هم داشتيم

الي وآرام رفتن خريد من موندم تو خونه به بقيه كارها برسم چه رسيدني
تازه مشغول مرتب كردن شده بودم كه صداي زنگ در اومد
بله
منم رعنا
باز كن
در و باز كردم سلام رعنا خانوم خوب هستيد

سلام دخترم خوبي چي كارميكني
هيچي اصولا زياد دوست نداشتم كسي از كارم سر در بياره

ولي رعنا خانوم با بقيه يه فرقي داشت
خدايش تو اين چند وقته كه ما اينجاييم خيلي هوا مونو داشت
با صداي رعنا خانوم به خودم اومدم
بله با من بوديد
آره دخترم
كمك ميخواي آخه دارم ميبينم داري خونه رو تميز ميكني
نه ممنون
دست شما دردر نكنه
اين حرف ها چيه ميزني
هر چي اصراركردم كو گوش شنوا قبول نكرد
شروع كرد به كمك كردن به من
تا يه نم ساعتي كارمون طول كشيد رفتم تو آشپزخونه باسيني چايي اومدم

بفرماييد
دستت دردنكنه دخترم
خواهش ميكنم
مشغول چايي خوردن بوديم كه سر درد دل رعنا خانوم باز شد
اره دخترم شروع كرد از زمان آشناييش تا ازدواجش با آقاي محمودي تعريف كردن
اره دخترم داشتم ميگفتم يه سالي بود كه از دواج كرده بوديم ولي جفتمون نمخواستسم بچه دار بشيم
تا اينكه ديدم زير فشار خانوادهامون قرار گرفتيم
تازه اون موقع بود كه فهميدم بچه دارنميشم مشكل هم از من بود
خانواده شوهرم كه فهميده بودن مشكل از منه از هيچ تلاشي براي نابود كردن زندگي من دريغ نكردن
تا اينكه ما از اون جاي كه قبلا ميشستيم اسباب كشي كرديم و اومديم اينجا
هر چي هم من اسرار كردم به محمد كه منو طلاق بده اين كاررو نكرد
همش جوابش اين بود من از اين وضع راضي هستم و تو رو هم طلاق نميدم
از رفتارش معلوم بود كه منودوست دراه البته من اون رو ...
همين جور داشتم به حرف هاش گوش ميكردم
كه گفت ما تواين خونه تنها زندگي ميكرديم
تا زماني كه موضوع شما رو فهميديم
وهم من و هم محمد قبول كرديم كه شماها بيايد اينجا
نميد ونيد وقتي اومديد ما چقدر خوشحال شديم
تو دلم ميگفتم عين بچه خودم از تون مراقبت ميكنم با اين كه بچه اي نداشتم ولي شما رو به همون اندازه دوست دارم

منم كه همين جور شوكه مونده بودم نميتونستم حرف بزنم
ديدم رعنا خانوم از حرف زدن بامن معلوم بود خيلي اين حرف ها تو دلش سنگيني ميكرده واز اين كه داره با من دردل ميكنه سبك شده
خوشحال بودم از اين كه تونسته بوديم دل اين زن و شوهر روشاد كنيم
با اين كه مااون ها بچه نداشتن ولي عين يه پدر مادر واقعي هواي ما رو داشتن
تو ر و خدا حسنا جان بين خودمون بمونه باشه
باشه رعنا خانوم
كه يه هو زنگ در زده شد

در رو باز كردم الي وآرام با كلي خريد اومدن خسته نباشيد دخترهاي گلم ممنون رعنا خانوم حسنا بيا
فقط بيا اين ها رو از دست ما بگير كه الان كه همش سقوط كنه
يكي يكي با كمك رعنا خانوم خريد ها رو گذاشتيم تو آشپزخونه رعنا خانوم بعد از كمي نشستن بلند و شد و رفت
الي- رعنا خانوم اين جا چيكار ميكرد
هيچي من درحين تميز كردن خونه بودم كه زنگ زد .تعارف كردم اومد داخل بنده خدا كلي هم كمك كرد (منم راجع به حرف هايي كه زد چيزي بروز ندادم راستش كسي بهم حرفي ميزنه به كسي نميگن كالا آدم توداري هستم )
آرام - زن مهربونيه
اره
خيله خوب بچه ها بياين وسايل ها رو بذاريم هر كدوم رو سر جاش
مشغول شديم به مرتب كردن وسايل ها
الي- هم تدارك ناهار و ميديد منو آرام هم وسايل ها رو هر كدوم سرجاش ميذاشتيم
تا بلاخره كارمون تموم شد
ناهار حاضره بچه ها ظرف ها رو آماده كنيد
الان ميايم
آرام ومن باهم بلند شديم ظرف هاي ناهار رو آماده كرديم
هميشه رو زمين سفره پهن ميكرديم و غذا ميخورديم هيچ وقت از ميز استفاده نمكرديم به نظرمون اين جوري صفاش بيشتر بود

تابعداز ظهر بعد از كمي درس خوندن منو الي رفتيم با هم دنبال تحقيقش آخه طبق قراري كه گذاشته بوديم من موظف بودم بهش كمك كنم
آرام هم داشت برنامه شو مينوشت
منو الي باهم از خونه زديم بيرون
رفتيم سمت دانشگاه كه پايان نامه مربوطه رو پيدا كنيم
نزديك دانشگاه شديم
رفتيم داخل دانشگاه
تو هركدوم از دانشكده ها يه كتابخونه بود اما كتابخونه اي كه پايان نامه نگه ميداشت تو ساختمون علوم بود

به سمت ساختومن علوم رفتيم
از پله ها رفتيم بالا
نزديك كتا ب خونه بوديم رفتيم داخل وبعد منبع اطلاعات كه ليست پايان نامه تو كامپويتر شو گذاشته بودن
با الي بعد از كلي كنجاررفتن يه پايان نامه پيدا كرديم كه مربوط به بررسي نيروي انساني تو يه شركت صنعتي بود

باهم مطالبي رو كه ميخواست نوشتيم اما كمي از اون ها موند چون ديگه داشت ساعت كار كتابخونه تموم ميشد چون ساعت كار كتابخونه تا 4:30 بود
بقيه شو گذاشتيم براي فردا

تو راه برگشت داشتيم برميگشتيم كه يكي از بچه ها رو ديديم اسمش
زهرا بود
سلام بچه ها خوبيد
سلام
ممنون
چه خبرتونستيد پايان نامه پيدا كنيد ؟
آره
خوش به حالتون من كه هر چي گشتم نتونستم موضوعي پيدا كنم آخه هر منبعي رو كه انتخاب ميكنم بقيه اون رو جلوتر انتخاب كردن
نميدنم چي كار كنم
خوب به بقيه كتاب خونه هاسر بزن
همين فكررو دارم
باشه فعلا
خداحافظ
خداحافظ

سوار اتوبوس شديم ومنزديك خونه پيدا شديم
نزديك خونه بوديم كه
در رو باز كرديم كه آقاي كاشاني رو تو حياط ديدم
تعجب كرده بوديم اين اينجا چي كار ميكنه
سلام
سلام به دختر هاي گلم
خوب هستيد
بله
ممنون
سريع بعد از سلام وعليك رفتيم بالا
در و باز كرديم رفتيم تو
سلام كسي نيست
چرا هست
سلام آرام خانوم
تحويل نميگري
پنج تومكن بدم تحويل بگير
زود باش بده
حالا نميشه قسط بندي كني
نميشه
دانشجويي حساب كن
خودمون هم خنده مون گرفته بود
هميشه عادت مون بود همديگرو سر كار ميذاشتيم اذييت ميكرديم ولي امان از اون روزي كه باهم همدست ميشديم
اون طرف بيچاره ميشد ...

بعد از سربه سر گجذاشتن با آرام
راستي چي شد كارتون به كجا رسيد
هچي مقداري از مطالب رو پيدا كرديم
بقيه اش هم مونده تا فردا بريم دانشگاه بنويسم
تو چي كار كردي
منم تا يه جاي ازبرنامه ام رو نوشتم

خوبه
شام بامن بود
منم رفتن آشپزخونه داشتم ماكاراني درست ميكردم
كه الي و آرام هم اومدن
چي شده دوتا دوتا بهم ميايد
هيچي اومديم ببينيم احيانا چيزي توغذا نميريزي
شايد مثلا من قبل از اين كه شما بيايد كارمو كرده باشم
اون وقت چي؟
اول خودت ميخوري بعد ما ميخوريم
نه بابا .؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


بله بله بله
زهر مار و بله

حسنا ميگم قبل از اين كه غذا رو بخوريم بيا به اوژانس زنگ بزنيم بياد وقتي غذا رو خورديم سريع بريم سوار شيم كه نجات پيدا كنيم
شما ها از من شام ميخواهيد ديگه

خوشوخي كردم
مرده بوديم از خنده
صدامون هم كه قربونش برم كل ساختمون رو برداشته بود
الي - بچه ها ببينيد ميتونيد يه كاري كنيد اينها پشيمون بشن ما بيرون كنن
بعد هم مابريم تو خيافون چادر بزنيم
اون كه نميدونم ما تلاشمون رو ميكنيم ولي قول نميديم
خيله خوب
راستي ما اومديم داخل آقاي كاشاني رو ديدم كه تو حياط داشت با آقاي محمودي حرف ميزد
اره ميدونم
خبريه
بله
چه خبري
چي شده
قرار براي طبقه سوم مستاجر بيارين
پوفي كردم و گفتم كارمان درآمد
الي - همين يه قلم رو كمك داشتيم
آرام -فك كنيد با چند تا بچه نغ نغو واي نه
من اصلا تحملش رو ندارم
حسنا--كاري از دستمان برنميا يد
الي - راس ميگه فك كن ما 3 نفر به علت سرو صداي بيش از اندازه اين بچه ها دونه دونه موهامون رو كه بلند ه رو بكنيم بعد همگي باهم كچل شيم
حسنا - من موهامو دوست دارم نه
آرام - منم همين طور
الي - خوب يه كار ميكنيم موهاي اونا رو ميكنيم
آرام -موافقم ولي بچه ان
حسنا -خو گناه دارن
خيله خوب حال كه نيومدن شما ها عزا گرفتيد
اصلا شايد بچه نداشته باشن
آ رام -راستي قراه فردا بيان خونه رو ببينن
خيلي دوس دارم ببينمشون هر جوريه خودمون رو ميرسونيم ببينيم بچه دارن يا نه

ولي دريغ از اين كه چه اتفاقي قراره بيوفته ...
اون روز با الي رفته بوديم دانشگاه ومشغول نوشتن بقيه مطالب بوديم آرام اون روز كلاس نداشت كه بعداز ظهر يه سر ميرفت شركت كه كاراشو ارائه بده
منو الي تو كتاب خونه مشغول نوشتن بوديم
ميگم دستم درد گرفت خسته شدم
توچي
منم همين طور خسته شدم تمومي نداره
اره
خيله خوب ديگه چيزي نمونده سريع بنويسيم زود يريم سر كلاس استاد جعفري كه يه ثانيه دير بري
حسابت با كرام الكاتبينه
اره
نوشتنمون بعد از چند دقيقه اي تموم شد
حسنا دستت دردنكنه واقعا ممنون نميدونم چه طوري ازت تشكر كنم
منم همين جور با تعجب نگاهش ميكردم
ميخواهي ازتشكر كني!!!! يه كار برام بكن
چي كار ؟
امشب ؟
خوب !
ظرف ها !!!!!!!!!!
خوب !!!!
با منه !!!!!!
خوب !!!!!!!!!!
توبشور ...
ميشوري !!!!!!
برو برو تا ....
منم كه ديدم هما پسه فرار رو ترجيح دادم
سريع رفتم سر كلاس هنوز استاد نيومده بود
خدا رو شكر البته ما فك ميكرديم نيومده
هنوز نشسته بوديم كه
يكي از پشت سر گفت
خانوم ها كجا بودن ؟؟؟؟؟؟؟
برگشتم چشمام از تعجب 4تا شده بود

تا اومدم حرف بزنم كه الي
گفت
ببخشيد استاد راستش ما تو كتابخونه بوديم و داشتيم راجع به تحقيقي كه استاد گودرزي گفتن براي درس روش تحقيق گفته بودن
مطلب جمع آوري ميكرديم
ببخشداستاد
فقط اين سري رو نديد ميگيرم
ممنون استاد
خيله خوب بريم سراغ درس
بعد از تموم شدن كلاس
سريع با الي به سمت در خروجي رفتييم كه ببينيم مستاجر هاي جديد كيا هستن
مثل برق خودمون روباتاكسي رسونديم خونه
داخل حياط كه شديم
هنوز به داخل خونه نرسيده كه چشممون افتاد به چند تا پسر جوان كه دارن با آقاي محمودي حرف ميزنن

تعجب كرده بوديم كه اينا اينجا چي كار ميكنن
الي ميگم ها آقاي محمودي كه نميخواد خونه شو با اينا بده كه
فك نكنم
بابا اينها خيلي قيافه هاشون ترسناكه آدم ميبينه خوف ميكنه
برو بابا
بنده هاي خدا كجا قيافه هاشون ترسناكه آخه
نميدونم ولي اصلا ازشون خوشم نمياد مخصوصا كه اوني كه قدش از همشون بلندتره
همچين نگاهمون كرد من يكي داشتم زهره ترك ميشدم گفتم الان مياد مادوتا رو ميزنه

الي - بيخود كرده
خيله خوب توهم هنوز كه نيومده هر وقت اومد 3نفري ميريم
همين جور كه داشتيم تو راهرو جهر وبحث ميكرديم
صداي قدم هاي يه نفر رو شنيديدم كه داشت ميومد بالا
سريع با الي به سرعت نور رفتيم تو خونه از بالا رفتنش فهميديدم كه رفته
آرام خونه نبود
منم بعدازظهر كلاس داشتم. با بچه ها تمرين داشتيم
الي چطوري برم
من از اينها ميترسم
برو بابا مگه لولو خورخوره ان
بدتر ازون
اون كه دراز بيقواره واقعا هم ترس داره
خيله خوب من تا دم در باهات ميام
ميسييييي
ناهار با من بود يه چيزي درس كردم با الي مشغول خوردن بوديم كه صداي در زدن اومد
من نميرم
الي - بابا شايد كس ديگه اي باشه
صدا بيشتر و بيشتر ميشد
الي - حسنا جونم
چيه خانوم شجاع
منم ميترسم
صداي در همين ور بيشتر ميشد
ديدم جاره اي نداريم
باهم رفتيم سمت در
در رو باز كرديم كه
آرام بود
عصباني
چرا در و باز نميكنيد
زبونمون بد اومده بود
منم كه شروع به اشك ريختن كردم
چي شده چر اگريه ميكني من كه چيزي نگفتم اومد كنارم نسشت
بغلم كرد حسنا جونم من كه چيزي نگفتم
خو داشتم يخ ميكردم
آروم تر شده بود خودم رو از بغلش كشيدم بيرون
ميگي چي شده يانه ؟
الي بيا تا بهت بگيم
قضيه رو براش تعريف كرديم
اولش شروع به خنديدن كرد
بابا هنوز كه ما نميدونم كه اينا اينجا ميمونن يا نه
اصلا هم بمونن براي چي ازشون ميترسي
توكه نبودي ببيني داشت چه جوري نگاه ميكرد
بعدشم خودم ديدم كه رفتن بالا
آرام- تا زماني كه مطمن نشديم
هيچ كاري نميكنيم

حالا ديگه پاشو برو دست و صورتت و بشور
راستي بچه ها ناهار چي داريم ؟
سبزي كوكو
آخ جون
من عاشق سبزي كوكوام
ناهارو خورديم
بعد از يه نيم ساعتي
صداي در زدن اومد
كه شنيديم ميگه بچه ها منم رعنا دررو باز كنيد
الي رفت دررو باز كرد
سلام
سلام دخترهاي گلم
خوب هستيتد
بله ممنون
خود رعنا خانوم همه چي رو برامون تعريف كرد
قضيه از اين قراربود كه
اين چند نفر دانشجو بودن و تقريبا ترم آخري
مشكل ما رو داشتن
دنبال خونه ميگشتن
كه يكي از آشناها اين ها موضوع رو به ما خبر ميده
ماهم اولش قبول نميكرديم
ولي ديدم اون آشنامون ازشون تعريف ميكنه ميگه خيلي پسرهاي خوبين
مورد بدي از شون نديده بود آخه يه چند ماهي رو خونه اين آشنامون بودن كه
براي عروسي پسرش خونه رو ميخواست ومجبور ميشه اين ها رو جواب كنه ماهم ديديم كه داره از شون تعريف ميكنه و از شون مطمنه قبول كرديم كه بيان
تا اين كه امروز اودن
من دنبال بهونه ميگشتم كه نذارم اين ها بيان
تودلم گفتم دمت گرم رعنا خانم
ولي وقتي محمد لباهاشون حرف زد
فهميد كه آدم هاي خوبين
من كه باهاشون تو سالن احوال پرسي كردم واقعا مودبانه و و با متانت برخورد كردن
ماهم قبول كرديم كه اين ها اينجا بمونن
ماهمگي از شنيدن اين خبر دمق شده بوديم
دل تو دل 3 نفرمون نبود بد جوري ازشون ميترسيديم نه به خاطر اين كه پسرن نه فقط از نگاهشون ميترسيديم فك ميكرديم كه قابل اعتماد نيستن
هر آن ممكنه يه كاري كنن و ما رو اذييت كنن
رعنا خانوم كه متوجه نگراني ما شده بوداولش يه لبخندي زد وگفت
بچه ها نگران نباشيد
هيچ اتفاقي نمافته
سعي كنيد باهم رابطه خوبي داشته باشيد
بعد از رفتنش
الي - من ميترسم بچه ها
آرام -من كه هنوز باهاشون برخوردي نداشتم
حسنا -من ميترسم
ولي بچه ها بيايد يه كاري منيم
الي و آرام چي كار ؟
به ترس مون غلبه كنيم اصلا هم بهشون محل نميديدم و باهاشون كاري نداريم باشه
باشه
من امروز كلاس دارم
تا عصري فقط الي قولت كه يادت نرفته
درباره چي صحبت ميكني ؟؟؟؟؟؟
اليييييييييييي
خيله خوب
آرام اين چي ميگه
هيچي ميترسه تنهايي بره
پايين
آرام
خودت همين الان گفتي كه روترسمون غلبه كنيم
اره
خيله خوب پس خودت تنها برو
ديديم چارهاي ندارم خودم به خورم هر چي فوحش بلد بودم دادم
ويلون ام رو برداشتم كه داخل يه كيف بود
حاضر شدم واز در خونه زدم بيرون تو راهرو بودم كه پشت سرم صدايي رو شنيدم
سلا خانوم كوچولو اين چيه باخودت حمل ميكني ؟
بدون اين كه برگردم جواب شو بدم از پله اها باسرعت پايين رفتم و از خونه خارج شدم حرص ام در آومده بود پسره مسخره مزخزف بيشعر احمق
خجالت نميكشه
تا به موسسه برسم تودلم حرصي بود كه ميخوردم
با ديدن بچه ها شروع به تمرين كردن كرديم
حالم بهتر شده بود
بچه ها يكم بهتر نيست تو تحريرش تغييرات ايجاد كنيم
چون نميخوام كارتكرراي باشه
باشه
منم هم بينم چي كارميكنم
امروز هم اين نوت ها رو ميبرم و تمرين ميكنم
باشه
بعد از تموم شدن كلاس ام
همين جور كه داشتم از پله ها مي امدم پايين
يه هم يه نفر رو آشنا اونجا ديدم البته فقط قيافه اش

همين جور كه از پله ها ميامدم پايين كه قيافه آشنايي به چشم خورد اولش شك كردم نه اين خودش نيست
ولي هر چقدر كه دقت ميكردم بيشتر مطمن ميشدم كه خودشه .خدار و شكر حواسش بهم نبود
همون دراز بيقواره اينجا چي كار ميكردآنچنان باترس از پله ها به سوي در خروجي رفتم خودم كفم بريد
ديگه نيستادم سريع تاكسي گرفتم و به سمت خونه رفتم
از پله ها بالا رفتم كه متوجه شدم يه نفر بالاست
دلم شور ميزد البته بيخودي هم نبود رفتم تو خونه
سلام به
دومس هاي خودم همشه فرياد ميزدم وارد خونه ميشدم اصولا صدام بلند بود
ديدم كسي جواب نميده
نزديم اتق آرام شدم ديدم داره گريه ميكنه
چي شده آرام جونم
هيچي
بگو ديگه
بعدازظهر تو كه رفتي منم حاضر شدم برم شركت كه كارامو تحويل بدم
همين كه وارد پله ها شدم
نميدونم كي بود ولي يه هو بايه صداي بلند كه از پشت سرم ميومد ترسيدم
باورت نميشه حسنا داشتم سكته ميكردم
از ترس حتي پشت سرم هم نگاه نكردم
همش صدام ميكرد و ميگفت دختر خانوم وايسا وايسا
باهات كاري ندارم قصدم ترسوندنت نبود
رفتم دم شركت سريع كارموتحويل دادم اومدم بالا
الي كجاست
خوابيده
راستي آرام منم امروز داشتم از پله ها پايين ميرفتم كه
يكيك از پشت سرم بهم سلام كرد و گفت كوچولو اين چيه دستت
تو رو هم تر سوندن
اون وقت اين رعنا خانوم ميگه اينا خيلي با متانت رفتار ميكنن خيلي مودب هستن

اره
فقط خواستن اينجا ساكن شن

آرام - حسنا اين طوري نميشه دست رو دست بذاريم يه كاري بكنيم روي اينا كم بشه
موافقم
بزرا الي بيدار بشه باهم يه برنامه اي بريزيم اين طوري نميشه
باشه
من برم لباس هامو در بيارم
باشه برو

شام يه حاضري خورديم
هر كسي مشغول كاري بوديم
منم بعد از درس خوندن رفتم كمي موسيقي تمرين كردم و داشتم سعي ميكردم يه كم تغيير تو نوت ها به وجود بيارم
آرام داشت برنامه ريزي شبكه رو ميخوند
الي هم داشت زبان ميخوند

بعد از انجام دادن كارهامون

آرام الي حسنا بيا يد كارتون دارم
طبق عادتي كه داشتيم اگه راجع موضوعي ميخواستيم تصميمي ميگرفتيم ميرفتيم بيرون
ديدم حياط مناسب نسيت
كوچه ما يه سرش ميخورد به خيابون يه سر ديگه اش ميخورد به دريا يعني يايد يه مسيري رو ميرفتي تابه درديا ميرسيدي
ماهم به اين نتيجه رسيديدم كهبريم سمت دريا
درسته كه شب بود ولي اولين باري نبود كه سه نفري ميرفتيم لب دريا

بعداز حاضر شدن از در خونه اومديم بيرون بدون سرو صدا ازحياط به سمت در خروجي رفتيم
يه نگاهي به طبقه شون انداختيم چراغ شون روشن بود
همون لحظه كسي اومد دم پنجره ما هم بدون معطلي از در خارج شديم و رفتيم به سمت دريا

نز ديك دريا شديم واقعا آروم بود تو اون لحظه واقعا دريا قشنگ بود
يه جاي دنجي رو پيدا كرديم و رفتيم
نشستيم به حرف زدن
الي بچه ها اين طور ينميشه كه
حسنا - من موافق يه نقشه توپ ام
آرام باهات موافقم

فردا قرار بود شارژ ساختمون رو بديم و وظيفه هر واحدهم تو ساختمون معلوم بشه كه مثل تميزي راه پله ها و ...
بهترين فرصت تا يه درس حسابي بهشون بديم
من ميگم بندازيم گردنشون كه يان كار و انجام بدن
بعد ما وارد عمل بشيم پله ها رو اون ها تميز ميكنن ما هم بعد از پايان كار اونها پله ها رو كثيف ميكنيم البته بدون اين كه متوجه بشن
وبعد اگه اومدن شارژ ساختمون رو بگيرن ما بهشون نميديم
بعد سعي ميكنيم مثل خودشون رفتار كنيم مثلا از پشت سر صدا هاي تر سناكر بياريم
الي - آخه آرام جان خيلي هم اون ها ميترسن
حسنا- مخصوصا اون دارزيسقواره فك كن اون بترسه از تصور يه همچين صحنه اي خنده مون گرفته بود جوري كه اشك از چشمامون در اومد
بعد از چند دقيقه اي ديگه داشت هوا سرد ميشد بلند شديم به سمت خونه رفتيم تو راه مسابقه گذاشتيم هر كي ديربرسه چايي ميزاره
رسيديم سر كوچه با شمارش الي 1- 2- 3
شروع به دويدن كرديم
هر سه تو دو خيلي مهارت داشتيم
با سرعت از هم سبقت ميگرفتيم و ميخنديدم
تا اينكه من نزديك هاي خونه بودم كه ديدم چند نفر جلوي در ان
سرعت ام روكم كردم
تا الي و آرام هم برسن
با رسيدن اونها
بيه هم از شون زدم جلو بدون توجه با كسايي كه جلوي درن
بلند گفتم
من زودتر ريسدم
نفر بعدي كه آرام بود
نفر آخر هم الي
منو آرام شروع كرديم به كل كل كردن
الي جون فقط داغ باشه تازه دم
خيله خوب شماهم
يه هو بايه صداي بلند هر سه نفر مون خشكمون زد
برگشتيم ديم آقي محمودي با اين سه تا دهن لق فضول ..
كجا بودين اين موقع شب نميگين اتفاقي بيوفته
ما چي كار كنيم اگه آقا عماد شما رو نديده بود كه ...
بهم نگاهي كرديم كه اين اين در از بيقواره اسمش عمادبود .
حالا بيرن داخل
هر سه عصبي بوديم اصلا به اين ها چه كه ما كجا ميريم
فضولهاي دهن لق
رفتيم خونه آقاي محودي
خدا رو شكر اون طوري نبوديم كه سريع اشك مون دم مشكمون اشه
خصوصا جلوي گروه دراز بيقوارينا هم كه عمرا
آقاي محمودي رو يه يه صندلي نشست ماهم رو به رو اون سه تا هم يه گوشه ديگه نسشته بودن
خيله خوب من منتظرم
حسنا- خوب ما حوصله مون سر رفته بود كه
الي - آقاي محودي ما هميشه عادت داريم كه يه وقت هايي كه اعصابمون خورد ميشه بيريم بيرون يا به قول حسنا بوقتي حوصله مون سر ميره بريم لب دريا
آرام - بله آقاي محمودي ما دفعه اولمون نيست كه اين ساعت ميريم بيرون
تو خواب گاه هم كه بوديم يه وقت هايي اجازه ميگرفتيم ميرفتيم بعدشم به قول الي ما عادت داريم
حسنا بله آقاي محودي به قول آرام ما تو خواب گاهش به اون سخت گيري با اجازه ميرفتيم كسي كاري نداشت
بعدشم دريا همين بغله مگه چقدر راه بعدش هم آقاي محودي ما سه نفررو دست كم نگيريد
ما از پس خودمون برميايم آقا عماد - مثلا چه جوري ميخواستين از پس خودتون بربياييد؟
سه نفري بهم نگاه كرديم و متوجه منظورش شديم كه گفتيم يه لحظه
ببخشيد آقاي محمودي ما هيچ وقت كاري نميكنيم كه باعث جلب توجه بشه بعدشم اين كه ما تتا حالا تو اين موقيعت قرار نگرفتيم

آقاي محمودي- بچه ها ميدونم . من به شما ها اعتماد دادرم ولي بازهم احتياط كنيد از اين به بعد هم خواستيد بريد به من بگيد
بعدش هم آقاي محودي اين سه نفر دهن لق رو به ما معرفي كرد
اسم اين آقا عماد - واين آقا صالح - اين آقا هم مهراد بود
عمادهستم تو كار موسيقي و دانشجوي رشته صنايع
صالح -من دانشجوي رشته ي ميط زيست هستم و زبان تدريس ميكنم
مهراد- من هم دانشجوي رشته ي اقتصاد هستم و تو يه شركت كار ميكنم
بعدنوبت به معرفي ما رسيد
من حسنا هستم دانشجوي مديريت دولتي هستم و تو يه موسسه موسيقي ياد ميدم
آرام هستم دانشجوي رشته ي آيتي و تو يه شركت كار برنامه نويسي انجام ميدم
الميرا هستم هم رشه اي حسنا وتو يه موسسه زبان تدريس ميكنم
بعد از معرفي ما سه نفر كه ديگه اعصابي برامون نمونده بود
بلند شديم و خداحافظي كرديم رفتيم بالا
رفتيم داخل خونه
الي - تو رو خدا ميبيني اين قدر آدم دهن لق
حسنا- واقعا كه خيلي كارشون مسخره بود
آرام - فضولن يكي نيست بهشون بگه به شما چه
هر سه در حال حرص خوردن بوديم
بعد كمي آروم شديم كه
الي گفت بچه ها نقشه مون يادتون نره
هرسه باهم هم پيمان شديم كه حال اين دهن لق هاي فضول بي خاصيت رو بگيريم...

صبح كه از خواب بيدار شديم طبق قراررفتيم پايين تا تكليف و وظايف هر كي تو ساختمون معلوم بشه
رفتيم پايين در زديم رعنا خانوم در رو باز كرد سلام
سلام دختر هاي گلم خوب هستين بله ممنون
رفتيم رو يكي از راحتي ها نشستيم بعد از چند دقيقه آقاي محمودي اومد
سلام دخترهاي گلم
باصداش از جا پريديدم چون از ديشب تا الان استرس بدي داشتيم هر سه نفرمون با كمي مكث جواب داديم سلام حواستون كجاست بابا
هيچي همين جاست
بعد از يه چند دقيقه اي اقايان دهن لق تشريف فرما شدن
وبعد تك تك شروع به سلام كردن
ما هم با اكراه جواب داديم راستش فقط به حرمت آقاي محمودي بود كه جواب سلامشون رو مياداديم واگرنه كه ...
بعد آقاي محمودي شروع به صحبت كرد
بچه ها راستش رو بخواهيد ما اينجا جمع شديم كه تكليف همه تو ساختومن معلوم بشه يعني هر واحدي يه وظيفه اي داره


ميخوام مشخص كنيم كه هر واحدي چيكار كنه مثلا يه هفته نظافت ساختومن به عهدهاي يه واحد باشه و واحد بالايي هم همكاري كنه
و شارژ ساختمون رو براي ساختمون خرج كنه
نميدنم به نظر شماها چيكار كنيم كسي از شماها داوطلب نميشه كه يه هفته نظافت ساختمون رو به عهده بگيره
همه تو كف حرف آقاي محمودي بوديم آخه واقعا يه جاي كا رمي لنگيد
كه من يه هو گفتم
ببخشيد آقاي محمودي به نظر من اين طوري كل كارهامون و برنامه هامون باهم تداخل پيدا ميكنه
يعني چي دخترم
يعني اينكه ما هر كدوممون كار داريم يه وقت هايي تا شب كلاس داريم و وقت نميكنيم به كارهاي ساختومن برسيم
ميدونم دخترم
آرام - براي اينكه بين كسي خداي نكرده دوا پيش نياد يا اختلافي نشه
از هر واحد دونفر مسول بشن تا كا رنظافت ساختومن رو انجان بدن
الي - منم موافقم
يعني هر دو روز اين دو نفر جاهشون رو عوض ميكنن
عماد - يعني چي ؟
يعني با با شما ها دو به دو كار كنيم ؟
حسنا - اشكالي داره
نه
آقاي محودي من موافقم براي اين كه دونفر اول مشخص بشن يه قرعه كشي ميكنيم
دل تو دلمون نيبود همون جور كه ميخواستيم طبق نقشه مون داشت همه چي پيش ميرفت

آقاي محمودي مشغول غرقه كشي بود يه برگه رو برداشت و بعد اون به قطعات كوچك تقسيم كرد و اسم ما 6نفر رو روي اون نوشت البته ما هم بيكار نبوديم
طبق نقشه چند تا برگه كوچيك رو كه ديشب آماده كرده بوديم و اسم اين سه دهن لق رو روش نوشتيم آقاي محمدي كاغذ ها رو كه داشت مينوشت ماهم رفتيم نزديك ميزي كه نشسته بود كاغذ هاي رو كه قبلا آماده كرده بوديم رو با مهارت زياد كه كسي متوجه نشه قاطي برگه هاي آقاي محمودي كرديم
برگه ها رو تو يه جعبه كوچيك گذاشت رو بعد اول اون داد به ما كه ما يه برگه برداريم چون قول ايشون خانوم ها مقدم تر هستن
الميرا دخترم بيا يه برگه بردار بابا
الميرا هم در كمال خونسردي يه برگه رو برداشت
بخون دخترم
آقا عماد همون از قيافه هامون خوشحالي موج ميزد
برعكس اون ها داشتن از عصبانيت منفجر ميشدن
صالح جان بابا بيا تو برگه بعدي رو بردار
برگه رو برداشت شايد باورتون نشه اسم خودش در اومد
وقتي اسم شو خوند ما از خنده تركيديم
واي قيافه هاشون ديدني بود
بچه ها اين طوري نميشه يه دختر با يه پسر
عماد بابا بيا برگه بعدي رو تو بردا
اسم رو بخون
حسنا
با شنيدن اسم خودم نزديك بود پس بيوفتم خيلي جلوي خودم رو گرفتم كه گريه نكنم فكرشو بكن من و عماد( دراز بيقواره ) نه امكان نداره
خداي من ..
قيافه هاشون معلوم بود كه خيلي خوشحال شاد وخندون شدن

ماهم اصلا به روي خودمون نياورديم چون دقيقا داشت كا رها براساس نقشه پيش ميرفت
بعد دوباره آقاي محمودي يه بار ديگه غرقه كشي كرد كه تا آخر ما دونفر باهم ديگه كارها رو بكنيم
برگه آورد سمت ما دخترها نوبت شماست
آرام جان بابا برگه رو بردار
برگه رو برداشت و اسمي تو برگه ها نبود ما رو ميگي
از فرصت استفاده كرديم و گفتيم
اين يعني اين كه نفر ما نيستيم از بين پسرها دو نفر رو انتخاب كنيد
اون ها هم كه كم نمياوردن
نه خيرهم حالا يه بار برگه خالي بود دوباره از اول قرعه كشي كنيد
نه خير
امكانش نيست
شما تنهايي اين كا رو ميكنيد
مگه نه آقاي محمودي
آقاي محمدي كه از جهر و بحث ما نده اش گرفته بود
گفت بچه ها آروم باشيد
يه بار ديگه از اول قرعه كشي ميكنيم
اه آقاي محمودي
مي ذاشتيد خودشون تنهايي از پس كارها برميومدن خوما گنا داريم
از دست شما
قرعه كشي شد اسم الي با صالح باهم افتاد
دوباره قرعه كشي كردن
كه اين بار به طور عجيبي
اسم مهراد دوبار در اومد واي طنزي شده بود
ما هم همش ميگفتيم خوب ديگه قرعه كشي تموم شد نفرات هم مشخص شدن ديگه
آقاي محمودي -بس كنيد بچه ها. از اين كه قيافه هاشون در حال حرص خوردن بود لذت ميبرديم
كه بعد از قرعه كشي سوم اسم مهراد با آرام با هم در اومد

بعد ازتموم شدن قرعه كشي رعنا خانوم چايي آورد
بعد از خوردن چايي ما كه هرسه كار داشتيم بلند شديم كه بريم پاشيد الي آرام زود باشيد آقاي محمودي " كجا بچه ها
داريم ميريم سركار آقاي محمودي
الان بله
كي برميگردين
زيادطول نميكشه زود برميگرديم
اصلا دوست نداشتيم اين 3 نفر سر از كارمون دربيارن
دهن لق ها اه اه
سه نفرمون بلند شديم كه بريم
آقاي بيقواره فرمودن :مسيرتون كجاست ميرسونمتون به هم ديگه نگاه كرديم مونده بوديم چي بگيم از يه طرف از دستشون عصبي و از طرفي نمخواستيم بهشون رو بديم
حسنا- نه ممنون خودمخون ميريم
مسير ما هر كدوم يه جاي مختلفه با آرومي كه كسي متوجه حرفمون نشن بچه ها زود باشيد ميترسم 3نفرشون اسكرتمون كنن
اون وقت كه ديگه امكان به وجود امدن جنگ جهاني سوم هست
با سرعت از محل حادثه جيم زديم رفتيم بالا
حاضر شديم ميگم ها همينمون مونده بود اين ها محل كارون رو ياد بگيرن

الي - فك كن هر روز گزارش كاراومون رو نه تنها به آقاي محمودي بلكه تمامي كشور در سايت ها ي مختلف پخش ميشد
آرام - فكر شو بكن كلي معروف ميشديم
حسنا -فك كن همه از مون امضا ميگرفتن توخيابون همه ما رو با انگشت نشون هم ديگه ميدادن
آرام بسته ديگه فعلا خانوم هاي مشهور آماده شيد كه بريم سركار واگرنه توسط رئيس هامون مشهور ميشيم حاضر شديم و رفتيم در خروجي

بعد از رسيدن به خيابون اصلي از هم جدا شديم

همين طور كه از پله هاي شركت داشتم مي آمدم بيرون يه هو گوشي ام زنگ خورد حسنا بود سلام شطولي
خوفم كوجايي ؟دارم از پله ها شركت ميام پايين زود بباش ما جلوي در ايم بيا منتظريم
شما جلوي درايد
بلههههههههه
خيله خوب اومدم
ديدم الي و حسنا جلوي در شركت ايستادن منتظر من هستن
ديدم حواسشون نيست بهترين موقيعت براي اذييت كردن
آروم آروم رفتم سمتشون
يه هو بايع صداي بلند گفتم
اين جا چيكار ميكنيييييييييييدددددددددد د
جفتشون از ترس همديگررو بغل كردن
تا برگشتن منوديدن
ديوانه داشتيم سكته ميكرديم
منم كه ميديدم قيافه هاشون بامزه شده هي بهشون ميخنديدم
آرام بس كن ديوانه
بس نميكنم
بس نميكني
نه
باالي افتاديم دنبالش
ميكشيمت جرات داري وايسا تا سر چهار راه دنبال آرام دويديم
خيله خوب نفس ام گرفت
بچه ها تمومش كنيد
ايساديم ديدم آرام داره مياد سمتمون
بچه ها شما چقده خوبيد شما كه خيلي خيلي خوبيد
خيله خوب گوشامون دراز شد
ماشين گرفتيم رفتيم تا سر كوچه مون
كرايه رو حسنا حساب كرد
باهم به سمت خونه ميرفتيم كه الي رو كشوندم سمت خودم و گفتم بيا زودتر از آرام خودمونو به خونه برسمونيم كاردارم باشه پايه ام

به آرام كه رسيديم ازش سبقت گرفتيم انگار پيست سرعته وسط كوچه
واقعا ديدني بود

منو الي رسيديم خونه سريع رفتيم تو حياط
آرام كه نزديك شد
در رو بستسم
بچه ها در رو باز كنيد
منو الي كه از خنده رو در برشده بوديم باز نميكنيم بمون بيرون صفاكن
ميگم در رو بازكنيد ديونه ها
باز نميكنيم
ديد فايده نداره شروع كرد به
بچه ها شما كه دختر هاي خوبي هستيد
ما هم از اين طرف بهش جواب ميداديم
اون كه خودمون هم ميدونم يه حرف جديدبگو
بچه ها تو رو خدا خويخ ميزنم
دلتون مياد
بهش فرك ميكنيم چي ميشه
همون لحظه يكي از اون سه كله پوك عين غاز هاي فضول سرشو از پنجره آورد بيرون فك كنم مهراد بود همين جور زل زده بود داشت نيگا ميكرد شيطونه ميگه برم بزنم پس گردنش بيوفته از پنجره پايين كله پاش كنيم ها..
باز كنيد ديگه بچه ها كجاييد ببين آرام جون ميگم همون جا بمون ديگه اه چقدر حرف ميزني
ميگم باز كنيد
بابا ما همين ديروز ماهيانه داديم
چقدر پرويي تو. ماهيانه چيه در رو باز كن !!!!!!!!!!!
يه هونگاهمون افتاد بالا ديدم هر سه نفرشون دارن از خنده ميتركن

به الي گفتم اينا رو نيگا كن تو رو خدا اين گار دارن فيلم سينمايي ميبينن رو آب بخندين خوب نخندين جوري همه ميفهممن چند سالتونه
اين قدر بلند گفتم كه هرسه نفر شون بهم نگاه كردن
بدو الي جون اصلا شرايط جوي خوب نيس بدو

از پله ها رفتيم بالا
بعد صداشونو ميشنويديم كه سر به سر آرام ميذاشتن و بهش ميگفتن
بيرون موندي الهيييييي
قالت گذاشتن
عيب نداره خوب چرا گريه ميكني
من كه در حال حرص خوردن بودم
برگشتم بهشون گفتم نه خيرام الان در رو باز ميكنن
با الي رفتيم بالادر رو باز كرديم و من سريع رفتم در رو زدم تا آرام بياد بالا
آرام -ديديد در رو باز كردن
هر سه نفر شون لبخند اشون رو جمع كرده و اعلام ضايعگي فرمودن
البته اين قدر واضح نبود ولي با سكوت شون ميشد فهميد
به سمت پله ها رفتم از يه طرف از دستشون شاكي بودم ولي از يه طرف خوشحال كه همون لحظه كه اينا داشتن تيكه مي نداختن در رو باز كردن
حاشون رو گرفتن
ايول حسنا جونم ايول آبجي الي

رفتم تو خونه ديديم نشستن دارن بربر منو نيگا ميكنن ميخندن
بخنديدرو آب بخند
مسخره ها
حسنا - اين سه كل پوك كه بهت حرفي نزدن
يه نطقي فرمودن منم كه كم نياوردم جواب شان را دادم ولي بچه ها حال كردم اينا داشتن منواذييت ميكردن كه شماها دررو باز كردين كفشون بريد
ايول به خودمون
بچه ها شام باكيه كيه كيهههههههههههه
خيله خوب چرا دادميزني حسنا جان هميني كه هست ابراز خوشحالي ميفرمايم
ادامه بده
شام با الي بود عجب شامي خدايش از اون موقعي كه خوابگاه اومده بوديم تو آشپزي حرفه اي شده بوديم
الي هم دست پوختش خوشمزه
شام رو آورد منو آرام هم ظرف ها رو آماده كرديم سالاد رو آماده كرديم
مشغول خوردن شام بوديم كه يه هو صداي در اومد ....

با شنيدن صداي در همه جا خورديم يعني كي ميتونه باشه اين موقع شب خوچه ميدونم الي خو بريد دررو باز كنيد هر كيه دررو از پاشنه درآورد
آرام رفت در رو باز كرد
اه شماييد (رئيس كل پوك ها عمادبود) دوستا تتون بالاخره شما رو راه دادن گفتيم اگه راهتون نميدن خودمون يه فكري كنيم يه اقدامي بكنيم
از حرفش خوشم نيومد بنابراين تصميم گرفتم جوابشو بدم ما ازاين شوخي ها زياد باهم ميكنيم
بله
ببخشيد مزاحمتون شدم -تودلم گفتم توهمين جوري حالت عادي مزاحم هستي

چند تانون داريدبه ما بديد شرمنده نونمون تموم شده
خواهش ميكنم يه لحظه صبر كنيد

در رو كيپ كردم و رفتم سمت آشپزخونه حسنا
بله
يه لحظه مياي
حسنا اومد تو آشپزخونه چيه آرام حسنا اين آقا ديلاقه هست همون بيقواره رو ميگم خوب رئيس كله پوك ها
خوب اومده نون ميخواد
چييييييي ميخواد
يواش ديوانه ميشنوه
مگه اينجا نانواييه .زشته خوب اومده جلوي در زشته دس خالي بره

خوب تو كيسه نون رو ببين . كيسه نون رو باز كردم توش 4تا نون بود دستم گرفتم و رفتم دم در
هر چي صدا كردم متوجه نشد خدايا عجب گيري كرديم ها
شيطونه ميگه دررو ببند
كه يه با يه صداي بلندگفتم آقا عماد
برگشت سمتم ببخشيد حواسم نبود
خواهش ميكنم
نون ها رو گرفت و تشكري كرد ورفت
ماهم شاممون رو خورديم و شروع به جمع كردن سفره كرديم
ظرف هاهم اون روز نوبت حسنا بود بعد از شستن ظرف ها ومرتب كردن خونه
حسنا - بچه ها تغييراتي كه ميخواستم تونستم تو نونت ها ايجادكنم
خوب برامون ميزني
الي - بزن ديگه ميخوام بشنوم چطوري شده
خيله خوب برم ويولون رو بيارم
رفتم اتاقم ويولون رو از رو ميز برداشتم و آوردم تو پذيرايي
خوب شروع كن
نوت ها رو برداشتم
شروع به زدن كردم فقط آهنگ بود كه ميزدم آهنگش هم قرار بود الي بهم كمك كنه كه شعرشو بگيم . اسم آهنگ كه داشتم ميزدم ميم مثل مادر بود
آهنگ مورد علاقه من كه هر وقت دلم ميگرفت تنها اهنگي رو كه آرومم ميكرد اين آهنگ بود
حتي آهنگ مورد علاقه الي و آرامم بود
شروع به زدن آهنگ كردم هر سه نفرمون رفته بوديم تو حس البته حس كه چه عرض كنم بيشتر شبيه گريه بود چون اين آهنگ ما رو ناخود آگاه ياد مادرامون انداخته بود
در حال زدن آهنگ بودم كه دوباره صداي در اومداه اينا نميزارن ما يه دقيقه تو حال خودمون باشيم
آرام- تازه رفته بوديم توحس
الي - اه مسخره شو در آوردن من ميرم در رو باز كنم
همين كه دررو باز كردم چشمام 4 تا شده بود
هر سه نفرشون اومده بودن دو در
بدون اين كه اجازه حرف زدن به من بدن هر سه نفرشون همزمان باهم گفتم كي آهنگ ميزد اين قدر جدي گفتن
گفتم الانه كه بهمون يه چي بگن
شما آهنگ ميزديد ممممن ننبودم دوستم بود
خوب كدومشون خدايا چرا منوتو اين موقيعت قرار ميدي ؟حسنا بود جدي ميگيد
يا خدا الان كه جنگ شه . كه يه هو گفتن ميشه ماهم بيام داخل براي ماهم اين آهنگ رو بزنه ببخشيد بالابوديم داشتيم درس ميخونديم كه يه هو اين صدا آهنگ اودم ما هم ديگه نتونستيم جلوي كنجكاويه خودمون رو بگيريم
اجازه هست مونده بودم چي بگم .يه لحظه تا اودم مثلا در رو كيپ كنم كه يه هو در باز شد
آرام حسنا كه سر باز بودن با باز شدن در جيغ آر ومي زدن وسريع به اتاق حسنا رفتن اون سه نفر از ديدن اين صحنه كلي مستفيض شده بودن
چون هردوشون موهاشونوباز كرده بودن موهاي هر دوشون مثل من تا پايين كمرشون بود
اباخجالت برگشتم سمت در رو به آرومي گفتم بفرماييد
اون سه نفر بدون ذره اي خجالت وارد پذيرايي شدم
من كه ديديم نه آرام هست نه حسنا
رو كردم و بهشون گفتم يه لحظه برم صداشون كنم
رفتم دم در اتاق حسنا در زدم حسنا دررو باز كن رفتن تواتاقش اين قدر عصبي بودن واقعا كه نمتونستي قبلش بگي
يه دقيقه آروم باشيد توضيح ميدم من ميخواستم به شما بگم ولي تا اومدم بگم در خوش باز شد باور كنيد من اين قدر عقلم كم نيست كه دررو باز كنم
خيله خوب اين ها اومدن اينجا براي چي
قضيه روبراشون گفتم حسنا اولش قبول نميكرد ولي به آخر سر گفتم بيابراي روكم كني هم شده آهنگ رو بزن بلاخره به هر بدبختي بود راضيش كردم كه بياد آرام هم اولش نميومد ولي بعد راضي شد
حسنا ويولون رو برداشت اومد سمت سالن آرام هم باهاش همزمان اومد 

مسعود بازدید : 7 جمعه 06 دی 1392 نظرات (0)
پاشو بسته ديگه ديگه حسنا چقدر ميخوري بسته ديگه كلان كلاس شروع ميسه استاد كه ميشناسيش يه ثانيه دير بري جوري ضايعت ميكنه كه فكرش هم نميكني حتي به عقل جن هم قد نميده
اه اه بسته ديگه الي الان ميام تا تو حاضر بشي منمم برم كفشاموبپوشم

بعد از چند دقيقه بالخره رضايت دادن شرف ياب شدن

بدو چند نق ميزني

با تاكسي بريم ديگه
چاره اي هم داريم

به خيابون اصلي كه رسيديدم همين جور منتظر تاكسي حالا مگه تاكسي گير مياد


بعد از چند دقيقه يه تاكسي جلومنو نگه داشت و ماهم سوار شديم
دم دانشگاه رسيديم و سريع كرايه رو حساب كرديم و به سرعت به سمت كلاس
اين قدر تند تند از پله ها بالا رفتيم همه كفشون بريده بود

به كلاس رسيديم خدا رو شكر استاد با كمي تا خير اومد
الي خودمونيم ها شانس آوديم و اگر نه حسابمان با كرام و كاتبين ود
اره

بعد از چند دقيقه معطلي استاد اومد

و همين جور كه كارهايي هفته پيش بچه ها رو ميديد رسيد به ميز من

كه سريع جزوه ام رو باز كردم و كارم رو ديد وخدارو شكر نتونست ايرادي بگيره بابا چند تا مساله ديگه ايراد گرفتن نداره كه اينا رو تو دلم ميگفتم ...

بعد كلاس چون ت كلاس بعدي يه نيم ساعتي رو بيكار بوديم اون روز آرام كلاس نداشت خوش به حالش


من هميشه جزوه امو پاك نويس ميكردم و به اين خاطر خيلي تميز بودن

اون روز با خودم آورده بودم كه چشم چند تا از پسرهاي كلاس به اون افتاد و معلوم بودكه ميان دنبالش

هنوز از كلاس بيرون نرفته بودم كه
يكي صدام كرد
ببخشيد خانوم اسدي يه لحظه
برگشتم بله امري داشتيد
ميشه لطف كنيد اون جزئوه تون رو بديد به من كه يه كپي از ش بگيرم

مونده بودم چي بگم آخه پسرها سابقه خوبي تو اين زمينه ندارن جزوه بدي بهشون پشت گوشت رو ديدي جزوه اتم هم ميبيني
باشه فقط برام بياريد ش من دم انتشارات مياستم تا بام بياريدش
بهترين راه حل
رفت دم انتشارات قربونش برم چه صفي بود
يه چند دقيقه اي رو معطل شدم و بهد اومد سمتم و جزوه رو بهم تحويل داد
ممنون لطف كرديد
خواهش ميكنم

من زياد تو دانشگاه با كسي نمي جوشيدم الميراهم همين طور با هم يه رشته رو مي خونديم مديريت به خاطر همين كسي طرف مون نميامد
تو خوابگاه با هم آشنا شده بوديم آرامم هم تو دانشگاه باهاش آشنا شدم كه دست بر قضا هم خونه اي هم شده بوديم ولي رشته اون آي تي بود كه 3نفري باهم تو يه اتاق بوديم البته سويت بود

ميگم الي بيا بريم يه چاي بزنيم تا كلاس شروع بشه قنديل بستم
باشه بريم ...
رفتيم يه چايي به بدن زديم . راستي حسنا خيلي خوشم اومد اون طوري برخورد كردي پسر ه فك ميكرد الان جزوه رو تمام كمال در اختيارش ميذاري
خوب ديگه اگه اين كاررو نميكردم كه بايد قيد جزوه ام رو ميزدم

بدو كلاس شروع شد الي
اومدم

باهم به سمت ساختمون فني مهندسي رفتيم و بعد وارد كلاس شديم

جا سوزن انداختن نبود ميگم حسنا از فردا نفري يه زنيلي .چوب كبيرتيبياريم جا بگيريم

اره همين از فردا همين كار رو ميكنم
چاره نيست

با بدبختي با رد شدن از بين صندلي ها رفتيم ته كلاس
آخه منم كه چشمم ضيعفه چيكا كنم
تحمل كن كار ديگه اي نميتوني بكني
از دست اين بچه هاي ترم اولي انگار رديف جلو حاجت ميده همين چين نشستن هر كي ندونه فك ميكنه امام زاده ست
خيله خوب حسنا اين قدر حرص نخور
استاد وارد كلاس شد و بعد شروع به درس شيرين تحقيق در عمليات فرمودن
استاد تازه وارد گروه ماشده بود ا قبلش با گروه حسابداري واحد برمي داشت
از اون ها شنيده بوديم كه خوب درس ميده ولي پايان ترم يه سوال هاي ميده كه مخت در جا هنگ ميكنه

وسط هاي درس بود كه گفت بچه ها اين مسائل رو حل كنيد براي هفته ديگه بياريد

وبعد ادامه درس چون تو اين درس رياضي داشت ومنم عاشق رياضي
داشتم كيف ميكردم تو همين حال بودم سرم آوردم بالا كه نگاه ام افتاد به بچه ها ديدم همشون قيافه هاي عزاداري به خودشون گرفتن

حق داشتن درسش آسون نبود

درسش تمو شد و يه كم صحبت كرد و گفت بچه ها من حظورتون تو كلاس خيلي اهميت ميدم واينكه تو كلاس من بايد فعال باشيد

بعد از حظور غياب استاد از كلاس خارج شديم به سمت خوابگاه رفتيم

ديگه نمي خواستيم ول خرجي كنيم ايستاديم تو ايستگاه اتوبوس
سوار شديم و رفتيم سمت خوابگاه تو را ه كمي خريد كرديم چون شام اون شب با الي بودآخه هرشب يكي شام درس ميكرد

نزديك خوابگاه شديم و رفتيم از پله ها بالا رسيديم
ديم آرام اخم هاش توهمه
با ديدنش تعجب كرديم چيزي شده

هيچي
بگو ديگه
از دست ما ناراحتي كه دير اومديم باور كن داشتيم براي شام خريد ميكرديم

نه بابا
موضوع اون نيست

چيه پس

هيچي امروز مسئول خوابگاه خانوم احمدي اومد گفت مالك اينجا اومده گفته اين ملك ميخواد تحويل بگيره
وبه ما يه هفته وقت داده تا اين جارو خالي كنيم

از تعجب بهم نگاه ميكرديم
يعني چي
اونم الان تو اين وضيعت خونه از كجا پيدا كنيم

نميدونم يه كاريش ميكنيم

الي - من برم شام رو آماه كنم
برو
منم برم لباس هامو عوض كنم

آرام - از فردا بايد دنبال خونه باشيم

بچه ها من بابام ماموريته نيست
الي اي گفتي بابايي منم شهرستانه آخه مامان بزرگم زياد حالش خوب نيست

دو تاشون مظلومانه به من نگاه ميكردن
خيله خوب اون جوري نگاه نكنيد منو دلم ريش شد خيله خوب به بابام ميگم ببينم چي ميشه

جفتشون هم زمان اومدن سمت من ومنو بغل كردن خيله خوب خفه شدم
به خدا خيلي خوبي حسنا
ما اگه تورو نداشتيم چيكار ميكرديم

خيله خوب گوشام دراز شد

الي رفت سمت آشپزخون ادامه شام
آرامم رفت ادامه درس
منم داشتم خونه رو تميز ميكردم

كه شام حاضر شد و...

شام رو تو سكوت خورديم انگار هيچ كسي خونه نبود به خاطر اين كه ما 3نفر وقتي پيش هم بوديم اون قدر شيطوني ميكرديم و سر و صدا كه همه صداشون در ميامد ولي فك كنم سكوت اون روز ما باعث تعجب خيلي ها شده بود
اعصابم خورد شد و گفتم بسته ديگه
تفاقي نيوفتاده كه اين طوري ميكنيد مرگ كه نيست چاره نداشته باشه جمع كنيد ان قيافه هاي عبوس و نارحت رو آدم ميبينه ياد بدهي هاش و غم و غصه مي افته
الي و آرام داشتن منو نگاه ميكردن كه انگار جون تازه اي گرفتن دوباره شدن همون آدم هاي شر و با نشاط
آه اين شد ما درسته كه تو اين شهر كسي رو نداريم ولي هم ديگر رو كه داريم و اول خدا وبعد تلاش خودمون
بچه ها بيايد يه كاري كنيم من فردا به بابام زنگ ميزنم و قضيه رو ميگم ولي ماهم بايد تا اومدن پدرم اقدام كنيم براي خونه
موافقيم باشه
فردا منو الي كه كلاس نداريم
آرام تو چي ؟
من يه دونه كلاس بيشتر ندارم اونم تا ساعت 10 تموم ميشه
خيله خوب پس ما منتظر ميمونيم تو هم بيايي تو اين زمان خالي وسايلي كه ضروري نيست و من و الي جمع ميكنيم

باشه
حالا بريم ظرف ها رو بشوريم و اينجا رو مرتب كنيم
راستي آرام تو برو وسايلت رو كه فعلا بهش نيازي نداري رو جمع كن من جاي تو امروز ظرف ها رو ميشورم
باباتو ديگه كي هستي
ميسي
خواهش ميشه
البته فقط همين سري ها پرو نشي
خيله خوب تو هم

اون شب كارها رو انجا م داديم

*****


صبح كه از خواب پاشدم ديدم الي هنوز خوابه هرچقدر صداش كردم بلند نشد

خيله خوب الي خانوم خودت خواستي

اون قدر باموهام اذييتش كردم كه دست آخر بلند شد


اه نميزاري بخوابم ها
برو بابا
لنگه ظهره پاشو بريم صبحونه بخوريم و كارهامون رو انجام بديم تا آرام بياد بريم دنبال خونه

صبحونه رو خورديم
رفتيم با الي وسايلمون رو فعلا بهش نيازي نبود رو جمع كرديم

وبعد من زنگ زدم به بابام قضيه رو بهش گفتم
بابايي گلم ميسي كه قبول كردي بياي
اين حرف ها چيه دخترم بايد بيام
من تافردا خودم رو ميرسونم باشه بابايي
به همه سلام برسون دلم براي همتون تنگ شده
بيا با مامانت حرف بزن

سيلام ماماني خودم شطوره خوفي خانم مارو نميبيني خوشي
مامانم كه تو صداش خنده بود گفت
خودت خوبي مادر چي كار ميكني
هيچي داريم با بچه ها وسايلمون رو جمع ميكنيم
باشه مادر مواظب خودت باش
منم بي خبر نذار باشه مامان نگران نباش

نميشه آخه 3 تا دختر تو اون شهر غريب
خو ب نميشه دلم شور نزنه
مادر من حالا خوبه زياد راهي نيست ها
خيله خوب
مادر مراقب خودت باش به دوستات سلام برسون

باشه مامان فداي تو
قربونت برم مادر خداحافظ
خدافظ

كارمون تموم شد
آرمم هم بعد از نيم ساعتي اومد باهم رفتيم از اين بنگاه به اين بنگاه مگه خونه پيدا ميكرديم
آخه به اين سادگي به 3 تا دختر خونه كسي خونه نمداد ديگه هوا داشت تاريك ميشد خوابگاه هم تا ساعت 9 بيشتر نميتونستي بيرون باشي به اين خاطر تاكسي گرفتيم و رفتم خوابگاه
الي-اه ديد بچه ها بيفايده ست فك نكنم خونه گير بياريم
الي اين چه حرفيه ما تازه شروع كرديم هنوز اتفاقي نيوفتاده كه
آرام حسنا راست ميگه الي خيلي زود نا اميد ميشي به هر حال ما هم داريم تلاش خودمون رو ميكنم تا ببينيم خدا چي ميخواد
ايشالله كه پيدا ميكنيم هيچ تلاشي بينتيجه نميونه ..
الي -باشه
خيله خوب حسنا تو چيكار كردي من به بابام زنگ زدم و اونم قرار شد تا فردا خودشو برسونه

اين طوري بهتر شد
اره
چون هيچ كدوممون فردا كلاس نداريم تا 5شنبه

همين طور كه داشتيم باهم كار ها رو هماهنگ ميكردييم يه هو تلفن من زنگ خورد ...
گوشيمو برداشتم شماره بابام بود جواب دادم
سلام
سلام دخترم
دخترم زنگ زدم بگم من تو راهم تا نزديك هاي صبح ميرسم شمال
گفتم بهت خبر بدم
خيلي خوب شد بابايي ممنون
خواهش ميكنم دخترم

بابايي رسيديد بهم خبر بديد بيام ترمينال دنبالتون
باشه
كاري نداري دخترم
نه بابايي
خداحافظ
خداحافظ

الي آرام منو با تعجب نگاه ميكردن
چي شد ؟
هيچي بابام بود گفت تو راه داره مياد تا صبح ميرسه

آخ جون
خيله خوب

پاشيد پاشيد اينجا مرتب كنيم كه بابي حسنا بياد و اينجا رو ببينه فك ميكنه اينجا بمب منفجر شده يا كسي حمله كرده شده ميدون جنگ
هر سه پاشديم خونه رو مرتب كرديم
هرسمون عادت داشتيم موفع تميز كردن خونه خودمون ميشديم خواننده
شروع كرديم به خوندن آهنگ و خونه رو تميز كردن

حسنا -گفتي ميخوام تو ابرها همدم ستاره ها شم
آرام - من تك سوار عاشق من پري قصه ا شم
الي -گفتم به جاي شعر رو قصه هاي بچگونه بيا باه بسازيم زندگي رو عاشقونه


همه باهم - ما دو بال پرواز مرغ عشقيم پر ميگيرم تا اوج آسمون ها
الي -جاي حسرت تو قلب ما دوتا نيست
آرام -نميمونيم با غصه ها تك وتنها

همين جور مشغول شعر خوندن بوديم كه در اتاقمون رو زدن
حسنا- بچه ها لو رفتيم فروختنومن
الي -كارمن كه نبود
آرام - منم كه از هيچي خبر ندارم
حسنا- جهنم و ضرر خودم گردن ميگرم

رفتم در و باز كردم ديدم الناز از اتاق بغلي بود
بچه ها لطفا يه مقدار آروم تر كنسرتتون رو آروم تر برگزار كنيد
خندهام گرفته بود
گفتم ببخشيد شرمنده
خواهش

خداحافظ
خداحافظ
در بستم و اومدم تو اتاق
چي شد
هيچي
بچه ها گفتن كنسرتومن رو آرومت ربرگزار كنيم

راس ميگن
اه بابايي من بود صداشئ گرفته بود رو سرش
نه عمه من بود زد زير آواز
آرام -بسته ديگه

زودتر كار هارو انجام بديد كه تا فردا كاري نمونه
بي سر وصدا هركي رفت سر كارش
بعد يه نيم ساعتي كارهامون تموم شد

بعد يه شام به همكاري هم درست كرديم وخورديم وبعد مثل آدم هاي كه ميرن سر ساختمون آجر بلند ميكنن خسته بوديم (اوج خستگي )


******
صبح همه مجبور شديم زود از خواب پاشيم
وبعد من رفتم صبحونه رو آماده كردم الي و آرامم هم رفتن به جمع و جور كردن اتاق

داشتيم صبحونه ميخورديم كه گوشي ام زنگ زد
بابام بود
الو سلام بابايي
سلام دخترم
من تا يه نيم ساعت ديگه ميرسم

باشه بابايي ما هم الان راه ميافتيم

بچه ها پاشيد حاضر شيد بابام تا نيم ساعت ديگه ميرسه ترمينال
ما سه تفر زياد اهل آرايش كردن و بهئئ قول خودمون بزك دوزك كردن نبوديم
يساده ميگشتيم زياد اهل پز دادن وكلاس گذاشتن نبوديم ولي تواوج سادگي خوش تيپ بوديم


راه افتاديم رفتيم سمت تر مينال و بعد يه چند دقيقه اي بابام اومد
از ديدن بابام اون قدر ذوق زده بودم كه سريع پريدم بغلش كردم و شروع به بوسيدنش كردم
دختر گلم چطوره خوبي بابايي حالا يه بوس به باباب بده
لپم رو ماچ كرد و محكم بغلم كرد بعد رو كرد به بچه ها كه حسرت زده دارن نگاه ميكنن
حو چرا اين جوري نيگا ميكنين
بابا ما هم دل داريم خوب ياد خانواده مون ميافتيم
بس كه حسوديد
خودتي
بابام كه از جهر وبحث ما خنده اش گرفته بوددخترم بسته ديگه بابايي

رو كرد به بچه ها وسلام كردن و حال واحوال كه الي گفت باب ميخواهيد همين جا بمونيد

رفتيم سكت تاكسي ها و رفتيم سمت خوابگاه

رسيديم سمت خواب گاه اول خانوم احمدي نميزاشت و مخالفت ميكردولي بعد به كه قضيه رو براش تعريف كرديم وفهميد كه موضوع از چه قراره قبول كرد
همراه بابام و بچه ها رفتيم بالا
درو باز كرديم و اول از همه به بابام تعرف كرديم رفت داخل وبعد ما هم يكي يكي وارد شديم ون كه هنوز داخل نرفته بودم الي اومد سمتتم و گفت راستي حسنا ميوه نداريم وبيا بريم خريد
باشه فقط زود باش
پول داري آره يه مقدار دارم پس بگير ما بعدا باهات حساب ميكنيم
مهمون باباي منه لازم نكرده شما ها حساب كنيد نه اين طوري نمشه هر چي من گفتم الي و آرام راضي نشدن خيله خوب باشه
الي زود باش اومدم

با الي رفتيم سمت تره بار ميوه خريديم و بعد رفتيم فروشگاه كلي خريد براي ناهار و شام

بعد از كلي خريد ديگه نتونستيم با اتوبوس برگرديم
الي بله
بيا با تاكسي بريم اين طوري نمتونيم بريم
باشه فقط پول داري ؟
نه

من ندارم
چي كار كنيم

چه ميدانم
آها ميريم
سراغ آبجي

من كه نفهميدم منظورت دقيقا آرامه


اكشال نداره آبجي آرام حساب ميكنه

موافقم
پس بزن بريم
ما دوتا خوش خيال باش به اميد چه كسي بوديم
رسيديم دم خواب گاه و راننده نگه داشت منتظر كرايه اش بود چقدر ميشه 5000
باشه يه لحظه بزاريد دوستم الان مياد حساب ميكنه زنگ واحدمون رو زدم آرام بود بله آرام 5000تومن پول داري
براي چي براي كرايه تاكسي ميخوام داري
نه باور كن من منم پول ندارم
ما رو باش با كي اومديم سيزده بدر

چي كار كنيم

تو همين حين بوديم كه ديدم راننده صداش در اومد
يه لحظه الان كرايه اتون ميدم
همن لحظه بابام ديدم كه داره مياد سمت ما
سريع كرايه رو حساب كرد
منوالي كه داشتيم از شدت خجالت آب ميشديم

بابام اومد سمت ما وگفت چرا به من نگفتب باباي ميخواي بري خريد
من كه افتاده بودم به ته ته پته
بابايي ن مي خوا
خيله خوب بابايي
اشكال نداره
بيايد بريم بالا
بده من سنگينه

با هم رفتيم بالا
ناهارو گذاشتيم و و مشغول درست كردن سالاد و بقيه وسايل بوديم سفره و پهن كرديم و ظرف ها رو چيديم و منم غذا رو كشيدم تو ديس
و آوردم سر سفره الي هم رفت دوغ وآورد آرامم هم رفت ظرف سالاد رو بياره

دور هم مشغول غذا خوردن بوديم كه بابم گفت
خيله خوب بگيد قضيه از چه قراره
الي آقاي اسدي
بچه هايه خواهشي دارم
بگيد ميشنويم
اول قول بديدقبول كنيد
آخه
آخه نداره
قبول
باشه
المير اجان بابا آرام جان بابا
بابا شما دوتا هستم
بله اگه ميشه به من نگيد آقاي اسدي
همون بابا صدام كنيد البته ميدونم باباتون نيستم ولي جاي باباي تون كه هستم شما ها هم مثل حسناي من
قبول ميكنيد
الي آرام بعد از چند دقيقه سكوت
گفتن باشه قبول
خيله خوب دختراي گلم يكي بگه قضيه از چه قراره
الي شروع كرد به تعريفذ كردن اولش يه ذره سخت بود كه به اباي من بگه باباي ولي بعد ديگه عادت كرد باباي قضيه از اين قراره كه صاحب اينجا اومده و ملكش رو ميخواد به ما هم يه هفته فرصت داريم كه اينجا رو خالي كنيم
خيله خوب پس بنا براين ما 12 روز فرصت داريم بله
باشه
بچه ها من يه آشنا اين جا دارم آشناي يكي از همكارمه كه اين جا بنگاه داره
من با اون صحبت ميكنم ببينم چي ميشه

دستتون درد نكنه بابايي
آرام كه براش سخت بود به باباي من بگه باباي
يه هو از دهنش پريد ممنون باياييي خيلي خوبي
باباي من كه به زور جلوي خنده اش رو گرفته بود گفت خواهش ميكنم
دخترم
بعد آرام بلند شد چند تا چاي آورد و منم ميوه
الي هم ظرف ها رو شست
باهم مشغول حرف زدن و شوخي كردن بوديم كه بابي من وقتي ميديد ما اين جوري باه مسخره بازي در مياريم از خنده روده بر شده بود
از دست شما ها
خيلي شيطونيد من بايد مراقب خودم باشن تا بليي سرم نياريد
هرسه با لب ئ لئچه آويزئن گفتيم
بابايي دلتون مياد به ما اين جوري بگيد
نه كي گفته

بعد از چند دقيقه
بابام گفت بچه ها من ميرم دنبال
كارهاي خونه برم ببينم اين دوستم ميتونه كاري كنه
باشه

بابا رفت و بعد از يه يك ساعتي اومد قيافه اش چيزي رو نشون نميداد عادت داشت هر خبر خوبي رو پنهون ميكرد
اومد ما هم دويديم سمتش بابايي چه خبر تونستيد كاري كنيد باباي منم كه منتظر يه همچنين موقيعتي شروع به اذيتيت كردن ما كرد
نميدونم
شايد ولي فك نكنم

يعني چي
بالاخره تونستيد يا نه

بابام سرش رو انداخت پايين و گفت بچه ها نميخواستم نارحتتون كنم ميگم قضيه رو به دوستم گفتم
هر سه باه - حوب
اونم به من گفت -خوب
دوستم گفت يه مورد داره و ميتونه اونو جور كنه
ما كه از ذوق نميتونستيم رو پا باشيم بدون توجه هر سه پريديم بغل بابم

من كه مشكلي نداشتم ولي الي و آرام از خجالت نميتونستن سرشون روبالا بگيرن

بابا چرا خجالت ميكشيد اشكال نداره


اون دو تا هم از خدا خواسته به حالت عادي برگشتن
فردا قرار بود بريم خونه روببينيم

اون روز با .باباعلي ام رفتيم خونه اي رو كه يكي از دوستاش گفته بود رو ببينيم
با بچه ها حاضر شديم و همراه بابا علي رفتيم
اول رفتيم بنگاه كه تقريبا دو تا خيابون با خواب گاه فاصله داشت
به ان خاطر پياده رفتيم
رسيديم نزديك بنگاه ما 3تا ايستاديم دم در و بابام رفت داخل سلام وعليكي باهم كردن و بعد حال و احوال بابا علي قضيه رو بهشون گفت
و به همراه آقاي كاشاني كه صاحب بنگاه بود رفتيم خونه اي رو كه معرفي كرده بود از شانس ما آقاي كاشاني ماشين داشت و از ما خواهش كرد كه سوار ماشينش بشيم و بريم ما هم از خدا خواسته قبول كرديم
ما رو بعد از نيم ساعتي كنا ريه خونه نگه داشت بفرماييد خودشه
در زدن و كسي كه معلوم بود صابخونه ست درباز كرد
يه مرد و يه خانوم باهم به استقبال ما اومدن
اين قدر گرم و صميمي برخورد كردن كه ما خيلي خوشمون اومد چون ترم هاي گذشته كه يه همچنين اتفاقي برامون افتاده بود اصلا صاحب خونه خوبي نداشتيم خيلي بد اخلاق بودن
باصداي آقاي كاشاني به خودمون اومدايم و رفتيم داخل
خونه سه طبقه بود
طبقه هم كف كه خود خانوم و آقاي محمودي زندگي ميكردن
دوتا طبقه دوم و سوم خالي بود
رفتيم طبقه دوم يه حال كوچيك اما پذيرايي اش بزرگ بود و سه تا اتاق خواب داشت
و با يه آشپزخونه كه اوپن بود و كه اوپنش رو از ام دي اف ساخته بودن
دوتا پنجره داشت يكي به سمت حياط و ديگري به پشت ساختمون ويو داشت

اتاق خواب ها هم داري يه كمد ديواري و يه پنجره كه هر كدوم به كوچه باز ميشد

با بچه ها مشغول تماشا كردن بوديم كه الي گفت بچه ها خونه خوبيه ها
آرام -اره خوبه ولي بايد ببينيم اجاره اش چنده است
حسنا-خوبه شايد بابا علي كاري كرد كه اجاره رو ارزون تر حساب كردن
از خونه خوشمون اومده بود
بعد از ديدن خونه رفتيم طبقه سوم هم نگاه كرديم اون هم مثل طبقه دوم بود

ولي ما از طبقه دوم خوشمون اومده بود
بعد ازديدن طبقه سوم رفتيم خونه آقاي محمودي
نشستيم و خانومش كه اسمش رعنا بود برامون چايي آورد و بعد ما مشغول صحبت شديم

بابام رو كرد به ما گفت دخترا ي گلم چي شد نظرتون چيه ؟

هر سه باهم گفتيم ما از خونه خوشمون اومده
ولي اجاره اش ؟
باباعلي و بقيه به باتعجب نگاه كردن
خوب چرا با تعجب نگاه ميكنني
الي -حرف بدي زديم
آرام - خوب به ما هم بگيد چه خبر ؟

آقاي محمودي گفت

من از شما اجاره نميخوام راستش وقتي موضوع رو از آقاي كاشاني شنيدم خيلي نارحت شدم به خاطر اتفاقي كه برتون افتاده
به خاطر همين من به ايشون گفتم
كه شما هارو بيارن اينجا
كه پيش ما باشيد

الي - آخه اين طور كه نميشه
به هر حال بايد شما يه پولي از ما بگيريد
آرام - الميرا راست ميگه
حسنا- منم همين طور
خيله خوب من فقط از شما يه سفته به قيمت 5000000 ميگيرم
خوبه اون رو به عنوان پول پيش از تون قبول ميكنم
نظرتون چيه
يه لحظه اجازه ميديد ما با هم تنها صحبت كنيم
بله بفرماييد

با الي و آرام رفتيم تو حياط
خوب بچه ها نظرتون چيه
الي - اگه اين طور كه اين ميگه باشه خوبه ولي بزاريد من از بابام بپرسم بعد بهتون ميگم آرام هم همين روگفت جفتشون از قبل خانواده هاشون رو در جريان گذاشته بودن
وقتي صحبت هاشون تموم شد
چي شد بچه ها
الي - باباي من قبول كرد ولي گفت خودم سعي ميكنم بيام

آرام - پدر منم هم تازه از ما موريت اومده بود اون هم وقتي فهميد باباي حسنا هست قبول كرد و گفت من موافقم

اون هم گفت اگه يه روزتونست مياد و به ما سر ميزنه
پس تصويب شد
اره بريم بهشون بگيم

رفتيم بالا و رضايت خودمون رو اعلام كرديم

آقاي كاشاني هم شروع به نوشتن قل نامه كرد
وقرار شد ما روز 12دهم مهر اينجا باشيم يعني 11روزه ديگه

قرارداد نوشته شد و ماهم امضا كرديم
قرار شد پدرامون خوشون براي دادن سفته بيان كه پس فردا قرار شد بيان

ماهم به همراه آقاي كاشاني رفتيم ولي ايشون لطف كردن رو ما رو به خواب گاه بردن

رسيديم سمت خوابگاه و از ماشين پياده شديم و از شون تشكر كرديم و به سمت خواب گاه رفتيم

با بچه هابه سمت خواب گاه رفتيم وارد اتاق شديم و اون روز ناهار با من بود الي و آرام هم بهم كمك ميكردن
هر سه تو آشپز خونه بوديم كه بابا علي اومد قبل از اومدن يه ببخشيدي گفت و وارد شد

ببخشيد بچه ها اومدم ببينم نظرتون راجع به اون خونه چيه ؟

كه الي گفت خونه خوبيه ولي چرا اون آقا از ما به جاي پول سفته ميخواد
پدرم يه لبخندي زد و گفت بچه ها اون زن و شوهري كه ديد تنها زندگي ميكنن
و به خاطر همين وقتي موضوع رو فهميدن با كمال ميل بپيشنهاد آقاي كاشاني رو قبول كردن
اون ها حتي از شما هم نميخواستن نه اجاره نه سفته بگيرن اين كارهم يه جور هاي فرماليته ست
هر سه با تعجب به باباعلي نگاه كرديم نه اين امكان نداره
الي - نه اين امكان نداره
آرام - اون ها چطوري راضي شدن خونه شون رو همين جوري در اختيار ما قراربدن

حسنا- بابا بچه ها راس ميگن قضيه اش چيه ؟
هيچي بچه ها اون ها فقط براي اين كه از تنهايي در بيان حاضر شدن يه همچين كاري رو انجام بدن بعدش هم اون ها همومنو ميشناسن وهم آقاي كاشاني رو
نگران نباشيد
راستي بچه ها پدر هاي شما كي ميان
الي من با پدرم صحبت كردم گفت فردا عصر ميرسه
آرام - پدر منم نزديك هاي ظهر اينجاست
خوبه
هر چه زودتر كارها رو انجام بديم خيالمون راحتره


ناهار حاضر شد .الي مشغو ل سالاد درست كردن بود
آرام هم ظرف ها رو ميچيد

بعد از خوردن ناهار و جمع و جور كردن
رفتيم بقيه وسايل ها رو جمع كنيم
هر سه به قدري خسته بوديم كه حد نداشت بابا هم رفته بود پيش آقاي كاشاني

تقريبا كارامون رو انجام داديم وبيشتر وسايلي كه بهش نيازي نداشتيم رو جمع كرديم
و هر سه نمازمون رو خونديم
نزديك هاي ساعت 7 بود كه باباعلي اومد
همه بهش سلام كرديم
سلام دخترهاي گلم
خسته نباشيد

اون قدر خسته بوديم كه شام يادمون رفته بود درس كنيم

باباعلي كه متوجه شده بود
گفت بچه ها حاضر شيد شام مهمون من

بچه ها هم باذوق قبول كرد يم
بريد حاضر شيد

رفتيم حاضر شديم
وبا وجود اين كه بيشتر وسايل رو جمع كرده بوديم اكثر لباس ها رو جمع كرده بوديم ولي يه چند تاييرو دم دس گذاشته بوديم من مانتو مشكي ام رو پوشيدم با شلوار لي و شال سفيد يا آرايش دخترونه كردم
الي- يه مانتو قهوهاي با شال هم رنگش و يه شلوار لي با كمي آرايش
آرام هم يه مانتو ي طوسي با يه شال مشكي و شلوار لي با كمي آرايش
اصولا وقتي جاي ميرفتيم يه كم آرايش ميكرديم البته زياد نه در حد دخترونه

رفتيم به سمت يه رستوران كه لژ خانوادگي هم داشت رفتيم طبقه دوم و گارسون اومدمنو رو آورد هر 4 نفر جوجه سفرش داديم با دوغ
شام رو خورديم با شوخي و خنده
اين قدر سر به ير هم گذاشتيم كه بابام صداش در اومد
بسه بچه ها همه دارن نگاهمون ميكنن

آخه هر كدوم با يه لهجه حرف ميزديم .و يه جورهاي جواد بازي در مي آورديم البته فقط ادا در مي آورديم

اين قدر خنديدم كه دل درد گرفتيم
از رستورا ن كه اوديم بيرون هر كه ما رو ميديد كه داريم بيرون ميريم خوشحالي تو چشماش معلوم بود

ماهم اصلا به روي خودمون نياورديم
و به سمت خواب گاه رفتيم

هر سه اين قدر خسته بوديم سرمون به بالش نرسده رفتيم
غيراز بابام كه قبل از خواب بايد اخبار رو گوش ميكرد

از خواب بيدار شديم و صبحونه رو خورديم

نزديك هاي ظهر بود كه باباي الي زنگ زد كه داره مياد هر چي اسرار كرديم كه بريم ترمينال قبول نكرد

خودش اومد
نز ديك خواب گاه بود كه زنگ زد اومد بالا چون خانوم احمدي از قضيه خبر داشت چيزي نگفت
ناها قرمه سبزي درس كرده بوديم با اين كه خيلي سخت بود ولي مهمون داشتيم

باباي الي خيلي خون گرم بود تا رسيد بعد از سلام و عليك با همه و البته به طور مخصوص با الي
وبعد شروع به سر به سر گذاشتن ما 3ر نفر كرد ماهم كه كم نمياورديم
و بعد از خوردن ناهار
نزديك هاي سا عت 4 بود كه باباي آرام هم اومد البته خودش ماشين داشت
و خودش اومد
دم خواب گاه
و بعد از سلام كردن و احوال پرسي باهم
آقا يكي هم ما 3نفر رو خو تحويل بگيره
هر سه نگاهشون رو ما
خنده شون گرفته بود با لب و لوچه آويزون قيافه هاومن ديدني بود

خيله خوب شما ها چطوريد دخترهاي خودم

آرام با ديدن باباش سريع بغلش كرد و شروع به بوسيدن بابا ش

وبعد با ما سلام عيك كرد


قرار شد ما ساعت 6 بريم بنگاه براي بقيه كار ها بابم قضيه رو براي پدر الي و آرام تعريف كرد اون هاهم موافقت كردن

ساعت نزديك هاي 6 بود كه رسيديم دم بنگاه آقاي كاشاني تا ما رو ديد اودم اسقبال
و شروع كرد به نوشتن قل نامه و دادن سفته
بعد از امضاي قل نامه و امضاي سفته
ديگه كارمون تموم شد
رفتيم سمت خونه قرار شد بابي آرام فردا با پدر من و الي به سمت تهران حركت كنن
اون قدر دلمون گرفته بود چون به حظورشون عادت كرده بوديم به خصوص من

صبح موقع رفتن ما سه نفر اشك مون لب مشك مون بود به زور جلوي بغض خودمون رو گرفتيم ولي دست آخر با بغل كردن شون اشكهاوم سرازير شد همشون ما رو مسخره ميكردن
خيله خوب بابايي بزرگ شديد گريه براي چيه
بچه ها مراقب خودتون باشيد
خداحافظ
هر سه سوار ماشين باباي آرام شدن رو رفتن

به سمت اتاق مون رفتيم هر كي رفت يه طرف اون قدر گريه كرديم
كه سبك شديم
دست آخر الي اومد با ا ين كه خودش حال خوبي نداشت منو وآرامم هم دل داري ميدادحسنا جان بسه خانمي آرام خواهش ميكنم
بس كنيد بچه ها
يه كم آرام شديم و
ساعت نزديك هاي 7 بود كه با با هامون خبر دادن رسيدن تهران
ماهم ديگه ناراحت نبوديم

شام هم بابچه ها ساندويچ گرفتيم و خورديم
باز هنم دم باباهمون گرم كلي به دادمون رسيدن هم عابرمون رو پر كردن هم بهمون دستي پول دادن

وما را از خطر گرسنگي نجات دادن
اون روز صبحونه رو خورديم و از خوابگاه زديم بيرون هم من كلاس داشتم هم الي و هم آرام هرسه راه افتاديم رفتيم دانشگاه
من و الي باهم ساختون فني مهندسي والي ساختون فن آوري اطلاعات (آيتي ) كلاس داشت
رفتيم داخل كلاس ساعت اول منو الي باهم بوديم ولي ساعت دوم وسوم باهم نبوديم
بعد از توموشدن كلاس ساعت اول با الي داشتيم تو محوطه قدم ميزديم كه ديدم چند تا از بچه ها ي خواب گاه دارن ميا ن سمت ما
سلام
سلام بچه ها خبر دارين ؟
ازچي ؟
تا دو روز ديگه فرصت مون تموم ميشه
اه چقدر بد
الي -خوب چاره اي نداريم
ممنون بچه ها از خبرتون
خواهش ميكنم
راستي شماها چيكارميكنيد
يه سري از بچه ها مهمان گرفتن اين ترم رو
يه سري ديگه دنبال خونه ان
ماهم يه خونه پيدا كرديم با چند نفر از بچه ها
خدارو شكر
فعلا كاري نداريد
نه
خداحافظ

با الي رفتيم سمت سلف كه آرام رو وسط راه ديدم اصلا غذاهاي دانشگاه رو نمي خورديم
هميشه با بچه ها يه چيزي از بوفه سلف ميگرفتيم و مي خورديم

بعد از خوندن نماز تو مسجد دانشگاه رفتيم سر كلاس من مباني مديريت داشتم
الي هم روش تحقيق داشت

باهم رفتيم ساختون فني كلاس مون تو يه طبقه بود ولي اون كلاسش ته سالن من تقريبا وسط سالن
سر كالاس بودم كه يكي از بچه ها كه پيشم نشسته بود گفت
حسنا
بله
ميشه يه كاري براي انجام بدي
چي هست
بگو
ميشه به من تحقيق در عمليات ياد بدي باور كن هيچي بارم نيست
زينب جان باور كن من تو تين چند روزه خيلي كار ريخته به هم نمدونم وقت ميكنم يا نه از طرفي مساله خونه وازطرفي هم آموزشگاه موسيقي رو چي كار كنم منمآخه ممن تو تو يه آموزشگاه موسيقي به بچه ها يه كم موسيقي ياد ميدم وچون من از بچگي عاشق ويولون بودم به خاطر همين رفتم و ياد گرفتم
باشه هر وقت وقت كردي به من خبربده
باشه
ديگه حرف نزن كه الان استاد جفتون رو با تيپا پرت ميكنه بيرون

باشه
تا آخر كلاس حرفي نزديم
كلاس الي

استاد-بچه ها ازتون ميخوام كه يه كار تحقيقي براي من بياريد
بريد دنبال پايان نامه هاي كارشناسي ارشد و اين مطالبي كه از تون ميخوام روبرام بنويسيد و بياريد فقط هم دست نويس قبول ميكنم

واي اين يه دونه رو كم داشتيم
يكي از بچه ها كه كنارش نشسته بود گفت الي چي كاركنيم آخه كسي به بچه هاي كارشناسي پايان نامه نميده

نميدونم
استاد كه متوجه حرف هاي ما دوتا شده بود

راستي خانوم ها نگران پايان ناممه نباشيد ميتونيد بريد كتاب خونه همين دانشگاه كه چند تاي پايان نامه دارن ا زشون بگيريد
البته خيلي محدوده
موضوع هاتون هم تكرراي نباشه

كلاس آرام
استاد- بچه ها براي جلسه بعد يه برنامه درست كنيد بياريد
آرام- همين يه دونه رو كم داشتيم
زهرا هم كلاسي آرام -خوب ديگه چاره اي نيست
آره

كلاس ساعت بعدي تقريبا هم زمان بودن

كه بلافاصه بعد از پايان كلاس دوم شروع مشد

من والي هر كدوم درس سوا آرام هم كه طبق معمول پيش ما نبود

ساختمون خودشون بود

كالاس مون تموم شد اومدم تو راهرو منتظر الي كه ديديم با قيافه تو همرفته داره مياد
چي شده ؟
هيچي بابا
خوب بگو ديگه دقم دادي
هچي استاد بهمون تحقيق گفت
چي هست
يه سري مطالب كه تو پايان نامه هست وما بريم دنبالش
خوب اين كه ديگه غصه نداره
باباميگه دست نويس
بياريد. من خودم درگير آموزشگاه هستم نميدونم بايد چي كار كنم آخه الي تو يه آموزشگاه زبان تدريس ميكرد
ديگه چاره اي نيست

از ساختون خارج نشده بوديم كه آرام هم اومد پيشمون اون هم قيافه اش مثل الي توهم بود
چي شده ؟
هچي استا د بهمون پروه داده خدايا كارهاي شركت كم بود اين ها هم اضافه شد
آرام هم تو يه شركت كار برنامه نويسي انجام ميداد

تو چي حسنا چه خبر هچي منم درگير آموزشگاه ميخوام يه نت بنويسم و اگه خوب بود با بچه ها تمرين كنيم و اجرا كنيم ولي خدا رو شكر مثل شماها تحقيق ندارم
آخه من ترم هاي پيش درس روش تحقيق رو پاس كردم
الي -حسنا جونم اصلا اصرارنكن چون استادي رو كه تو باهاش درس برداشتي استاد ترم قبل من بوده
و خودش اصل تحقيق رو داره
بفهمه برات بد ميشه
آره راس ميگي
خوب اگه ميخواي من بهت كمك ميكنم

راس ميگي
نه دروغ ميگم
دستت درد نكنه
حسنا جونم ميسي پريد بغلم و يه بوس از لپم گرفت خيله خوب ديگه توهم
آرام يكي پيداشه ما رو تحويل بگيره
حيف كه رشته ما باتو يكي نيست
اره
خودم يه فكري ميكنم
ميگم ها اگه دوس داري ميتونيم بهت زمان هاي رو كه بيكاريم بهت كمك كنيم

مرسي بچه ها
از پسش بر نميايد
خودم يه فكري ميكنم
باشه هر جور راحتي
سوار ماشين شديم و رسيديم خواب گاه
بعد قضيه رو از خانوم احمدي شنيديم
و با بچه ها تصميم گرفتيم كه يه سري از وسايل ها ر و فردا به خونه آقاي محمودي انتقال بديم
كه برامون حملش راحتتره .

مسعود بازدید : 1 جمعه 06 دی 1392 نظرات (0)
باز در چهره خاموش خیال خنده زد چشم گناه آموزت

    باز من ماندم و در غربت دل حسرت بوسه هستی

    سوزت

    باز من ماندم و یک مشت هوس باز من ماندم و یک

    مشت امید یاد آن پرتو سوزنده عشق که ز چشمت به دل

    من تابید باز در خلوت من دست خیال صورت شاد

    ترا نقش نمود بر لبانت هوس مستی ریخت


    در نگاهت عطش طوفان بود


    یاد آن شب که ترا دیدم و گفت دل من با دلت

    افسانه عشق چشم من دید در آن چشم سیاه نگهی تشنه و

    دیوانه عشق یاد آن بوسه که هنگام وداع بر لبم شعله

    حسرت افروخت یاد آن خنده بیرنگ و خموش

    که سراپای وجودم را سوخت

    رفتی و در دل من ماند به جای عشقی آلوده به نومیدی و

    درد نگهی گمشده در پرده اشک حسرتی یخ زده در خنده

    سرد آه اگر باز بسویم ایی دیگر از کف ندهم آسانت

    ترسم این شعله سوزنده عشق

    آخر آتش فکند بر جانت

تعداد صفحات : 14

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    درباره وبلاگ

    سلام دوستان گلم به 

    وبلاگ من خوش امدید

     این وبلاگ به صورت

     تخصصی پیرامون رمان

     می باشد امیدوارم خوشتون بیاد 

    آمار سایت
  • کل مطالب : 40
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 27
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 27
  • بازدید ماه : 31
  • بازدید سال : 70
  • بازدید کلی : 1,695
  • کدهای اختصاصی
    قالب وبلاگ

    گالری عکس
    دریافت همین آهنگ

    كد موسيقي براي وبلاگ